جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


درآمدی بر هنر رمزی


درآمدی بر هنر رمزی
اینها تنها علومی‌ نیستند كه‌ ما در نظر داریم‌ و موضوع‌ این‌ فراز از این‌ نوشتار است. آن‌ علم‌ كه‌ بدون‌ آن‌ هنر به‌ هیچ‌ نمی‌ارزد، فقط‌ نوع‌ دیگر از فیزیك‌ كه‌ دست‌ بر قضا آن‌ را فراموش‌ كرده‌ایم، نیست. آن‌ علم، علمی‌ است‌ دربارهِ هماهنگی‌ كیهانی، دربارهِ تطابق‌ها، دربارهِ واقعیت‌ ذوابعاد صُور، دربارهِ هماهنگی‌ میان‌ صور زمینی‌ و تأثیرات‌ آسمانی، دربارهِ رمزگونگی‌ صور زمینی‌ برای‌ گشایش‌ رازهای‌ آسمانی، دربارهِ رابطهِ نزدیك‌ میان‌ رنگها، جهت‌یابی‌ها، تركیب‌ها، شكلها و همچنین‌ صداها و بوها و نَفَسِ انسان. علمی‌ است‌ كه‌ نه‌ فقط‌ به‌ لحاظ‌ روی‌كرد و روش‌ خود، بلكه‌ علاوه‌ بر این‌ به‌ لحاظ‌ سرشت‌ خود با علم‌ جدید متفاوت‌ است. با این‌ همه، یك‌ علم‌ است، اساساً علمی‌ قدسی‌ است‌ كه‌ فقط‌ در چهارچوب‌ سنت‌ قابل‌ دسترس‌ است.
تفاوت‌ میان‌ این‌ علم‌ و علم‌ جدید در آن‌ است‌ كه‌ این‌ علم‌ به‌ جز از طریق‌ شهود تعقلی‌ حاصل‌ نمی‌توان‌ شد، و این‌ شهود تعقلی‌ نیز یك‌ شرافت‌ و اصالت‌ ذاتی‌ خاص‌ و تحصیل‌ فضایلی‌ را می‌طلبد كه‌ در بافت‌ سنتی، از معرفت‌ جدایی‌ ناپذیراند. همان‌ طور كه‌ در همان‌ شیوه‌ تعلیم‌ هنرها و علوم‌ سنتی‌ از جانب‌ استاد به‌ شاگرد مشهود است. البته‌ موارد استثنایی‌ هم‌ وجود دارد، ولی‌ این‌ استثنائات‌ نیز فقط‌ از آن‌ رو است‌ كه‌ روح‌ الهی‌ هر جا بخواهد، می‌وزد.
به‌ دلیل‌ رابطه‌ درونی‌ میان‌ هنر سنتی‌ و معرفت‌ قدسی، برای‌ تولید آثار عمده‌ در زمینه‌ هنرسنتی، به‌ ویژه‌ آثار هنر قدسی، یك‌ سنتِ راست‌ اندیشِ زنده‌ همراه‌ با ساحت‌ ذوقی‌ بكر و دست‌ نخورده، لازم‌ و ضروری‌ است. هنر سنتی‌ از طریق‌ چنین‌ معرفتی‌ به‌ وجود می‌آید و می‌تواند این‌ معرفت‌ را بیان‌ و منتقل‌ كند. بیانِ رمزی‌ در هنر سنتی‌ محملی‌ برای‌ یك‌ شهود تعقلی‌ و یك‌ پیام‌ ذوقی‌ است. شهود و ذوقی‌ كه‌ هم‌ از فرد هنرمند و هم‌ از روان‌ جمعی‌ ملتی‌ كه‌ هنرمند متعلق‌ به‌ آن‌ است، فراتر رفته‌ و مخاطب‌ عام‌ و خاص‌ می‌گردد.
از مجرای‌ هنر رمزی‌ است‌ كه‌ یك‌ معرفتِ دارای‌ سرشت‌ قدسی‌ جلوه‌گر می‌شود و در مقام‌ ظاهر به‌ كسوت‌ آن‌ جمال‌ و زیبایی‌ ظاهری‌ درمی‌آید كه‌ حتی‌ احساساتِ افراد ناتوان‌ از فهم‌ تعقلی‌ آن‌ را جذب‌ خود می‌كند و در عین‌ حال‌ یك‌ حال‌ و هوای‌ روحانی‌ مسلم‌ و پشتوانه‌ای‌ مراقبه‌آمیز برای‌ كسانی‌ فراهم‌ می‌آورد كه‌ پیام‌ حقیقی‌اش‌ را درك‌ می‌كنند و رسالت‌ ایشان‌ قدم‌ نهادن‌ در طریق‌ ذوقی‌ است.
