دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

مهربان ترین فرشته خاکی


مهربان ترین فرشته خاکی
آنگاه که جهل و تاریکی در حجاز سایه افکنده بود‏، آنگاه که نوزادان دختر عرب به جرم دختر بودنشان‏ زنده به گور می‌شدند‏، آنگاه که کعبه را بتخانه اعظم می خواندنش‏ و آنگاه که در جامعه عرب نشانی از صداقت و راستی و مهربانی نبود، مهربان ترین فرشته خاکی متولد شد‏‏، از حق آمد و به حق برانگیخت، تمام کائنات را رنگ خدایی داد، آفتاب جهان فروز وجودش‏، نور علم و رحمت را بر زمین گستراند، از توحید گفت و به خدای یکتا فراخواند، برف ظلمت را آب کرد و نوید بهار داد. قلب عالم امکان شد و جریده هستی.
از ملکوت آسمان به زمین فرا خوانده شد و افلاکی ترین فرشته خاکی گردید‏، خواند: « اقرأ باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق ...». بنده برگزیده حق تعالی شد و نامش بلند و دینش پاینده. آشنا ساخت انسان را با معنای واقعی اش. روشن نمود حقیقت را با آفتاب وجودش در شام تیره زندگی. نبوت را ختم داد و قرآن را عینیت.
سخن از کیست؟ سخن از بنده برگزیده خدا ؛ حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله است، سخن از آخرین پیغام دار و خاتم انبیاء است. سخن از کلمه الله الاعظم و کلام تکوینی خدا است، سخن از حقیقتی عینی و جاودانه است، سخن از ذخیره‌ای تمام نشدنی و حقیقتی است عینی و انسانی، که شناخت ابعاد مختلف شخصیت و دستیابی به عمق سیره و سلوک و سنت آن حضرت به جهاد و اجتهادی مستمر نیازمند است. سخن از خاتم النبیاء و قله رفیع کمال انسانی است، سخن از خلیفه الله الاعظم و واسطه ابدی نزول فیض الهی است. سخن از آینه تمام نمای صفات حسنای حق و نور مطلق خداوند متعال بر عالم و آدم است. سخن از پیامبری است که اطاعت از وی همان اطاعت از خدا شمرده شده است، سخن از نبی‌ مکرم است که آزار و ایذاء وی موجب عذاب دردناک و لعنت خداوند در دنیا و آخرت تلقی شده و دوستی خداوند متعال مشروط به اطاعت از وی گردیده است. سخنی از پیامبری است که خلق و خوی الهی و رحمت و عطوفت‌اش، مایه انسجام و وحدت مسلمانان به شمار آمده و با تعبیر «وانک لعلی خلق عظیم»، توصیف شده است. سخن از «عبد خدا» است که با عبودیت و بندگی ذات حق، به عالی‌ترین درجه عبودیت دست یافت و از همه تعلقات و وابستگی‌ها رها شد و به عنوان «رحمه للعالمین» و عامل رهایی و آزادی مردمان از زنجیرها و بندهای سخت معرفی شد. آری سخن از محمد مصطفی (ص)؛ مبلغ دین الهی، معلم آیات حکمت و مربی و اسوه انسان ها است.
در نوشتار حاضر سعی داریم در حد بضاعت خویش بتوانیم از برگزیده ترین رسول آسمانی و نوید بخش آزادی جاودانی، حضرت محمد مصطفی (ص) سخن بگویم. امید است بتوانیم همواره رهرو دینش باشیم و از پرتو وجودش بهره مند.
● تولد حضرت محمد (ص)
بنابر بسیاری از روایات، در ۱۷ ربیع الاول عام الفیل (۵۷۰ م)، یا به روایتی ۱۲ ربیع الاول پیامبر نور و رحمت متولد شد و با با ولادتش تازگیهایی در جهان پدید آمد:
۱) امام ششم (ع) فرمود: شیطان به هفت آسمان بالا می‌رفت و خبرهای آسمانی را گوش می داد، وقتی که عیسی (ع) تولد یافت از سه آسمان رانده شد، و تا آسمان چهارم می رفت، و چون حضرت رسول (ص) متولد شد از همه آسمانها رانده گردید.
