چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

آسیب‌های روابط راس - بدنه در جریان اصولگرایی


آسیب‌های روابط راس - بدنه در جریان اصولگرایی
مدیریت روابط راس- بدنه حساس ترین و اغلب پیچیده ترین مسئله ای است که جنبش های سیاسی با آن مواجهند. این مسئله بویژه زمانی رخ می نماید و حاد می شود که جنبش های سیاسی علاقه ای به «نهادین شدن» از خود نشان ندهند و بر ماهیت جنبشی خود اصرار بورزند. وقتی یک جنبش سیاسی از مرحله اوج خود فاصله بگیرد و تبدیل به یک نهاد تثبیت شده (مثلا حزبی سیاسی) شود، مسئله روابط راس- بدنه راه حل مشخصی پیدا می کند و عملا صورت مسئله حذف می شود. هر حزب سیاسی دستورالعمل هایی مشخص در این باره دارد که اعضا چگونه می توانند درون تشکیلات رشد کنند و جایگاه خود را ارتقا بخشند، تصمیم های تشکیلاتی چگونه اتخاذ می شود و اعضا تا چه حد و چگونه درباره آن توجیه می شوند، مکانیسم اعتراض به یک تصمیم درون حزبی از جانب اعضا چیست و چنین رفتاری را در چه مواردی تا کجا می توان ادامه داد و مسائلی از این دست.
در شرایط وجود چنین مکانیسم هایی، دیگر موضوع روابط راس-بدنه نیاز به مدیریتی ویژه نخواهد داشت و اصطلاحا روتین می شود. حزب یک سرمایه اجتماعی مشخص دارد که عموما با گذشت زمان ثابت می ماند و جز در موارد بسیار خاص دگرگونی اساسی درآن رخ نمی دهد. به همین دلیل احزاب سیاسی اغلب از حیث حفظ «کف رای» خود نگرانی خاصی ندارند و بیشتر به این می اندیشند که چگونه می توان آراء غیر ثابت و «گذری» را به آن افزود. داستان اما در مورد جنبش های سیاسی که سازمان حزبی و تشکیلاتی برای خود بوجود نیاورده اند و بسا اعتقادی هم به آن ندارند به کلی فرق می کند. جنبش های سیاسی کارکرد های احزاب سیاسی را دارند -یا لااقل می خواهند داشته باشند- بی آنکه از امکانات آنها برخوردار باشند. یک جنبش سیاسی و کسانی که در راس آن قرار دارند درست مثل احزاب می کوشد از طریق کنش سیاسی برنامه ریزی شده و هدفمند درصد حضور خود را در ساخت قدرت افزایش دهد. منتها احزاب این کار را با استفاده از بدنه تشکیلاتی خود که مستمرا آموزش دیده و توجیه شده اند انجام می دهند در حالی که جنبش سیاسی علی الاغلب بر نیرو، انگیزه و شور هواداران خود که بدون نظم تشکیلاتی اما در چارچوب نوعی «نظم خود انگیخته» عمل می کنند تکیه می کند.
طرح این بحث در شرایط فعلی از این رو ضرورت دارد که احساس می شود جریان اصولگرا بویژه دولت نهم پس از ۳ سال و با تغییر اساسی مولفه های سازنده فضای سیاسی کشور به نسبت سال ۱۳۸۴، نیازمند آن است که مسئله رابطه راس- بدنه را یک بار دیگر از نو برای خود طرح کند و به آسیب شناسی جنبه های مختلف آن بپردازد. تحولات زمستان ۸۳ و بهار سال ۸۴ درون جریان اصولگرا، الگویی برای یافتن راه حل این مسئله بوجود آورده و اکنون مهم ترین کار این است که ببینیم آن الگو تا چه حد ثابت مانده و تا چه حد واز چه جهاتی متحول شده است. به طور بسیار مجمل می توان گفت الگوی بوجود آمده در روابط میان بدنه جریان اصولگرا و راس آن در ایام منتهی به تیر ۱۳۸۴ که منجر به انتخاب دکتر محمود احمدی نژاد به عنوان رییس جمهوری اسلامی ایران شد، در ۳ گزاره زیر قابل خلاصه سازی است:
۱) ارتباط گیری مستمر و مستقیم با مردم از فراز احزاب و گروه های سیاسی که تا آن روز مدعی انحصاری «واسطه گری» میان دولت ها و مردم بودند. برقرای این ارتباط موجب شد مردم در تجربه ای نادر صدایی آشنا از جنس صدای خود بشنونند که آنها را ارج می نهاد و بزرگ می داشت بی آنکه قصد اثبات بزرگی و سروری خویش بر آنها را داشته باشد.
۲) تمرکز بر مسائل و مشکلات واقعی مردم در حوزه معیشت و زندگی روزمره که زمانی کم و بیش طولانی به آن بی اعتنایی شده و بلکه مورد تحقیر و تمسخر قرار گرفته بود.
۳) ایجاد اطمینان در بین توده های وسیعی از مردم نسبت به ۳ چیز: اول، سلامت اقتصادی و اینکه دولتمردان برای خود کیسه ای ندوخته اند؛ دوم، اثبات این امر که «راس» جنبش انگیزه و اراده ای خستگی ناپذیر و مهارناشدنی برای خدمت بی منت به مردم دارد و سوم، -که از همه مهم تر است- تعهد بی قید و شرط و مستحکم به ارزش های اسلامی و آرمان های انقلاب. این ۳ عامل، روابط «بدنه فعال» و «راس پیروز» را در آن ایام تا حد غیرقابل تصوری مستحکم ساخت و به همین سبب جنبش سیاسی به پا خاسته در ماه های آخر بهار ۸۴ ظرفیتی چنان عظیم پیدا کرد که از اراده های کاملا تشکیلاتی، برنامه ریزی شده و برخوردار از حمایت های بی نظیر داخلی و خارجی برای عقیم ساختن آن هیچ کاری برنیامد.
