جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

برفراز قله عرفان


برفراز قله عرفان
روز نهم ذی الحجه به عرفات برو و در آنجا توقف کن. وقوف! اما نه می‏گویم وقوف درعرفات. وقوف در اینجا رکود و در جا زدن نیست ‏ بلکه تحرک و نشاط است. وقوف درعرفات به منزله شناخت و عرفان انسان به معارف الهی است. (۱) بدان! خداوند به نیازهای تو واقف است و هم اوست توانا بر نیازهایت. خود را به او بسپار و بنده او باش. اما "عرفات" سخن از شناخت است. عرفات ‏است که ‏معرفت ‏بین آدم و حوا در این مکان صورت گرفت و آدم به گناه اعتراف کرد. (۲) ابراهیم ندای "عرفت، عرفت" سر داد. (۳) عرفات سرزمین اشک و دعاست. (۴) عرفات سرزمینی است که خداوند به خاطر اشکها و دعاهای زائران به فرشتگان مباهات می‏ورزد. سرزمینی که گناهان در آن بخشیده می‏شوند. (۵) سرزمینی که خیال بخشیده نشدن در آن، خود گناه بزرگی است. (۶) حتی کسانی که هنوز متولد نشده‏اند، امید است مورد لطف قرار گیرند. (۷) عرفات سرزمینی است که به عرصات قیامت ماند که خلایق همه جمعند و هرکس به دعا مشغول، و در انتظار رد و قبول، بیرون دروازه‏اند. می‏خواهند نزد مولایشان حضور یابند. ابتدا باید پشت در بایستند تا اجازه ورود بگیرند. باید بنالند تا به حرم(مشعر) راه یابند چقدر بنالند؟ چگونه بنالند؟... تا ننالند به حرم راه نیابند آنگاه که پاک شوند، وارد حرم شوند. خانه خدا پاک است و مهمان پاک می‏پذیرد. (۸) پس دعا کنند. روز عرفه روز دعاست. انسان جز دعا مالک چیزی نیست نه تنها مالک مال نیست ‏بلکه مالک اجزاء و جوارحش نمی‏باشد. ما جز تضرع و دعا سلاحی نداریم ، دشمن درون ما تنها با اشک رام می‏شود. و "سلاحه البکاء". (۹) یا از ترس جهنم می‏نالد یا گریه شوق دارد که چرا به بهشت نرسیده، چرا از هجرانش ننالد؟ عرفات سرزمینی است که بهترین مردان خدا در آن توقف کرده، دعاها و اشک‏ها داشته اند، و در هر سوی این دشت ردّ پای مهدی است. (۱۱) عرفات با اشکهای مقدس سیدالشهدا ابا عبدالله الحسین‏ علیه السلام در روز عرفه به هنگامه خواندن دعای عرفه متبرک‏تر شد.
اماما! در این دشت چه خواندی؟ که هنوز دشت، از نام تو عرفان دارد. شب از یاد تو عطرآگین است. آسمان رنگ خدایی دارد. سنگهای جبل‏الرحمه همه نالانند. سرزمین، سرزمین شهادت، معرفت و عرفان است . (۱۲) می‏داند چه کسی بر روی آن گام می‏نهد. چرا آمده؟ چگونه بر می‏گردد؟ "ای حسین"‏ ای مرد عرفان در دعای عرفه چه گفتی که حاجیان همه گریانند؟
صحرای عرفات کلاس شناخت و خودسازی امام حسین‏ علیه السلام است. روز عرفه همراه شاگردان وفادارش در این پایگاه مقدس درنگی بس شگرف کردند و روی به دامن کوه رحمت نهادند و در سمت چپ کوه در برابر کعبه کلاس صحرایی تشکیل دادند. موضوع آن شناخت و سازندگی بود. روز، روز عرفه بود. دستهای مبارکشان را روبروی صورتشان به دعا بلند کردند و مشغول دعا شدند. دعایی بسیار طولانی، با محتوایی عاشقانه!
پروردگارا! اگر همه واقفان چنین دعایی را از جان و دل بر زبان آورند، عظمت و قدرت حضرت باری تعالی را با جمال و جلال و شکوه و همه اوصافش بازیابند تا شوق دیدار حق در آنان پدید آید. خدا را با چشم دل از رهگذار این دعا بخوبی می‏توان رؤیت کرد. پروردگاری که صنعت هیچ صنعتگری به پایش نرسد. بخشنده بی دریغ است. بر رازها آگاه است. پاداش دهنده نیکی‏هاست. فرستنده رحمت‏ بر اشکهای درگاهش، سامع ندای دردمندان، رافع درد دردمندان و قامع گردنکشان است. آن هم در بیابان عرفات در فضایی باز و رهیده از هرگونه عوامل دنیایی در چنین شرایطی آفریدگار جهان هستی را به وسیله خود او می‏توان شناخت.