● صورت، رمز معنا:
برای‌ فهم‌ معنای‌ هنر سنتی‌ به‌ لحاظ‌ ارتباطش‌ با معرفت‌ و تفكر، لازم‌ است‌ درك‌ كاملی‌ از اهمیت‌ معنای‌ صورت‌ به‌ نحوی‌ كه‌ در بافت‌ سنتی‌ (به‌ عنوان‌nama, morphe, forma صوره` و...) به‌ كار می‌رود، داشته‌ باشیم. در تفكر متجدّدانه‌ كه‌ تحت‌ سیطرهِ علمی‌ كمیت‌ نگر است، اهمیت‌ صورت‌ به‌ عنوان‌ چیزی‌ كه‌ واقعیت‌ یك‌ شی‌ را در بردارد، تقریباً از دست‌ رفته‌ است. بنابراین، لازم‌ است‌ معنای‌ سنتی‌ صورت‌ را به‌ خاطر آورده‌ و تلاش‌هایی‌ را یادآور شویم‌ كه‌ نه‌ فقط‌ نویسندگان‌ سنت‌گرا، بلكه‌ برخی‌ فلاسفه‌ و محققان‌ معاصر نیز برای‌ روشن‌ ساختن‌ معنا و مفاد وجود شناختی‌ صورت، انجام‌ داده‌اند۱۱.
بر طبق‌ آموزهِ ژرفِ صورت‌ و مادّه‌انگاری‌(hylomorphism) ارسطویی‌ - آموزه‌ایی‌ كه‌ برای‌ سحر و بیان‌ مابعدالطبیعه‌ هنر بسیار كارآمد است‌ چرا كه‌ به‌ احتمال‌ بسیار به‌ عنوان‌ یك‌ شهود عقلانی‌ مرتبط‌ با هنر سنتی‌ پدید آمده‌ است‌ - یك‌ شی‌ مركب‌ از مادّه‌ و صورت‌ است‌ به‌ طوری‌ كه‌ صورت‌ منطبق‌ با امر بالفعل‌ و ماده‌ منطبق‌ با امر بالقوه‌ در شی‌ مورد بحث‌ است. صورت‌ چیزی‌ است‌ كه‌ یك‌ شی‌ به‌ موجب‌ آن‌ همانی‌ است‌ كه‌ هست۱۲. صورت‌ برای‌ آن‌ شیءِ عارضی‌ نیست، بلكه‌ خودِ واقعیت‌ آن‌ را تعین‌ می‌بخشد. در واقع، صورت‌ همان‌ ذات‌ شی‌ است‌ كه‌ شارحان‌ نوافلاطونی‌ ارسطو كه‌ گرایش‌ مابعدالطبیعی‌ قوی‌تری‌ دارند، آن‌ را تصویر یا جلوهِ ذات‌ دانسته‌اند، چرا كه‌ ذات متعلق‌ به‌ عالم‌ مُثُل‌ اعلاء است. به‌ هر تقدیر، صورت‌ برای‌ یك‌ شی، خواه‌ آن‌ شی‌ طبیعی‌ باشد خواه‌ ساختهِ دست‌ بشر، عَرَضی‌ نیست‌ بلكه‌ ذاتی‌ است. صورت یك‌ واقعیت‌ وجودی‌ دارد و در تعادل‌ كلّیِ عالم‌ هستی‌ بر طبق‌ قوانین‌ دقیق‌ سهیم‌ است.
نوعی‌ علم‌ به‌ صور وجود دارد، علمی‌ كه‌ دارای‌ سرشتی‌ كیفی‌ است‌ و نه‌ كمی، علمی‌ كه‌ در عین‌ حال‌ یك‌ علم‌ دقیق‌ یا معرفت‌ عینی‌ است؛ دقت‌ و صحت، فقط‌ امتیاز ویژه‌ علوم‌ كمیّت‌نگر نیست. علم‌ انسان‌ به‌ صورت‌ محض‌ اشیاء تعلق‌ می‌گیرد و معنای‌ شی‌ را از طریق‌ صورت، فقط‌ با عقل‌ می‌توان‌ دریافت‌ و این‌ همان‌ نظر كردن‌ در هستی‌ است.
از نگاه‌ صورت‌ و مادّه‌ انگاری، صورت، واقعیتِ یك‌ شیء در مرتبه‌ مادّیِ وجود است. ولی‌ صورت‌ به‌ عنوان‌ بازتاب‌ یك‌ واقعیت‌ مثالی، دروازه‌ای‌ نیز هست‌ كه‌ به‌ طرف‌ باطن‌ و به‌ طرف‌ بالا به‌ ذات‌ بی‌شكل‌ و صورت‌ گشوده‌ می‌شود. از منظر دیگر، می‌توان‌ گفت‌ كه‌ هر شی، دارای‌ صورت‌ و محتوایی‌ است‌ كه‌ این‌ صورت‌ آن‌ محتوا را در بر دارد و منتقل‌ می‌سازد.
آنچه‌ كه‌ از این‌ بحث‌ به‌ هنر رمزی‌ مربوط‌ می‌شود آن‌ است‌ كه، این‌ محتوا همیشه‌ امر قدسی‌ و یا حضوری‌ قدسی‌ است‌ كه‌ وحی‌ الهی‌ آن‌ را در صور خاص‌ جای‌ داده‌ است، وحی‌ای‌ كه‌ برخی‌ رمزها، صور و تصاویر را تقدیس‌ می‌بخشد تا بتوانند حاملان‌ این‌ حضور قدسی‌ باشند و آن‌ها را به‌ محمل‌هایی‌ برای‌ طی‌ طریق‌ در مسیر صیرورت‌ تبدیل‌ می‌كند. همچنین‌ فقط‌ در همین‌ طرز تلقی‌ از صورت‌ هنری‌ است‌ كه‌ فرم‌ ظاهری‌ یا صورت‌ خارجی‌ یك‌ شیئی، رمزِ معنا می‌شود و به‌ معنا راه‌ می‌یابد.
