جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

شطرنج ایرانی


شطرنج ایرانی
گلادیاتوری را تصور کنید. نه با آن قیافه خشن و شمشیر آخته.گلادیاتوری را تصور کنید که پشت میز نشسته و شطرنج بازی می کند. لابد می فرمایید نمی شود، بازی شطرنج از عهده گلادیاتورها برنمی آید. کار آنها ستیزه و خونریزی و کشتن است. آنها جز این بازی، رقابت دیگری نمی شناسند.
درست می فرمایید. به همین دلیل، گلادیاتور مذکور را در حالتی ببینید که مدام مهره پیش می نهد و حریف، آن مهره را به حرکتی از جای می کند و به بیرون بازی می افکند و دوباره کیش می دهد. تصورش را بکنید! او هر لحظه خون در صورتش می دود، می خواهد به جای مهره های فلج شده بازی، به گزینه های دیگر- همان شمشیر و خنجر- دست ببرد و جنگ گلادیاتوری را از سر گیرد. اما نمی شود. گویا همه گزینه های دیگر را قفل کرده و خود وی را نیز به صندلی بسته اند. البته هنوز هم عجیب است تصور گلادیاتوری وحشی و تربیت نایافته که پای میز شطرنج نشسته باشد، همه گزینه های دیگر را هم روی میز داشته باشد اما مجبور شود فقط شطرنج بازی کند.
۸ سال پیش وقتی آقای بوش و تیم نومحافظه کارش روی کار آمدند و در فاصله زمانی کوتاه، افغانستان را مانند گاو خشمگین شخم زدند، فریاد هورا در آمریکا و برخی کشورهای متحد بلند شد. گلادیاتورها در کمتر از ۲ سال خود را به عراق رساندند و در عرض چند هفته، پایتخت افسانه ای این کشور فتح شد. دولت وقت ایران البته حسن نیت نشان داد و به گلادیاتورها در فتح افغانستان یاری رساند. اما جهان گشایی و جهانگیری را با تعامل و تفاهم چه کار؟ ایران در همان سال ها جزو ۳ کشور محور شرارت معرفی شد و مقارن با فتح بغداد، پرونده هسته ای ایران به عنوان یک اتهام بزرگ و یک تهدید جدی علیه امنیت جهانی روی میز قرار گرفت. ایران گویا به گوشه رینگ افتاده بود. اشغالگران در دو مرز شرقی و غربی اردو زدند. از آن طرف شدیم متهم درجه یک در آژانس که مشغول ساختن بمب اتمی است! کسانی هم از داخل نوشتند ارتش آزادیبخش در راه است.
همه گزینه ها را روی میز گذاشتند و چه میزی! در حالی که شمشیر را بالا گرفته بودند، دعوت به مذاکره کردند، مذاکره در فضای ارعاب و تهدید. طرف مذاکره کننده ایرانی دنبال سلب اتهام از خود بود، در فضایی که جای شاکی و متهم و قاضی به هم خورده بود و طرف مقابل ما را همین طورمشغول به خود و منفعل می خواست تا کشورهای خاورمیانه را یکی پس از دیگری شخم بزند و کار لبنان و سوریه و فلسطین را هم یکسره نماید. دور ما درون مرزهایمان حصار فرضی کشیدند، چیزی مانند مراقبت ها و گیت های اشعه ای. اسمش را هم گذاشتند سیاست ماشه خودکار! تکان خوردی نخوردی! کوچک ترین خطا یعنی رفتن به شورای امنیت و یک جنگ نظامی یا اقتصادی خودکار که پدر درمی آورد! ما به امید اعتمادسازی چند هفته ای، تعلیق بخشی از فعالیت های هسته ای مربوط به غنی سازی را پذیرفتیم اما چندماه بعد، پیشامدها را خلاف تصور خویش یافتیم. به جای پایان تعلیق، از ما می خواستند آن را به مراحل قبل از غنی سازی- و تمام چرخه فعالیت های هسته ای- وسعت دهیم. اعتراض ممنوع! قدم به قدم به گوشه رینگ نزدیک تر شدیم به جای آن که تهدید برطرف شود. دست آخر هم گفتند بهترین اعتمادسازی و تضمین عینی، همین توقف و تعطیلی برنامه های هسته ای است! پلیس بد (گلادیاتوری آمریکایی) هم که همچنان خشمگین در کنار ایستاده بود و به وقت اقتضا چشم غره می رفت اما حتی قابل نمی دانست پای میز مذاکره بیاید.