حال، قلب خویش را با بخشهایی از دعای عرفه امام حسین علیه السلام جلا داده و به مناجات امام با خدای متعال گوش جان می سپاریم وبا امام همنوا می شویم:
پروردگارا، مرا به که وا می‏گذاری؟ به خویشاوندی که پیوند محبت را می‏گسلد، یا بیگانه‏ای که با من خشم می‏راند، یا به آنان‏ که مرا خوار می‏شمارند؟ و حال آن که تو خدای منی و رشته سرنوشت‏ من در چنگ توست! از غربت و تنهایی و دوری خانه‏ام و خواری‏ام درچشمان کسی که وی را بر من مسلط گردانیده‏ای، به درگاه تو شکایت ‏می‏آورم.
بارالها بر من خشم مگیر که اگر تو بر من خشم نیاوری، مرا زغیر تو باکی نیست و مگر نه این است که فراخناک لطف و عافیت تو مرا کافی است!
خداوندا، تو را به نور جمالت که بر زمین و آسمانها تابیده ‏است و پرده‏های تاریکی را برانداخته و کار گذشتگان و آیندگان را صلاح بخشیده است، سوگند می‏دهم و از تو می‏طلبم که در آن حال که‏ بر من خشم گرفته‏ای، مرا نمیرانی و قهر خود را بر من نازل‏ نگردانی که تو می‏توانی قهر و عتاب را رها کنی و به لطف بازآیی ‏و از من خشنود شوی!
ای آن که سپاسگزاریم به درگاه وی اندک است، اما او محرومم ‏نمی‏سازد و گناهانم بسیارند لکن مرا به رسوایی‏ نمی‏کشاند، پیوسته مرا در حال انجام گناهان می‏نگرد، اما هیچ گاه ‏به خواری نمی‏راندم!
ای آن که در کودکی مرا محافظت فرمودی و در هنگام پیری‏ بی‏روزیم نگذاشتی. ای آن که الطاف و نعمتهایت در نزد من بیرون ‏از شمارش اند و توان شکرگزاری آنها را ندارم.
ای کسی که با من به نیکویی و احسان رفتار می‏کنی و من به زشتی‏ و عصیان تو را پاسخ می‏گویم. ای کسی که مرا به یمن ایمان نجات ‏بخشیدی، پیش از آن که به طریقه شکر نعمتهایت آشنا باشم.
ای مولای من، تویی که نعمت دادی، تویی که احسان کردی، تویی که ‏به نیکی رفتار نمودی، تویی که کرامت فرمودی، تویی که فضیلت‏ بخشیدی، تویی که فضل خود را به اتمام رسانیدی، تویی که روزی‏ عطا فرمودی، تویی که کرم کردی، تویی که توانمندم ساختی، تویی‏ که سرمایه‏ام دادی، تویی که پناه دادی، تویی که کفایت کردی، تویی که هدایت کردی، تویی که از گناه بازداشتی، تویی که گناهان ‏را پوشیدی، تویی که گناهان را بخشیدی، تویی که عذر پذیرفتی، تویی که مکنت و جاه بخشیدی، تویی که عزت دادی، تویی که پشتیبان ‏بودی، تویی که تاییدم کردی، تویی که یاری رساندی، تویی که شفا بخشیدی، تویی که عافیت دادی، تویی که اکرام کردی، خجسته و بلند مرتبه‏ای ای پروردگار من، ستایش جاودانه از آن توست و سپاس‏ پیوسته تو را سزاست.
اما من ای خدایم، به خطاهایم معترفم، پس بر من ببخشای! منم‏ که گناه کردم، منم که خطا نمودم، منم که نادانی کردم، منم که ‏به سوی گناه شتافتم، منم که اشتباه کردم، منم که به غیر تواعتماد کردم، منم که در عین دانایی گناه کردم، منم که وعده‏ها دادم، منم که وفا ننمودم، منم که پیمان شکستم، منم که به جرم‏ خود اقرار کردم.
بارالها، من بدان نعمات که مرا داده‏ای اذعان دارم، به ‏گناهانم اعتراف کرده و از آنها باز می‏گردم، تو نیز مرا بیامرز.
ای کسی که گناه بندگان تو را ضرری نرساند و نیازی به طاعت ‏ایشان نداری، هر کدام از بندگانت که کاری نیکو به جای آورند، به توفیق و لطف توست، پس تو شایسته حمد و سپاس هستی.