باری، به‌ بركت‌ آن‌ صور قدسی‌ است‌ كه‌ آدمی‌ قادر است‌ از درون تعالی‌ پیدا كند و به‌ ساحت‌ درونیِ وجود خویش‌ راه‌ یابد و به‌ موجب‌ آن‌ فرآیند، به‌ بصیرتی‌ نسبت‌ به‌ ساحت‌ درونی‌ همهِ صور نایل‌ شود.
فقط‌ صور قدسیِ برخوردار از موهبتِ دگرگون‌ساز امر قدسی‌ از طریق‌ وحی‌ و لوگوس‌ كه‌ محمل‌ وحی‌ است، می‌توانند قدرت‌ روِیت‌ خدا در هر جایی‌ را به‌ آدمی‌ ببخشند.
از آن‌ جا كه‌ انسان‌ در عالم‌ صور زندگی‌ می‌كند، این‌ تجلی‌ مستقیم‌ لوگوس‌ كه‌ در اصل‌ همان‌ وحی‌ یا دین‌ است، راهی‌ ندارد جز سود جستن‌ از صُور كه‌ انسان‌ در میان‌ آنها قرار گرفته‌ است. این‌ تجلی‌ ناگزیر از آن‌ است‌ كه‌ برخی‌ صُور را تقدیس‌ كند، با این‌ هدف‌ كه‌ به‌ آدمی‌ امكان‌ سفر به‌ ورای‌ آن‌ها را بدهد. آدمی‌ برای‌ نیل‌ به‌ امر بی‌شكل‌ و صورت، نیازمند صور است. معجزهِ صورت‌ مقدس‌ در حقیقت‌ در قدرت‌ این‌ صورت‌ نهفته‌ است‌ تا به‌ انسان‌ برای‌ فراهنر رفتن‌ از خودِ صورت، كه‌ واقعیتی‌ این‌ جهانی‌ است، یاری‌ رساند. فراتر از این‌ واقعیت‌ رفتن، یا فراهنر رفتن‌ كه‌ پیش‌ از این‌ نیز از آن‌ یاد كردیم، فقط‌ و فقط‌ در این‌ نحوهِ تلقی، یعنی‌ تلقی‌ رمزی‌ از صورت‌ نهفته‌ است.
بر طبق‌ اصول‌ هنر سنتی، منشاءِ صور كه‌ موضوع‌ بحث‌ هنرمند است، در نهایت‌ منشایی‌ الهی‌ است، همان‌طور كه‌ افلاطون‌ می‌گوید. افلاطون‌ كه‌ همراه‌ با فلوطین‌ برخی‌ از ژرف‌ترین‌ تعالیم‌ را دربارهِ هنر سنتی‌ در جهان‌ غرب‌ در دسترس‌ قرار داده‌ است. هنر تقلید مثال‌ واره‌Paradigm) )هایی‌ است‌ كه‌ خواه‌ مرئی‌ باشند و خواه‌ غیر مرئی، نهایتاً عالم‌ مُثُل‌ را منعكس‌ می‌كنند. در قلب‌ سنت‌ این‌ آموزه‌ نهفته‌ است‌ كه‌ هنر ما به‌ ازای‌ مثل‌ اعلا(Paradeigma) ، نمونه‌ یا الگوئی‌ نامرئی‌ است. ولی‌ برای‌ پدید آوردن‌ یك‌ اثر هنری‌ كه‌ دارای‌ جمال‌ و كمال‌ باشد، هنرمند باید به‌ امر نامرئی‌ چشم‌ بدوزد.