۲) بارگاه انوشیروان (ایوان مدائن) شکست و چهارده کنگره آن افتاد.
۳) انوشیروان در خواب دید که خورشید در تاریکی شب از طرف حجاز برآمد و از نردبان چهل پله‌ای که سر به کیوان کشیده بود بالا رفت، و همه جا را روشن کرد، جز کاخ او که در تاریکی ماند.
۴) آتشکده آذر گشسب که هزار سال روشن بود، خاموش شد، سرد گشت و مرد.
۵) در یثرب یک یهود بر فراز قلعه ای فریاد کرد: این ستاره احمد است، ستاره پیامبر جدید است، یهودی هایی که پای قلعه ایستاده بودند، به سراغ غیبگو و دانشمند خود دویدند.
۶) یک عرب بیابانی با ریش سپید، و قامتی بلند، مهار شترش در دست، وارد مکه شد، و این اشعار را میخواند: دیشب مکه در خواب بود و ندید که در آسمانش چه نورافشانی و چه ستاره بارانی بود!
۷) در آن شب هر بتی که در هر جای عالم بود، بر رو افتاده بود.
۸) دریاچه ساوه که سالها آن را می پرستیدند فرو رفت و خشک گردید.
۹) وادی سماوه که سالها بود، کسی آب در آن ندیده بود، آب در آن جاری شد.
۱۰) داناترین دانشمند مجوس در خواب دید: که چند شتر صعب، اسبان عربی را می‌کشتند و از دجله گذشته داخل بلاد ایشان شدند، طاق کسری از میان شکست و دو حصه شد، و آب دجله شکافته شد و در قصر او جاری گردید، و نوری از طرف حجاز ظاهر گردید و در عالم منتشر شد و پرواز کرد تا به مشرق رسید.
۱۱) سریر سلطنت پادشاهان، سرنگون شده بود.
۱۲) مجمع پادشاهان در آن روز، غمناک و از سخن بازمانده بودند.
۱۳) میان کاهنان و همزادشان که خبرها به آنها می‌گفتند جدایی افتاد، و ساحران از علم خود نمی‌توانستند استفاده نمایند.
نزدیک به فجر صادق، مقارن این حوادث، جناب آمنه دید که ستاره های آبی، با دنباله های ارغوانی، به پشت بام خانه‌اش می‌ریزند!، از این تماشا مسرور شده بود که ناگهان دید زنهایی نورانی اطراف بالینش نشستند، فکر کرد زنان قریشند، ولی متحیر بود که چگونه خبر یافته‌اند که او در این وقت می خواهد وضع حمل کند!!
صدایی به سان زمزمه فرشتگان و صدای ارواح از میان آنان بلند شد: یکی گفت: من آسیه زن فرعونم، دیگری گفت: من مریم دختر عمرانم .....
آمنه بر روی آنها تبسم کرد (پسرش به دنیا آمد). آمنه گفت: صدایی شنیدم که می‌گفت: ای آمنه به پسر تو، خلق آدم، معرفت شیث، شجاعت نوح، خصلت ابراهیم، زبان اسماعیل، رضای اسحاق، فصاحت صالح، حکمت داوود، حشمت سلیمان، ملاحت یوسف، تحمل موسی، طاعت یونس، صبر ایوب، جهاد یوشع، حب دانیال، وقار الیاس، عصمت یحیی، و زهد عیسی عطا شده است. ( آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری.)