در شرایط فعلی و در پاسخ به این سوال که «آیا شرایط سال ۸۴ مجددا تکرا خواهد شد؟» ابتدا باید به این نکته توجه کرد که به نظر نمی رسد معیار های مردم برای ارزیابی رفتار دولتمردان و ملاک های آنها برای ترجیح گزینه های سیاسی بر یکدیگر با گذشته تفاوت اساسی کرده باشد. مردم همچنان دولت اصولگرا را با همان معیارهایی خواهند سنجید که دولت های هاشمی و خاتمی را با آن سنجیده اند. مهم این است که ببینیم اولا «بدنه حامی» دولت نهم اکنون در چه وضعیتی قرار دارد و ثانیا نتیجه ارزیابی رفتار دولت نهم بر مبنای ملاک های قبلی -که در واقع محتوای آن همان ۳ گزاره پیش گفته است- چه خواهد بود. پاسخ به این دو سوال مستلزم صرف وقتی فراوان، در نظر گرفتن پارامترهای مختلف و البته مجالی فراخ تر از آن است که نویسنده این سطور اکنون در اختیار دارد. در کلی ترین حالت ممکن اطمینان نسبتا محکمی وجود دارد که دولت نهم همچنان در ذهن مردم و «بدنه حامی» خود دارای اعتباری است کم و بیش مشابه همان که در سال ۸۴ داشت منتها با این توضیح که این اعتبار را عواملی خاص تهدید می کند و برای آنها باید چاره هایی فوری و کارساز یافت. به طور مشخص چند عامل زیر محتاج توجهی فوری است:
۱) در این باره کسی تردید ندارد که رای اصلی اصولگرایان متعلق به طبقات متدین و دلسوز مردم کشور -یعنی اکثریت ملت شریف ایران- است. این امری است که طی سال های طولانی ثابت مانده و هنوز هم اعتباری غیر قابل خدشه دارد. دولت اصولگرا را کسانی بر سر کار آوردند و پای کار آن ایستادند که از لاقیدی ها و بی مبالاتی اعتقادی برخی دولتمردان سابق به ستوه آمده بودند و پی جماعتی می گشتند که لذت حضور در سال های باصفای خدمت و ایثار سال های نخستین انقلاب را دوباره در ذهن و دل آنها زنده کنند. از این پس نیز اگر بنا باشد پای صندوق های رای یا هر جای دیگر، مردمی به یاری اصولگرایان بشتابند باید از همین طبقات دردمند و مومن سراغ گرفت و هرگونه تلاش برای استفاده از ادبیاتی که جماعت قلیل واداده و ناهمراه با ارزش ها و آرمان های انقلاب را خوش بیاید نه فقط چیزی بر سرمایه اجتماعی اصولگرایان نخواهد افزود بلکه به عکس، طیف وسیع نیروهای متدین و انقلابی را که تا امروز بی دریغ از آنها حمایت کرده اند، مایوس و ناامید خواهد ساخت.
۲) به جز «طیف رای دهندگان»، مجموعه ای از «رای سازان» و فعالان سیاسی وجود دارند که نقش اصلی در شکل گیری پدیده مبارک سوم تیر داشته اند. این مجموعه هنوز هم به همان نیرومندی سابق و بلکه با نشاط تر از قبل در صحنه حضور دارد و در هر آوردگاهی در آینده نقشی کلیدی بر عهده خواهد داشت. بی آنکه قصدی برای محدود ساختن این مجموعه در طیفی خاص در میان باشد، صرفا به عنوان یک آدرس می شود اینگونه فرض کرد که تشکل هایی چون بسیج دانشجویی، بسیج طلاب، بسیج اساتید و حوزه های شهری و روستایی مقاومت بسیج جزو اصلی ترین ارکان مجموعه رای ساز در سوم تیر ۸۴ بودند. همه آنها که در آن روزها ولو از دور دستی بر آتش داشتند می دانند که جوانان مومن و بسیجی بی آنکه هیچ اراده تشکیلاتی آنها را حمایت کند و صرفا با تکیه بر انگیزه های اعتقادی و سیراب از نیرویی که بازگشت به آرمان های اصیل انقلاب در آنها بوجود آورده بود، به پا خاستند و چون خویش را مامور به ادای تکلیفی می دانستند خستگی ناپذیر و مشتاق تا روستاهای دورافتاده هم رفتند مگر پیام تحولی که در راه بود را به گوش همه مشتاقان برسانند. آیا آن اتفاق مجددا تکرار شدنی است؟ حتما بلی، به شرط آنکه صداهای ناجور از دل اردوگاه سوم تیردر آن اراده ها تزلزلی به وجود نیاورد و جوانان مومن بتوانند همچنان مطمئن باشند که پایمردی منتخبانشان بر آرمان های انقلاب اسلامی بدون ذره ای تغییر به قوت پیشین باقی مانده است. آنچه انگیزه ها را می کشد و اراده ها را سست می کند همین است که دائما پرسش ها و شبهه هایی بوجود بیاید و بی جواب بماند. «این چرا رفت؟ آن چرا ماند؟ آیا بقای فلانی و انتصاب بهمانی، ارزش این همه هزینه و مسئله دار شدن انبوه حامیان را دارد » و ... اینها سوال هایی است که اگر جواب روشن بیابد و از ذهن ها زدوده شود، می توان به راحتی تصور کرد جریان اصولگرا سرمایه مبارک سوم تیر را نه تنها از دست نداده بلکه در آستانه تجدید دوباره آن است.
مهدی محمدی
منبع : روزنامه سرمایه