تعالیمی‌ از این‌ دست‌ را در همهِ سنتهایی‌ كه‌ هنر قدسی‌ پدید آورده‌اند، می‌توان‌ یافت. اگر صور مورد استفادهِ این‌ هنر منبعی‌ ملكوتی‌ نداشته‌ باشند، منبعی‌ كه‌ فقط‌ و فقط‌ توسط‌ معرفت‌ قدسی‌ قابل‌ درك‌ است، چگونه‌ یك‌ مجسمه‌ هندی‌ می‌تواند همین‌ اصلِ حیات‌ را از درون‌ منتقل‌ كند؟ چگونه‌ ممكن‌ است‌ با نظر به‌ یك‌ شمایل‌ یا تندیس، خود را در معرض‌ نگاه‌ خیره‌ سرمدّیت‌ بیابیم؟ چگونه‌ یك‌ پروانه‌ چینی‌ یا ژاپنی‌ می‌تواند حاقٍّ مرتبهِ وجودیِ ذاتِ پروانه‌ بودن‌ را تسخیر كند؟ چگونه‌ تزیین‌ كاری‌های‌ اسلامی‌ می‌توانند در مرتبه‌ عالم‌ مادی، شكوه‌ عالم‌ ریاضی‌ را مكشوف‌ سازند هنگامی‌ كه‌ ریاضی، نه‌ به‌ صورت‌ یك‌ واقعیت‌ انتزاعی، بلكه‌ به‌ صورت‌ واقعیت‌ مثالی‌ انضمامی‌ ملاحظه‌ می‌شود؟ اگر سازندگان‌ كلیسای‌ جامع‌ شارتره‌ نسبت‌ به‌ مركزی‌ كه‌ از منظر آن، این‌ كلیسا را ساخته‌اند، بصیرتی‌ نمی‌داشتند، چگونه‌ ممكن‌ بود در ورودی‌ تزیینی‌ این‌ كلیسا ایستاد و خود را در مركز نظام‌ كیهانی‌ دید؟ هر كس‌ كه‌ مفاد و معنای‌ هنر سنتی‌ را دریافته‌ باشد، می‌داند كه‌ منشا صوری‌ كه‌ این‌ هنر بدان‌ می‌پردازد فقط‌ همان‌ عالم‌ ثابتِ ذوات‌ یا مُثُل‌ است‌ كه‌ سرچشمهِ افكار معارف‌ ما نیز هست. به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ كه‌ از كف‌ رفتن‌ معرفت‌ قدسی‌ یا عرفان‌ و ناتوانی‌ انسان‌ نه‌ فقط‌ در تفكر رمزی‌ و تمثیلی‌ بلكه‌ در تفكر تاءویلی، با تخریب‌ هنر سنتی‌ و سبك‌ صُوری‌ سلسله‌ مراتبی‌ آن، یاران‌ قدیم‌ بوده‌اند۱۳.
با مقایسه‌ آفرینش‌ آثار هنری‌ با ساختار اشیای‌ طبیعی، شاید بتوان‌ فهم‌ بهتری‌ از منشاء صور در هنر سنتی‌ پیدا كرد. بر طبق‌ فلسفه‌های‌ مشّایی‌ دوران‌ قرون‌ وسطی، اعم‌ از اسلامی، یهودی‌ یا مسیحی، و به‌ تَبَع‌ ارسطو و شارحان‌ نو افلاطونی‌ وی، اشیاء، مركب‌ از صورت‌ و مادّه‌اند كه‌ در قلمرو واقع‌ در تحت‌ قمر (= زمین) دست‌خوش‌ تغییر دائم‌ می‌شوند. به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ كه‌ این‌ عالم‌ را عالم‌ كَون‌ و فساد نامیده‌اند. هرگاه‌ موجودی‌ نوین‌ پا به‌ عرصه‌ هستی‌ می‌گذارد، صورت‌ سابق‌ به‌ عقل‌ كل‌ كه‌ آن‌ را بخشندهِ صور (واهِبُ الصُّور) می‌گویند، باز می‌گردد و این‌ عقل، صورتی‌ نو بر مادهِ مورد نظر می‌افكند. بنابراین، منشاءِ صور در عالم‌ طبیعت‌ همان‌ عقل‌ كل‌ است. باری‌ صورت‌ هنری‌ را، تا آن‌ جا كه‌ به‌ هنر رمزی‌ مربوط‌ می‌شود، باید به‌ همان‌ نحو تصور كرد. منبع‌ این‌ صور همان‌ عقل‌ كل‌ است‌ كه‌ ذهن‌ هنرمند یا هنرمند اولیه‌ را كه‌ سرمشق‌ اعضای‌ یك‌ مكتب‌ خاص‌ قرار می‌گیرد، نورانی‌ می‌كند.
ذهن‌ نورانیِ هنرمند نورانی، كه‌ منور به‌ نور واهِبُ العَقل یا عقل‌ كل‌ است‌ صورت‌ را بر مادّه‌ می‌افكند و مادّه‌ به‌ معنای‌ مواد اولیه‌ اعم‌ از سنگ‌ و چوب‌ و یا هر مادهِ دیگر، به‌ شكل‌ و صورت‌ خاصی‌ در می‌آید. این‌ صورت‌ واقعیت‌ یك‌ شی‌ را تماماً دربردارد و بدین‌ ترتیب‌ هنرمند عملكرد طبیعت‌ را سرمشق‌ خویش‌ می‌سازد نه‌ صورت‌ ظاهری‌ آن‌ را.
صورتی‌ كه‌ این‌ چنین‌ با مادّه‌ متحد است‌ و صورتی‌ كه‌ همان‌ مثال‌ موجود در ذهن‌ هنرمند است، هر دو منشاء و سرشتی‌ واحد دارند. جز اینكه‌ مرتبه‌ وجودی‌ آنها متفاوت‌ است. ایدوس‌(eidos) یونانی‌ این‌ آموزه‌ تطابق‌ را به‌ طور كامل‌ بیان‌ می‌كند؛ زیرا ایدوس‌ در آن‌ واحد هم‌ به‌ معنای‌ صورت‌ و هم‌ به‌ معنای‌ مثال‌ است‌ كه‌ منشاءِ آنها در نهایت‌ لوگوس‌ است‌ كه‌ همان‌ وحی‌ یا دین‌ می‌باشد.