تا اینجا را داشته باشید. امروز وقتی از هیلاری کلینتون وزیرخارجه آمریکا می شنویم که در جلسه استماع کنگره می گوید «سیاست های ۸ ساله دولت بوش علیه ایران شکست خورده و حتی یک ذره هم ایران را باز نداشته است» هیچ احساس شگفتی در این ارزیابی نمی کنیم. اما ۴ سال پیش بوش آن قدر که امروز نشان می دهد بدبخت و توسری خور نبود که هر که از راه می رسد تیپایی هم به او بزند. آن روز ناظران - فاقد از عدم مشروعیت قداره بندی های کاخ سفید- اذعان می کردند که نومحافظه کاران پروژه قرن جدید آمریکایی و خاورمیانه جدید- با محوریت مهار و انحلال قدرت ایران- را بسیار ماهرانه پیش می برند و اساساً بوش مجری یک پروژه فرآوری شده و قوام یافته از سوی اتاق فکرهای اطلاعاتی، سیاسی و نظامی در آمریکا و اسرائیل بود. با این همه چه شد که حالا وزیرخارجه جدید آمریکا تاکید می روزد که سیاست مهار ایران حتی یک ذره هم اثر نداشته و شکست خورده است؟ چه شد که گلادیاتور وحشی تیرماه سال گذشته مجبور شد پای میز مذاکره با ایران بنشیند و با دولتی به شطرنج سیاست بپردازد که نه تنها به تعلیق کذایی وفادار نمانده و از سطح غنی سازی آزمایشگاهی (۵۰ سانتریفیوژ) فراتر رفته بلکه غنی سازی نیمه صنعتی را در حد فعالیت ۶ هزار سانتریفیوژ توسعه داده بود؟
بازی با کلمات و استعارات نمی کنیم. اینکه گلادیاتورها مجبور شده اند پای بازی شطرنج بنشینند، به نوعی سخن ایهود باراک وزیر جنگ رژیم صهیونیستی- قصاب نسل کشی های اخیر در غزه- است که به روزنامه هاآرتص می گوید « ما هیچ گزینه ای را در مقابل ایران از روی میز حذف نمی کنیم و دوست داریم که با یک حمله حماسی به برنامه اتمی ایران خاتمه دهیم نظیر آنچه در بمباران راکتور اتمی عراق در سال ۱۹۸۱ رخ داد اما آیا این واقع بینانه است؟ ایران عراق نیست... در مسئله ایران ما در برابر چیزی قرار داریم که بسیار پیچیده، پیشرفته تر و گسترده تر است... ایرانی ها تخته نرد بازی نمی کنند بلکه آنها شطرنج باز هستند و در واقع خودشان این بازی را اختراع کردند. آنها با مهارت، کارکشتگی و حساب و کتاب بسیار بالایی حرکت می کنند».
چالش ما با آمریکا از چنین فضایی عبور کرده است. ملت ما دگرگونی ها و تغییرات اساسی این آوردگاه را نمی تواند فراموش کند. تغییر را ملت ایران با انتخاب هایی که در سال های ۸۲ و ۸۴ و ۸۶ (انتخابات مجلس هفتم و هشتم و ریاست جمهوری نهم) کرد، رقم زد و دیپلماسی فعال، هوشمند، خلاق و تهاجمی (طلبکارانه) را جایگزین انفعال، ارعاب، قفل شدگی و سیاست تدافعی بی ثمر نمود. با چنین رویکردی هم بود که سایه تهدید و حمله و محاصره و فشار، روز به روز از سر کشور و ملت ایران دورتر شد. ملت ایران وقتی می شنود که دولتمردان آمریکایی می گویند ما تغییر کرده ایم و آماده مذاکره ایم اما همزمان صداهای نخراشیده ای می گویند همه گزینه ها از جمله اقتصادی و نظامی روی میز هستند یا آماده تهدیدهای فلج کننده و سخت در صورت شکست مذاکرات هستیم و... حق دارد اعتماد نکند همچنان که ابراز تاسف مادلین آلبرایت وزیرخارجه اسبق نسبت به کودتای ۲۸مرداد، حتی ذره ای از دشمنی ها و دسیسه ها کم نکرد.