● دوران کودکی حضرت محمد (ص)
محمد (ص) که پدر بزرگوارشان (عبدالله) را پیش از تولد از دست داده بود، برای آنکه در فضای ساده و پاک بادیه پرورش یابد و بنابر رسمی که در مکه رایج بود به زنی به نام حلیمه سپرده شد. با حضور محمد در خانه حلیمه خیر و برکت بر آنها روی آورد. حلیه محمد را در سن پنج سالگی به علت علاقه و اصرار مادرش (آمنه)‏، به مکه بازگرداند. آمنه با محمد برای دیدار پدر و مادرش و آرامگاه عبدالله، راهی سفر به مدینه شد، اما در راه بازگشت به مکه، در محلی بنام «ابواء» درگذشت. محمد (ص) پس از وفات مادر، تحت سرپرستی جد بزرگوارشان عبدالمطلب قرار گرفتند اما او نیز زمانی که محمد به ۸ سالگی رسیده بود‏، درگذشت و این بار عمو آن حضرت (ابوطالب) سرپرستی محمد را بر عهده گرفت. محمد زمانی که ۱۲ سال داشت در سفری تجاری همراه عمومی خویش به شام رفت، در این سفر راهبی مسیحی بنام «بحیرا» ، محمد را دید و نشانه پیامبری را چنان که در کتابهای مقدس خوانده بود، در وی مشاهده کرد. بحیرا برای آنکه به اطمینان بیشتر دست یابد، محمد را به لات و عزی (نام دو بت از بتهای مکه بودند) سوگند داد که در آنچه از وی می‌پرسد، جز راست و درست بر زبانش نیاید. محمد (ص) در جوابش گفت: «من این دو بت را که نام بردی دشمن دارم. مرا به خدا سوگند بده!». بحیرا با این جواب محمد یقین پیدا کرد که وی، آخرین پیامبر خداست که آمدنش را وعده داده بودند. بنابراین ابوطالب را از آن مهم‏، مطلع ساخت و به او سفارش کرد تا محمد را از شر دشمنان محافظت دارد‏، زیرا وی در آینده ماموریت بزرگی بر عهده خواهد گرفت. محمد (ص) در تمام دوران نوجوانی و جوانی جز در راه راستی و درستی، پاکی و صداقت گام برنداشت و در صدق لهجه، راستی کردار، ملایمت و صبر و حوصله موجب شگفتی همگان گشت و آن اندازه مورد اعتماد مردم قرار گرفت که وی را «محمد امین» می نامیدند. در این دوران محمد (ص) در پیمانی به نام «حلف الفضول» که در آن جمعی از مکیان تعهد کرده بودند:«از هر مظلومی حمایت کنند و حق او را بستانند.» شرکت کرد.
● ازدواج محمد ( ص )
خدیجه دختر خویلد که در ثروت زیاد و عفت و تقوا بی نظیر بود، محمد (ص) را برای تجارت به شام فرستاد که در این سفر «مسیره» غلام خدیجه نیز همراه محمد (ص) بود. وقتی آنان از سفر پرسود شام برگشتند، «مسیره» در نزد خدیجه از امانت و درستی محمد (ص) حکایتها گفت، خدیجه شیفته امانت و صداقت محمد (ص) شد و خواستار ازدواج با وی گردید. محمد (ص) نیز این پیشنهاد را پذیرفت. در آن زمان خدیجه چهل سال و محمد (ص) بیست و پنج سال داشت.
● بعثت محمد مصطفی (ص)
محمد (ص) بیشتر اوقات فراغت را به خارج از مکه می رفت و در دامنه کوهها و میان غار حرا می نشست و در آثار صنع خدا و شگفتیهای جهان خلقت به تفکر می پرداخت و با خدای خویش راز و نیاز می کرد.

زمانی که محمد (ص) در سن چهل سالگی بود در شبی از شبهای ماه رمضان، (به روایتی دیگر شبی قبل از ۲۷ ماه رجب) در غار حرا که به عبادت خدا و راز و نیاز با آفرینده یکتا مشغول بود، جبرئیل، فرشته وحی بر وی ظاهر شد و آیاتی از قرآن را بر محمد (ص) خواند. جبرئیل از محمد (ص) خواست این آیات را بخواند:« اقرأ باسم ربک الذی خلق . خلق الانسان من علق ... »؛ یعنی: «بخوان به نام پروردگارت که آفرید. او انسان را از خون بسته آفرید. بخوان به نام پروردگارت که گرامی تر و بزرگتر است. خدایی که نوشتن با قلم را به بندگان آموخت. به انسان آموخت آنچه را که نمی دانست.»