بنابراین‌ هنر رمزی‌ هم‌ با شناخت‌ و هم‌ با امر قدسی‌ سر و كار دارد. هنر رمزی‌ به‌ همان‌ اندازه‌ كه‌ به‌ قلمرو امر قدسی‌ تعلق‌ دارد، با امر قدسی‌ نیز سر و كار دارد و امر قدسی‌ كه‌ هم‌ خود سنت‌ و هم‌ صور سبكهایی‌ كه‌ تجانس‌ صوری‌ یك‌ عالم‌ سنتی‌ خاص‌ را تعیین‌ می‌كنند، از آن‌ صادر می‌شوند۱۵.
● كلام‌ آخر:
و كلام‌ آخر آنكه، هدفِ هنر، بهره‌مند ساختنِ محیط‌ انسانی‌ و دنیای‌ ساختهِ دست‌ بشر، از نظمی‌ است‌ كه‌ به‌ مستقیم‌ترین‌ وجه، مجلای‌ وحدت‌ الهی‌ است. هنر، جهان‌ را روشن‌ و مصفا می‌كند و به‌ روح‌ مدد می‌رساند تا از كثرت‌ تشویش‌انگیز امور برهد و به‌ سوی‌ وحدت‌ بیكران‌ بازگردد.
هنر، چنین‌ وظیفهِ خطیری‌ را، كه‌ عالم‌ محسوسات‌ از بیانش‌ عاجز است، با ایما و اشاره‌ و به‌ تمثیل‌ و كنایه‌ و در یك‌ كلام‌ با زبان‌ رمزی‌ بیان‌ می‌كند.
رمز، یاد و خاطره‌ای‌ را زنده‌ می‌كند كه‌ با هیچ‌ بیان‌ دیگری‌ در آفاق‌ ذهن‌مان‌ زنده‌ نمی‌توانست‌ شد، چرا كه‌ رمز، نشانه‌ای‌ قراردای‌ نیست، بلكه‌ مظهر صورت‌ مثالی‌(archetype) خود رمز، به‌ حسب‌ قانونی‌ مربوط‌ به‌ معرفت‌ وجود و هستی‌شناسی‌ است.
با طرح‌ این‌ سخن، سوالی‌ كه‌ همچنان‌ پاسخ‌ می‌طلبد آن‌ است‌ كه، اگر رمز در جهان‌ تعقلی‌ سنتی‌ و در حوزهِ امر قدسی‌ قابل‌ بیان‌ و درك‌ است، چه‌ نسبتی‌ میان‌ تفكر و هنر دورهِ جدید با رمزپردازی‌ وجود دارد؟ و هنر جدید تا چه‌ میزان‌ با زبان‌ رمز آشناست؟
پی نوشت
۱) برای‌ تفصیل‌ این‌ بحث‌ ر.ك. حكمت‌ و هنر معنوی‌ - دكتر غلامرضا اعوانی‌ مقالهِ هنر تجلی‌ جمال‌ الهی‌ در آئینه‌ خیال - تهران‌ - ۱۳۷۵ - انتشارات‌ گروس‌
۲) جهت‌ تفصیل‌ مبحث‌ هندسه‌ و جایگاه‌ و نحوهِ حضور آن‌ در همهِ سنتهای‌ قویم. ر.ك. سیطره‌ كمیت‌ و علائم‌ آخر زمان‌ - رنه‌ گنون‌ - ترجمه‌ علیمحمد كاردان‌ - تهران‌ - ۱۳۶۵ - مركز نشر دانشگاهی‌ - خصوصاً فصل‌ دوم‌ - اندازه‌ و ظهور
به‌ نقل‌ از: رمز اندیشی‌ و هنر قدسی‌ - جلال‌ ستاری‌
Charles Morgan: Reflets dans le miroir.(۳
۴) از جمله، آثار اساتید عرفان، نظیر شانكاره‌ و جلال‌الدین‌ رومی‌ كه‌ به‌ دو نوع‌ سنتِ كاملاً متفاوت‌ تعلق‌ دارند، پیوند میان‌ بالاترین‌ مرتبهِ معرفت‌ و زیبایی‌ بیان‌ را نشان‌ می‌دهد.
۵) مولانا جلال‌الدین‌ رومی‌ در مثنوی‌ معنوی، دفتر چهارم، ذیل‌ تفسیر آیهِ مباركهِ وَما خَلقنا السّمواتِ و الاَرضِ وَ ما بَینُهما اِلّا بِالحقَ (نیافریدیم‌شان‌ بهر همین‌ كه‌ شما می‌بینید بلكه‌ بَهرِ معنی‌ و حكمت‌ باقیه‌ كه‌ شما نمی‌بینید) ابیاتی‌ این‌ چنین‌ آورده‌ است:
نقش‌ ظاهر بهر نقش‌ غایبست
و آن‌ برای‌ غایب‌ دیگر ببَست‌
اول‌ از بهر دُوُم‌ باشد چنان
كه‌ شدن‌ بر پایهای‌ نردبان‌
وان‌ دوم‌ بهر سوم‌ می‌دان‌ تمام‌
تا رسی‌ تو پایه‌ پایه‌ تا ببام‌
هر كسی‌ اندازهِ روشن‌ دلی‌
غیب‌ را بیند بقدر صیقلی‌
هركه‌ صیقل‌ بیش‌ كرد او بیش‌ دید
بیشتر آمد بَرو صورت‌ پدید
گر تو گویی‌ كان‌ صفا فضل‌ خداست
نیز این‌ توفیقِ صیقل‌ ز آن‌ عطاست‌
در این‌ ابیات‌ مولانا بر بروز و ظهور نقش‌ غایب‌ یا امر والا، در نقش‌ حاضر در عالم‌ محسوس، تأكید می‌كند و شرطِ دیدن‌ آن‌ امر غیبی‌ و والا را در نقش‌ ظاهر، صیقلی‌ شدن‌ دل‌ و صافی‌ شدن‌ می‌داند.