خدایا چون مرا فرمان دادی سرکشی نمودم و چون نهی کردی و آنچه ‏را نمی‏خواستی به جای آوردم. اینک این منم که نه دلیلی بر بی‏گناهی خود دارم که عذر بخواهم و نه نیروی آن دارم که از کسی ‏یاری بخواهم. حال با کدامین اعضایم رو به روی تو بایستم، آیا با گوشم یا با چشمم یا با زبان و یا پاهایم، آیا تمامی اینها نعمتهایی نیست که مرا عنایت فرموده‏ای و من با همه آنها نافرمانی‏ات کرده‏ام، ای مولای من، حجت و دلیل از آن توست و من‏ محکومم!
ای شنواترین شنوندگان و ای تیزبین‏ترین بینندگان و ای‏ سریعترین حسابگران و ای مهربانترین مهربانان، بر محمد(ص) وخاندان پاک وی درود فرست!
پروردگارم، از تو حاجتی را می‏طلبم که اگر آن را به من ارزانی ‏دادی، هر چیز دیگری را که از من دریغ نمایی، مرا زیانی نرساند و اگر از آن محرومم سازی، هر چه را به من عطا فرمایی مرا نفعی‏ نبخشد، «از تو می‏خواهم که مرا از آتش جهنم آزاد گردانی!»
غیر تو خدایی نبود، یگانه‏ای و تو را همتایی نیست، فرمانروایی‏ و ستایش از آن توست و تو بر همه چیز توانایی، ای خدا.
خدایا، من در آن حال که بی‏نیاز و توانمندم، به تو نیازمندم، پس چگونه در حال فقر نیازمند تو نباشم. خدایا من که در عین‏ دانایی، نادانم، چگونه در حین جهل، نادان نباشم!
خدایا، به راستی که تغییر تدابیر تو و سرعت انجام اراده وتقدیرات تو، بندگان عارفت را باز داشت، از این که در حال نعمت‏ به دوام بخشش تو اطمینان کنند و در حال نقمت، از رحمت تو نومید گردند!
اکنون منم که با فقر و نیازمندیم به تو توسل می‏جویم و چگونه‏ به حضرتت توسل جویم با فقری که محال است دامان غنای تو را بیالاید. چسان از این حال که دارم به تو شکایت آورم، در حالی که‏ هیچ چیز بر تو پوشیده نیست. چگونه حرفهای دلم را برای تو بیان ‏کنم و حال آن که از همه آنها آگاهی! چگونه ممکن است امیدهایم ‏را که رو به سوی تو دارند، به نومیدی بدل سازی و حال مرا نیکو نگردانی، با آن که قوام آن به دست توست.
خدایا! چقدر تو به من نزدیکی و من از تو دورم! و چقدر نسبت ‏به من مهربانی. پس چیست که بین من و تو حجاب افکنده است!؟
خدایا، هر گاه گناهانم مرا گنگ گردانید، کَرم تو زبان مرا گشود و هرگاه که صفات ناپسندم مأیوسم ساخت، الطاف بی‏پایانت‏ مرا به طمع واداشت!
خدایا، آن کس که زیبایی هایش در حقیقت زشتی است، چگونه ‏زشتیهای رفتار وی زشت و ناپسند نباشد و آن کس که سخنان حق گونه‏ او ادعایی بیش نیست چسان ادعاهایش، ادعا نباشد.
پروردگارم، مرا از زیر بار ذلت نفس رهایی ده و پیش از آن که‏ مرگم در رسد از آلودگی شک و شرک پاکم کن. از تو یاری می‏جویم، یاریم کن. بر تو توکل می‏نمایم، مرا به حال خود وامگذار. تو را می‏خوانم، مرا نومید مساز. مشتاق فضل توام، محرومم مکن. خویشتن‏ را به وجود پاکت منتسب می‏نمایم، دورم مگردان. مقیم درگاه توام، از خود نرانم.
تویی که انوار جمالت را به دلهای شیفتگانت تاباندی تا آن که ‏تو را شناختند و به یگانگی تو ایمان آوردند. تویی که محبت غیرخود را از قلوب دوستانت زدودی تا غیر تو را به دوستی نگرفتند وبه جز تو پناه نیاوردند و آن گاه که جهانیان آنان را هراسناک ‏سازند، تو مونس ایشان هستی و تویی که آنها را هدایت فرمودی تا جایی که نشانه‏های قدرتت‏ بر آنان آشکار گشت!