مغول ها و کابوی های وحشی را رام کردن و از نفس انداختن هنر دیرپای ایرانی هاست اما این هنرمندی که امروز به گوهر عزت و اقتدار بی سابقه نیز آراسته شده بدان معنا نیست که کار گلادیاتورهای بی رحم پایان یافته است. آری آنها به مفهوم واقعی-و به اعتبار اتفاقاتی که با مهندسی ایران در جای جای خاورمیانه رخ داد- دست و پا بسته اند اما به خطا می توان زنجیر از دست و پای آنها گشود. آن خطا بازگشت سیاست ورزی به مدل ۷-۶ سال پیش است. دولت و رئیس آن پیشاهنگ مقاومت ملی در عرصه دیپلماسی هستند. دولتمردان در این رزم نرم و پیچیده می توانند میدان مانور ملت و مقتدا را بسط دهند یا - حتی به رغم خوش جنسی اما به خاطر انفعال و ضعف روحیه- باعث انقباض در اعمال اقتدارملی شوند. آنها که این روزها دولت اصولگرا را متهم به تندروی و افراط در عرصه دیپلماسی به ویژه چالش هسته ای می کنند و در عین حال بعضی از آنها تصریح می کنند که اگر احیاناً در انتخابات موفق شوند حاضر نیستند تعلیق را دوباره احیا کنند، باید توضیح دهند کجای مشی مقتدرانه دولت اصولگرا تندروی بود؟ و اگر تعلیق خط قرمز است- که هست- این دوستان چگونه هم می خواهند هم حقوق و احترام و عزت ملت ایران را حفظ کنند و هم در مقیاس غرب، تندرو تلقی نشوند؟! بحث ها و رقابت های انتخاباتی یک چیز است و به خرج دادن انصاف در کنار احترام به خط قرمزهای عزت و اعتبار ملت ایران، چیز دیگر. کسی را نباید ملامت کرد که در دوره فشار و تهدید و سختی کجا بود و آیا جرئت داشت از خط قرمز بودن تعلیق دفاع کند یا نه. به هر حال همه قرار نیست شجاعت مجلس و دولت اصولگرا را داشته باشند. اما در عین حال سزاوار است که آنها جانب «حیا» را نگاه دارند و در بی مبالاتی و یلگی زبان افراط نکنند.
البته ملت ایران در چیدن ریل های بالندگی و پیشرفت در «ایران جدید» حتماً دنبال مردان جسور، شجاع ، صادق و اهل عمل است. جای لفاظی و پرگویی و نطق های مشوش از آن سوی دیگر است. خلقیات شاه سلطان حسینی و ناصرالدین شاهی و رضاخانی و محمدرضایی اساساً انطباق و سازگاری با طبع بلند و ارتقا یافته ایرانی ندارد. ملت ما فقط می خواهد رو به جلو برود. قطار پیشرفت قرار است سرعت بگیرد نه اینکه ترمز آن کشیده شود یا به عقب برگردد و یا حداکثر، کسانی بخواهند بایستند و با سوت آن بازی کنند. این دیگر مال افسانه ها و لطیفه هاست که؛ دزدان شبانه در خانه ای وارد شدند. مرد خانه سراسیمه برخاست و تا بجنبد ، دزدها دور پای وی خطی کشیدند که «حق نداری از این خط عبور کنی و گرنه هرچه دیدی از چشم خود دیدی». بعد هم شروع کردند به جمع کردن وسایل قیمتی و بار زدن و بردن آنها. اهل خانه صدایشان درآمد که مرد کاری بکن، دار و ندارمان را دارند می برند. مرد اما صدای خود را صاف کرد و صورت نزدیک اهل خانه برد و به آهستگی گفت هیچ نگویید که دور از چشم دزدها، پای از دایره بیرون گذاشته ام!
ملت ما برای آنکه آن فضای ارعاب و تهدید و باج خواهی و انفعال برنگردد، برای اینکه تهدیدها را تبدیل به فرصت کند و مجبور نباشد در خانه خود پذیرای دشمن باشد، جسارت و شجاعت و اقتدار را به عنوان تنها گزینه سر عقل آوردن دشمن انتخاب می کند. قطعاً این انتخاب بسیار کم هزینه تر از انتخاب انفعال و ضعف است و پای میز رقابت بیشتر به کار می آید.
محمد ایمانی
منبع : روزنامه کیهان