۶) منظور از این‌ واژه، معنای‌ امروزین‌ و مصطلح‌ آن‌ است‌ و نه‌ به‌ معنایی‌ كه‌ بر نظریات‌ شناخت‌ حسی‌ دلالت‌ دارد.
۷) استاد هانری‌ كربن در بیانی از بحث‌ در خصوص‌ فلسفه‌ تطبیقی، تاكید می‌كند كه‌ فلسفه‌ای‌ كه‌ مبتنی‌ بر تطبیق‌ و مقایسه‌ طولی‌ پدیدارهای‌ جهان‌ با امر ناپیدا است، نخستین‌ امری‌ را كه‌ مورد توجه‌ قرار می‌دهد، همان‌ است‌ كه‌ به‌ زبان‌ آلمانی‌Wesenschaung یا ادراك‌ شهودیِ یك‌ ذات‌ نامیده‌ می‌شود. سپس‌ ادامه‌ می‌دهد:
این‌ معنا به‌ هیچ‌ مكتب‌ خاص‌ پدیدارشناسی‌ وابسته‌ نیست. نباید سعی‌ كنیم‌ كه‌ این‌ كلمه‌ را به‌ یاری‌ فرهنگ‌ لغت‌ به‌ فارسی‌ ترجمه‌ كنیم، بهتر است‌ ببینیم‌ بررسی‌ پدیدار شناسانه‌ چگونه‌ عمل‌ می‌كند. بررسی‌ پدیدار شناسانه‌ به‌ طور اساسی‌ این‌ شعارِ دانش‌ یونانی‌ را پیشهِ خود كرده‌ است‌ كه‌Sozeinphainomena یعنی‌ پدیدارها (ظواهر) را نجات‌ دهیم. معنای‌ این‌ سخن‌ چیست؟ پدیدار چیزی‌ است‌ كه‌ خود را نشان‌ می‌دهد، امری‌ است‌ كه‌ ظاهر می‌شود و در این‌ ظهور چیزی‌ را آشكار می‌سازد كه‌ در آن‌ نمی‌تواند آشكار شود مگر در صورتی‌ كه‌ در عین‌ حال‌ در زیر آن‌ ظاهر پوشیده‌ بماند. چیزی‌ در پدیدار، خود را آشكار می‌سازد و خود را جز با پنهان‌ كردن‌ نمی‌تواند آشكار سازد. در علوم‌ فلسفی‌ و دینی‌ Phnomen (پدیدار) به‌ صورت‌ اصطلاحاتی‌ بیان‌ می‌شود كه‌ پسوند یونانی‌phanie در آنها وجود دارد مانند epiphanie ، Theophanie،hierophanie و غیره... پدیدار، ظاهر و بیرون‌ است. آنچه‌ كه‌ در این‌ ظاهر خود را ضمن‌ پنهان‌ كردن‌ آشكار می‌سازد همان‌ باطن‌ و درون‌ است. پدیدارشناسی، ضمن‌ آشكار ساختن‌ و رها كردن‌ امر ناپیدایی‌ كه‌ خود را زیر ظاهر پنهان‌ كرده‌ نجات‌ دادن‌ پدیدار و ظاهر است. بنابراین‌ شناختن‌(Logos) پدیدار یا پدیدارشناسی، بیان‌ امر ناپیدا و نادیدنی‌ پنهان‌ شده‌ در آن‌ چیزی‌ است‌ كه‌ دیدنی‌ است، این‌ كه‌ پدیدار خود را چنانكه‌ می‌خواهد به‌ شخصی‌ كه‌ مورد نظر است، بنمایاند.
برای‌ تفصیل‌ بیشتر ر.ك. فلسفه‌ ایرانی و فلسفه‌ تطبیقی، هانری‌ كربن.
۸ ) قدیس‌ آگوستین‌ مدتها پس‌ از هر گورسنگی‌ گورستانهای‌ دخمه‌ای‌ روم‌ باستان‌ كه‌ نشانگر سرآغاز هنر مسیحی‌اند، پا به‌ عرصهِ حیات‌ گذاشته‌ است، همانطور كه‌ معماری‌ و پیكرتراشی‌ در آئین‌ بودا مدتها پیش‌ از ناگارجونه به‌ ظهور پیوسته‌اند.