آن کس که تو را از دست داد، چه کسی را یافت و آن که ترا یافت چه کسی را از دست داد! به راستی که زیانکار است آن کس که به ‏جای تو دیگری را برگزیند و بسی خسران زده است آن که بکوشد تا از تو جدا گردد. چگونه به غیر تو امیدوار شوم، در حالی که تو رشته احسان را نگسسته‏ای و چگونه نیاز خویش از درگاه غیر توبطلبم و حال آن که عادت بخشندگی خویش را دگرگون نساخته‏ای!
ای کسی که شیرینی موانست ‏خویش را به عاشقانت چشانیده‏ای، پس ‏آنان در برابر تو تملق‏کنان برپای ایستاده‏اند! ای کسی که ‏پرده‏های هیبت ‏خود را بر دوستانت افکنده‏ای و آنان هراسناک درمقابل تو پوزش می‏طلبند.
تو بندگانت را به یاد می‏آوری پیش از آن که دیگران از آنها یادی کنند و آغازگر هر بخشش و احسانی؛ قبل از آن که‏ عبادت ‏کنندگان رو به سوی تو آورند و بخشنده و عطا کننده‏ای، پیش‏از آن که خواهندگان از تو بخواهند و چه شگفت است این که بسیارمی‏بخشی و آن گاه از آنچه بخشیده‏ای از ما وام طلب می‏کنی!
خداوندا، من را به کمند مهربانی خویش به سوی خود آر تا وصال‏ تو را دریابم و با جاذبه الطاف خویش مرا درکش تا به سوی تو روی ‏آورم!
خدایا، رشته امیدم از تو نمی‏گسلد گرچه تو را سرکشی نموده‏ام وهرچند تو را عبادت کنم باز دهشت مرا رها نمی‏سازد. کاینات مرا به سوی تو رهنمون می‏گردند و یقینی که به کرم تو دارم مرا به‏ سویت می‏کشاند.
خدایا، چگونه نومید گردم و حال آن که تو امید منی و چگونه به‏ خواری تن در دهم در حالی که تو تکیه‏گاه منی.
خدایا، چسان در برابرت دعوی سربلندی نمایم با آن که بنیاد مرا از ذلت‏ برآورده‏ای و چسان سر فخر بر آسمان نسایم و حال آن‏ که مرا به خود منتسب کرده‏ای!
خدایا! چگونه ردای بینوایی درنپوشم، در حالی که مرا درجایگاه فقرا نشانده‏ای و چگونه خویشتن را فقیر بنامم با آن که‏ تو با بخشش خود بی‏نیازم ساخته‏ای!
تویی که جز تو پروردگاری نیست. خود را به تمامی اشیا شناسانده‏ای به گونه‏ای که موجودی نیست که تو را نشناسد. تویی که ‏خویشتن را در آینه همه موجودات به من نموده‏ای و من در همه چیزجمال تو را به آشکارا نگریسته‏ام و تویی که برای تمام موجودات ‏آشنایی!
این بود بخش کوتاهی از بندهای دعای عرفه که امام حسین‏ علیه السلام در عرفات آن را زمزمه می‏کرد و همه اطرافیان گوش به دعای او داده و با صدای بلند گریه می‏کردند و آمین می‏گفتند. آهسته آفتاب حجاز در پشت کوههای عرفات غروب می‏کند و امام‏ علیه السلام با شاگردان خود آهسته از دامنه کوه پایین می‏آیند ودشت عرفات را به سوی مشعرالحرام ترک می‏گویند.
خوشا بحال کسی که پس از غروب عرفه که از گناهان پاک شود، بار دیگر گناه نکند.
پی‏نوشت ها:
۱- جوادی آملی،عرفان حج/علی شریعتی، تحلیلی از مناسک حج، ج‏۶، سال‏۱۳۷۱، صص‏۹۶ و۱۹۱ .
۲- " فتلقی ادم من ربه کلمات فتاب علیه انه هو التواب الرحیم" بقره/ ۳۷ .
۳- علامه سید هاشم بحرینی، تفسیر البرهان، چاپ دوم، ج ۱، ص ۸۶.
۴- کنزالعمال، جلد ۵، ص ۱۳.
۵- مستدرک الوسایل، جلد ۲، ص ۱۶۸/ وافی، جلد ۲، ص ۴۵.
۶- بحارالانوار، ج ۹۹، ص ۲۶۴.
۷- همان، ص ۲۹۳ .
۸- جوادی آملی، صهبای صفا، ص ۸۵ .
۹- همان، صص ۸۵ و ۸۶ .
۱۰- محسن قرائتی، حج، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم .
۱۱- همان.
۱۲- همان.
۱۳- وافی، جلد ۲، باب حج، ص ۴۵ .
۱۴- مجلسی ، بحار الانوار، جلد ۹۹، ص ۴۹ .
منبع : سایت مداحی


همچنین مشاهده کنید