محمد (ص) که امی و درس نخوانده بود، گفت: من توانایی خواندن ندارم. اما جبرئیل باز از او خواست که این آیات را بخواند، اما همان جواب را شنید. در دفعه سوم محمد (ص) احساس کرد که می تواند این آیات را بخواند پس شروع به خواندن آیات الهی نمود و ماموریت وی آغاز گردید.
پیامبر (ص) ماموریت یافت که مردم را هدایت و جامعه را از فسادهای دینی و اخلاقی اصلاح نماید و خانه خدا را از بتان پاک گرداند وخدایان دروغین را از دلهای مردم مکه بیرون راند. پیامبر با شتاب به خانه بازگشت و آنچه بر وی گذشته بود با خدیچه باز گفت، خدیجه که به صداقت و راستی پیامبر (ص) واقف بود، به او ایمان آورد و علی بن ابی طالب (ع) که در آن هنگام سرپرستی او را پیامبر (ص) بر عهده داشت، نیز به ندای حقیقت لبیک گفت و به دین و خدای محمد (ص) ایمان آورد. این مهم را می توانیم در کلام علی (ع) به خوبی مشاهده کنیم:
«شما می دانید که مرا نزد رسول خدا چه رتبت است و خویشاوندی ام با او در چه نسبت است. آن گاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویشم جای داد و مرا در بستر خود می خوابانید‎؛ چنان که تنم را به تن خویش می سود و بوی خوش خود را به من می بویانید و گه بود که چیزی را می جوید و آن را به من می خورانید. از من دروغی در گفتار نشنید و خطایی در کردار ندید… و من در پی او بودم، چنان که شتربچه در پی مادر. هر روز برای من از اخلاق خود نشانه ای برپا می داشت و مرا به پیروی آن می گماشت. هر سال در حراء خلوت می گزید، من او را می دیدم و جز من کسی وی را نمی دید. آن هنگام جز خانه ای که رسول خدا (ص) و خدیجه در آن بود، در هیچ خانه ای مسلمانی راه نیافته بود، من سومین آنان بودم. روشنایی وحی و پیامبری را می دیدم و بوی نبوت را می شنودم. من هنگامی که وحی بر وی فرود‌ آمد، آوای شیطان را شنیدم، گفتم: «ای فرستاده خدا، این آوا چیست؟»‏ گفت: «این شیطان است که از آن که او را بپرستند نومید و نگران است. تو می شنوی آنچه را من می شنوم و می بینی آنچه را من می بینم؛ جز آن که تو پیامبر نیستی هر چند که وزیر منی و رهرو بهترین راهی.» (نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲)
حضرت محمد (ص) ماموریت داشت که ۳ سال به طور مخفیانه مردم را به اسلام و خدای یکتا دعوت کرد. بعد از ۳ سال پیامبر ماموریت یافت که دعوت خود را آشکار کند. با شنیدن سخنان پیامبر (ص) عده ای زیادی از مردم مکه به وی ایمان آوردند. بلال - یاسر و سمیه ، خباب، أرقم ، طلحه ، زبیر، عثمان و سعد از جمله و نخستین مسلمانان بودند، روی هم رفته در سه سال اول ، تعداد پیروان محمد ( ص ) به بیست نفر رسیدند. اما هر روز که می گذشت سختگیری های مشرکان بر آنان شدت می گرفت، بنابراین پیامبر (ص) تصمیم گرفت برای گسترش دین اسلام در سرزمین های دیگر و برای مراقبت یاران خویش از شکنجه مشرکان، عده ای از مسلمانان به سرپرستی جعفربن ابی طالب به حبشه هجرت کنند.