در دین اسلام‌ نیز پس‌ از بنای‌ اولین‌ مساجد اسلامی‌ كه‌ هویت‌ اسلامی‌ مشخصی‌ داشتند، متكلمین‌ - و حتی‌ متكلمین‌ اولیهِ معتزلی‌- و فلاسفه‌ اسلامی‌ ظاهر شدند: با اینكه‌ در دین‌ اسلام‌ مكاتب‌ فلسفی‌ و كلامی‌ به‌ سرعت‌ شكل‌ گرفتند.
۹) برای‌ تفصیل‌ این‌ بحث‌ ر.ك. سیطره‌ كمیت‌ و علائم‌ آخر زمان‌ - رنه‌ گنون‌ - ترجمه‌ علی محمد كاردان‌ - تهران‌ ۱۳۶۵ مركز نشر دانشگاهی‌ خصوصاً فصول‌ دوازدهم‌ و سیزدهم‌
۱۰) تا دو یا سه‌ دهه‌ پیش، حتی‌ محققان‌ تفكر اسلامی‌ در جهان‌ غرب‌ معتقد بودند كه‌ حیات‌ تعقلی‌ اسلام‌ به‌ ابن‌ رشد و یا اندكی‌ بعد از او ختم‌ شده‌ است‌ و حتی‌ عرفان‌ اسلامی‌ به‌ بیانِ به‌ اصطلاح‌ كلاسیك‌ آن‌ در قرون‌ ششم‌ و هفتم‌ هجری‌ (دوازدهم‌ و سیزدهم‌ میلادی) محدود بوده‌ است. ولی‌ حتی‌ در این‌ مرحلهِ بی‌خبری‌ از حیات‌ تعقلی‌ جهان‌ اسلام، وجود یك‌ گنبد واحد با كیفیت‌ و كمال‌ گنبد مسجد امام‌ اصفهان، دلیلی‌ ذاتی‌ بر وجود یك‌ چنین‌ حیات‌ تعقلی‌ است.
پرده‌ برداشتن‌ از این‌ میراث‌ تعقلی‌ غنی‌ كه‌ چیزی‌ همتای‌ خود مانند برخی‌ از بزرگترین‌ شاهكارهای‌ هنر اسلامی‌ ایجاد كرد، یك‌ نوع‌ تحقیقِ موردی‌(Case Study) عالی‌ در خصوص‌ رابطهِ میان‌ هنر سنتی‌ و تفكر و تعقل‌ به‌ دست‌ می‌دهد. برخی‌ از خطوط‌ این‌ رابطه‌ در فصل‌ حاضر نشان‌ داده‌ شده‌ است.
۱۱) از جملهِ فلاسفه‌ قرن‌ بیستم‌ كه‌ مخصوصاً به‌ معنای‌ صور اهتمام‌ داشته‌اند می‌توان‌ از ای. كاسیرر نام‌ برد، ر.ك. به‌ كتاب‌ وی:
philosophy of symbolic forms, ۳ vols. New Haven, ۳۵۹۱ - ۷۵۹۱. philosophie der"
vols. Berlin, ۳۲۹۱ - ۹۲۹۱, trans. R.Manheim as۳Die symbolischen Formen,
اما ارزیابی‌ وی‌ از صورتهای‌ رمزی‌ با ارزیابی‌ نویسندگان‌ سنتی‌ یكی‌ نیست. متون‌ سنتی‌ مسیحیت‌ غربی‌ و ارتودوكس‌ هر دو پر از ارجاعاتی‌ به‌ معنا و مفاد اساسی‌ صورت‌ و تاثیر آن‌ بر روان‌ بشری‌ است. برای‌ مثال‌ قدیس‌ فوتیوس‌ اهل‌ قسطنطنیه‌ می‌نویسد همان‌طور كه‌ گفتار از طریق‌ شنوایی‌ منتقل‌ می‌شود، یك‌ صورت‌ نیز از طریق‌ بینایی‌ بر لوح‌ جان‌ حك‌ می‌شود . به‌ نقل‌ از:
۰۸۹ C. Cavarnos, "Orthodox Iconography", Belmont, Mass. ۷۷۹۱. P. ۰۳. See also the essay of L. Peter۱Kollar, "form" Sydney,
به‌ نقل‌ از معرفت‌ و معنویت‌ - دكتر سید حسین‌ نصر
۱۲) اشاره‌ دارد به‌ قاعده‌ فلسفی‌ شیئیه`ُ الشّی‌ بِصُورته` (چیز بودنِ هر چیز به‌ صورت‌ آن‌ است).
۱۳) همان‌ طور كه‌ در دورهِ رنسانس‌ نشان‌ داده‌ شده‌ است، ارتباطی‌ بس‌ مهم‌ میانِ از كف‌ رفتن‌ یك‌ هنر قدسی‌ و از كف‌ رفتن‌ تاویل‌ وجود دارد. طبیعت‌ گرایی‌ نمی‌توانست‌ رمزپردازیِ هنر قدسی‌ را از میان‌ بردارد بدون‌ آن‌ كه‌ انسان‌گرایی‌ تاویلی‌ و به‌ همراه‌ آن‌ عرفان‌ را از میان‌ برداشته‌ باشد. این‌ مطلب‌ از آن‌ رو است‌ كه‌ این‌ دو عنصر یعنی‌ علم‌ تاویلی‌ و هنر رمزی‌ ذاتاً با تعقل‌ ناب‌ مرتبط‌اند
.۱۱۱Schuon, Language of the self, p.