در سال ششم بعثت، قریشیان پیمانی بستند که در آن ازدواج یا خرید و فروش با خاندان عبدالمطلب نهی شده بود ، آنان این پیمان نامه را بر دیوار کعبه آویختند. و با این پیمان نامه پیامبر (ص) و یاران وی را محاصره اقتصادی نمودند. پیامبر (ص) همراه یاران خویش به دره ای که مشهور به «شعب ابوطالب» بود، پناه آوردند. سال های سختی در شعب ابو طالب بر محمد (ص) و یارانش گذشت تا آنکه در سال ۱۰ بعثت، پیامبر (ص) خبر داد که موریانه خطوط پیمان نامه ای که قریشیان نوشته بودند را خورده است، قریشیان پذیرفتند اگر سخن پیامبر (ص) راست باشد، از محاصر ایشان دست بردارند؛ وقتی قریش پیمان نامه را دیدند به حقیقت موضوع پی برده و دست از محاصره اقتصادی پیامبر (ص) و یاران وی برداشتند.
● هجرت حضرت محمد (ص) از مکه به مدینه
با مخالفت هایی که مشرکان مکه با پیامبر (ص) و یارانش داشتند، آن حضرت تصمیم گرفت به دعوت مردم مدینه به آنجا هجرت نمایند و اسلام را در دیگر سرزمین ها گسترش داده و مردم را به توحید و خداپرستی فراخوانند. وقتی بت پرستان از هجرت پیامبر (ص ) باخبر شدند، تصمیم گرفتند که چهل نفر از قبایل را تعیین کنند، تا شب هجرت به خانه پیامبر بریزند و آن حضرت را به قتل رسانند، تا خون وی در بین تمام قبایل پخش شود و بنی هاشم نتوانند انتقام بگیرند و درنتیجه خون آن حضرت پایمال شود. اما فرشته وحی آن حضرت را از این نقشه شوم باخبر ساخت و علی بن ابیطالب (ع) که در شجاعت بی همتا بود به جای رسول اکرم (ص) در بستر خوابید و آن حضرت مخفیانه از خانه خارج شد و ابتدا به غار ثور پناه برد و از آنجا به همراه ابوبکر به سوی مدینه هجرت فرمود.
مردم مدینه هنگام ورود پیامبر اکرم (ص) به مدینه غرق شادی و شادمانی بودند. اولین اقدام پیامبر (ص) در مدینه، ساخت مسجدی برای مسلمانان بود. که در آنجا نه تنها مسلمانان نماز می خواندند، بلکه در کنار پیامبر (ص) به تعلیم و تربیت خویش می پرداختند و به کارهای قضائی و اجتماعی خود می پرداختند. پیامبر (ص) بین دو قبیله «اوس» و «خزرج» که سالها در جنگ بودند، صلح و آشتی برقرار نمود و توحید اسلامی و پیوند اعتقاد و برادری را جایگزین روابط قبیلگی کرد و مردم مسلمان را در حقوق و حدود، برابر دانست و از مردمی کینه توز، بی خبر از قانون و نظام اجتماعی و گمراه، جامعه متحد برادر، بلندنظر و فداکار ساخت.
● رحلت حضرت محمد مصطفی (ص)
یک ماه قبل از رحلت، پیامبر اکرم (ص) چنین فرمود:« فراق نزدیک شده و بازگشت ‏به سوی خداوند است. نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم و من دو چیز گران در میان شما می ‏گذارم و می ‏روم: کتاب خدا و عترتم، و خداوند لطیف و آگاه به من خبر داد که این دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر برمن ‏وارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود.»
زمانی که پیامبر (ص) در بستر بیماری بود و در همان حال نیز اطرافیان خود را درباره حقوق مردم و توجه به مردم سفارش می کرد، به حاضران فرمود:« برادر و دوستم را بخواهید به اینجا بیاید.» ام سلمه، همسر پیامبر گفت:« علی را بگویید بیاید. زیرا منظور پیامبر جز او کس دیگری نیست.» هنگامی که علی (ع) آمد ، پیامبر به او اشاره کرد که نزدیک شود. آنگاه علی (ع) را در آغوش گرفت و مدتی طولانی با او راز گفت تا آنکه از حال رفت و بیهوش شد. با مشاهده این وضع، نواده های پیامبر (ص) حسن و حسین (ع) به شدت گریستند و خود را روی بدن رسول خدا افکندند. علی (ع) خواست آن دو را از پیامبر (ص) جدا کند. پیامبر (ص) به هوش آمد و فرمود:« علی جان آن دو را واگذار تا ببویم و آنها نیز مرا ببویند، آن دو از من بهره گیرند و من از آنها بهره گیرم.»