به‌ نقل‌ از معرفت‌ و معنویت‌ - دكتر سید حسین‌ نصر
۱۴) اشاره‌ دارد به‌ مطلع‌ منظومهِ غررالفرائد حاج‌ ملاهادی‌ سبزواری:
یا واهب‌ العقل‌ لك‌ المحامد
الی‌ جنابك‌ انتهی‌ المقاصد
۱۵) چه‌ بسا شایسته‌ است‌ كه‌ بار دیگر تعریف‌ امر قدسی‌ را به‌ لحاظ‌ ارتباطش‌ با ذات‌ لایتغیر و حق‌ سرمدی‌ و تجلی‌اش‌ در عالم‌ صورت‌ به‌ خاطر بیاوریم:
امر قدسی، در حقیقت‌ مداخله‌ امر غیر مخلوق‌ در امر مخلوق، امر سرمدی‌ در زمان، امر نامتناهی‌ در مكان، امر ماورای‌ صورت‌ در صور است. امر قدسی‌ عبارت‌ از وارد كردن‌ اسرارآمیزِ حضوری به‌ درونِ قلمرو وجود است‌ كه‌ در واقع، مشتمل‌ بر قلمرو وجود است‌ و از آن‌ فراتر می‌رود و می‌تواند در نوعی‌ انفجار الهی‌ موجب‌ فروپاشی‌ آن‌ شود.
.۱۰۶Shuon, Language of the Self. P.
به‌ نقل‌ از معرفت‌ و معنویت‌ - دكتر سید حسین‌ نصر
● منابع
۱) هنر مقدس‌ - تیتوس‌ بوركهارت‌ - ترجمه‌ جلال‌ ستاری‌ - تهران‌ - ۱۳۶۹ - نشر سروش‌
۲) معرفت‌ و معنویت‌ - دكتر سید حسین‌ نصر - ترجمه‌ انشاا... رحمتی‌ - تهران‌ - ۱۳۸۰ - دفتر پژوهش‌ و نشر سهروردی‌
۳) مباحث‌ مطروحه‌ در كلاس‌ فلسفه‌ معماری دوره‌ دكتری‌ معماری‌ - توسط‌ استاد دكتر غلامرضا اعوانی‌ - تهران‌ - ۱۳۷۹ - دانشكده‌ معماری‌ دانشگاه‌ شهید بهشتی.
۴) مباحث‌ مطروحه‌ در كلاس‌ حكمت‌ هنر اسلامی دوره‌ دكتری‌ معماری‌ - توسط‌ استاد دكتر هادی‌ ندیمی‌ - تهران‌ - ۱۳۷۹ - دانشكده‌ معماری‌ دانشگاه‌ شهید بهشتی.
۵) رمز اندیشی‌ و هنر قدسی‌ - جلال‌ ستاری‌ - تهران‌ - ۱۳۷۶ - نشر مركز
۶) مقاله‌ زیباشناسی‌ و رمزپردازی‌ در هنر و طبیعت - فریتهوف‌ شووان‌ - ترجمه‌ جلال‌ ستاری‌ - مجله‌ دستها و نقش‌ها شماره‌ -، سازمان‌ صنایع‌ دستی‌ ایران‌ - تهران‌
۷) حكمت‌ و هنر معنوی‌ - دكتر غلامرضا اعوانی‌ - تهران‌ - ۱۳۷۵ - انتشارات‌ گروس‌
۸) فلسفه‌ ایرانی‌ و فلسفه‌ تطبیقی‌ - هانری‌ كربن‌ - ترجمه‌ دكتر سید جواد طباطبائی‌ - تهران‌ - ۱۳۶۹ - انتشارات‌ توس‌
۹) جاودانگی‌ و هنر - مقاله‌ هنر قدسی‌ در فرهنگ‌ ایرانی - دكتر سید حسین‌ نصر - ترجمه‌ سید محمد آوینی‌ - تهران‌ - ۱۳۷۰ - انتشارات‌ برگ‌
۱۰) مبانی‌ هنر معنوی‌ - مقاله‌ اصول‌ و معیارهای‌ هنر جهانی فریتیوف‌ شوئون‌ - ترجمه‌ دكتر سید حسین‌ نصر تهران‌ - ۱۳۷۶ - حوزه‌ هنری‌ سازمان‌ تبلیغات‌ اسلامی‌ - انتشارات‌ سوره‌
۱۱) اسطوره‌ و رمز - مقاله‌ روح‌ نمادپرداز - فریتیوف‌ شوئون‌ - ترجمه‌ جلال‌ ستاری‌ - تهران‌ - ۱۳۷۸ - نشر سروش‌
۱۲) سیطره‌ كمیت‌ و علائم‌ آخر زمان‌ - رنه‌ گنون‌ - ترجمه‌ علیمحمد كاردان‌ - تهران‌ - ۱۳۶۵ - مركز نشر دانشگاهی‌
منبع : سازمان آموزش و پرورش استان خراسان


همچنین مشاهده کنید