و این گونه بود که پیامبر نور و رحمت در حالی که سرش بر دامان علی (ع) بود، در ۲۸ صفر سال یازدهم هجری و در سن ۶۳ سالگی رحلت فرمود.
● از پیامبر اعظم (ص) بیشتر بدانیم
برای آنکه بتوانیم اندکی از مقام و مناصب پیامبر گرامی اسلام سخن بگوییم‏، باید سیمای آن حضرت را در قرآن کریم مشاهده کنیم. به همین منظور به چند آیه از آیات کلام الله مجید اشاره ای کوتاه داریم:
«مان کان محمدُ ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین» (سوره احزاب‏، آیه ۴۰)
در این آیه از قرآن مجید به ختم نبوت اشاره شده است و اینکه حضرت محمد مصطفی (ص) خاتم پیامبران خدا است.
«لقد من الله علی المومنین اذا بعث فیهم رسول»اَ (سوره آل عمراان‏، آیه ۱۶۴)
در این آیه نیز اشاره به این امر شده است که خداوند حضرت محمد (ص) را برای ابلاغ پیام خود‏، به سوی مردم فرستاد و بدین وسیله بر مردم منت نهاد.
«انا انزلنا علیک الکتاب للناس بالحق» (سوره زمر، آیه ۴۱)
در این آیه نیز به وظیفه ای که پیامبر (ص) که از جانب خداوند ماموریت داشت اشاره شده است‎‎؛ به این امر که پیامبر (ص) از سوی خداوند وظیفه یافت که حقایق وحیانی را برای مردم بازگوید.
«انک لتهدی الی صراط مستقیم» (سوره شوری، آیه ۵۲)
پیامبر (ص) وظیفه دارد که مردم را به صراط مستقیم فرا خواند.
«لتبیین للناس ما نزل الیهم» (سوره نحل، آیه ۱۹)، «ما انزلنا علیک الکتاب الا لتبیین لهم» (سوره نحل، آیه ۶۴)، «قد جاءکم رسولنا یبیین لکم علی فتره من الرسل» (سوره مائده، آیه ۱۹)
پیامبر گرامی اسلام، افزون بر ابلاغ وحی که همان منصب رسالت است، مضامین وحی را برای مردم تبیین می نمود. آن حضرت که روح وحی را دریافته بود، آن را برای مردم تفسیر می کرد و گاه برای روشن تر شدن وحی، فروعاتی را بیان می کرد که در کتاب خدا بدین صراحت و جزئی نگرانه نیامده بود.
«ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهالکم عنه فانتهوا» (سوره حشر، آیه ۷)
پیامبر (ص) در تفصیل و تفسیر وحی، بری از اشتباه و خطا بود و خداوند نیز مردم را تکلیف فرمود که هر آنچه وی می فرماید بدان عمل نمایند.
«ما ینطق عن الهوی. ان هو الا وحی یوحی» (سوره نجم، آیه ۳ و۴)
هر چه از پیامبر اکرم (ص) صادر می شد‏، منشاء وحیانی داشت. از این رو کلام پیامبر بدون چون و چرا مقبول می افتاد و اعتبار و حجیت یقینی داشت.
«لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه» (سوره احزاب، آیه ۲۱)
رفتار پیامبر گرامی اسلام نیز معصومانه تلقی می شد و می توانست- به مثابه حجت الهی- مبانی درک و تفسیر حقیقت قرار گیرد.
«النبی اولی بالمومنین من انفسهم» (سوره احزاب، آیه ۶)، «انما ولیکم الله و رسوله» (سوره مائده، آیه ۵۵)
پیامبر اکرم (ص) نسبت به مومنان از اولویت و تقدم برخوردار است و بر آنان از خودشان سزاوارتر است و خداوند بعد از خود، آن حضرت را به ولایت مردم برگزیده است.
«اطیعوا الله و اطیعوا الرسول» (سوره نساء، آیه ۵۹‏ سوره تغابن، آیه ۱۲)
بر مسلمانان است که غیر از دستورات ابلاغی از ناحیه وحی که اطاعت از خدا است «اطیعو الله» از دستورات پیامبر اکرم (ص) نیز تبعیت کنند «و اطیعوا الرسول» و شخصی که به خدا و رسول خاتم ایمان دارد‏، باید ولایت هر دو را پذیرا باشد.
از آنچه گفتیم می توان چنین نتیجه گرفت که سنت نبوی که همان گفتار و کردار پیامبر اکرم (ص) است، مبنای عمل مسلمانان قرار داشت و پیامبر اکرم (ص) افزون بر منصب رسالت که همان ابلاغ وحی بود، دارای نقش مرجعیت دینی نیز بودند؛ یعنی در تفسیر دین و دیدگاه شارع، مرجعیت داشتند. گذشته از آن پیامبر اکرم (ص) دارای منصب ولایت نسبت به مردم بودند و آن حضرت مرجع نهایی هر گونه اختلاف میان مردم بودند و به مقتضای همین ولایت، آن حضرت رهبر مردم بودند و ریاست عام آنان را بر عهده داشتند.
«رسول اکرم در راس تشکیلات اجرایی و اداری جامعه مسلمانان قرار داشت. علاوه بر ابلاغ وحی و بیان و تفسیر عقاید و احکام و نظامات اسلام‏، به اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام همت گماشته بود تا دولت اسلام را به وجود بیاورد.» (امام خمینی (ره)‏، ولایت فقیه، ص ۱۵)
● سخن پایانی
بنا به پیام نوروزی مقام معظم رهبری‏، امسال سال پیامبر اعظم (ص) نامگذاری شده است و چه نیکو است که شخصیت جامع پیامبر اکرم (ص) و کمال و عظمت معرفتی، اخلاقی و وجودی آن بزرگوار را که به عنوان قرآن مجسم و ناطق و نماد مطلق و تام «انسان کامل» در میان مسلمانان، حجت و الگویی ماندگار است، سرمشق زندگی خود قرار دهیم تا به سعادت و کمال حقیقی دست یابیم. «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه» (سوره احزاب، آیه ۲۱)
برای شناخت پیامبر اعظم (ص) ، باید «عبد خدا» بود و شب زنده داری کرد، با کفار و منافقان جهاد و مبارزه کرد، در راه رشد دانش و معرفت و آگاهی مجاهدت کرد، با مومنان و هم کیشان مهربان و متواضع بود، به مستمندان کمک و انفاق نمود و از افتادگان دستگیری کرد، با یتیمان مهربان بود و آنان را نیکی و خدمت کرد و…
به یاد داشته باشیم که اگر قرآن کریم مسلمانان را به تاسی و الگوگیری از پیامبر گرامی اسلام (ص) فراخوانده است، خود نیز خطوط روشن آن را ترسیم کرده است و زمانی پیوند ما مسلمانان با وجود مقدس رسول اکرم (ص) می‌تواند معنی‌دار و موثر باشد که آن بزرگوار را به عنوان مقتدا، امام، الگو و پیشوای حقیقی بشناسیم و در مسلک و سلوک از ایشان پیروی کنیم و این امر ممکن نیست مگر با مراجعت به قرآن کریم و ترسیم خطوط روشن این کتاب آسمانی که نشان می دهد که پیروان آن حضرت چه خطوط کلی را در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی خود باید سرمشق قرار دهند تا بتوانند به قله رفیع کمال و رشد حقیقی و رضای خدا دست یابند.
نویسنده: علیرضا تاجریان
منبع : باشگاه تحلیلگران جوان آریا