شنبه, ۱۴ مهر, ۱۴۰۳ / 5 October, 2024
مجله ویستا


تحقیقات پلیسی و جان و ناموس مردم (بخش هشتم)


تحقیقات پلیسی و جان و ناموس مردم (بخش هشتم)
«از اواسط سال ۷۸ گزارش‌های تکان دهنده‌ای درباره این باند تجاوز در اختیار پلیس مشهد قرار گرفت». این سخنان فرمانده وقت ناحیه انتظامی خراسان در مصاحبه با روزنامه ایران در ۲ شهریور ۱۳۸۱ است. بدین ترتیب «اولین اطلاع رسانی» به مردم توسط پلیس درباره وجود یک باند مخوف «دویست و هفتاد نفره تجاوز» به نام «باند باغ آلو»، حدود ۷۰۰ روز پس از دریافت گزارشات اولیه انجام شد. این افراد تنها در یکی از موارد، دختر سیزده ساله تازه عقد بسته‌ای را از خیابان ربوده و در بدو ورود او را به درخت بسته و ۳۰ نفر به وی تعرض کردند (اعتماد، ۳ آبان ۱۳۸۲. از این گروه در نهایت ۹ تن اعدام شدند. دختر مزبور هم ابتدا خودکشی کرد و پس از آن که از مرگ نجات داده شد از منزل فرار کرد).
در مقاله گذشته نحوه اطلاع رسانی درباره آمار ناهنجاری‌های اجتماعی مانند اعتیاد، خودکشی و ایدز بررسی شد. دیدیم عدم اعلام رسمی آمار مربوطه ـ چه کم باشد و چه زیاد ـ گرچه از روی خیرخواهی انجام می‌شود، مسئولان را از کمک بی شائبه و بی جایگزین مردم در کاهش یافتن این ناهنجاری‌ها محروم می‌کند.
موضوع این بخش از مقالات، بررسی فرض دیگری است از فرض‌های شش‌گانه نظام اطلاع رسانی کنونی، که در آن نحوه اطلاع رسانی در مورد مسائلی که به «امنیت» مردم مربوط می‌شود و نیز علل و پیامدهای مشارکت ندادن مردم در مقابله با ناامنی‌ها بیان خواهد شد.
بازخوانی مصاحبه‌های مسئولان نیروی انتظامی به روشنی نشان می‌دهد که آنان تنها زمانی مردم را در جریان قتل، کودک ربایی و تعرضهای سریالی قرار می‌دهند که مجرم را «دستگیر» کرده باشند و ظاهرا دستگیری متهم را از به حداقل رساندن تعداد قربانیان مهمتر می‌شمارند. از این رو، نحوه اطلاع رسانی درباره «باند باغ آلو» یک استثنا نیست، بلکه یک رویه است.
موضعگیری چند روز پیش فرمانده محترم انتظامی استان تهران درباره قاتل سریالی کرجی نکته‌ها در دل خود جای داده است: «متأسفانه به دلیل این که موضوع بدون در نظر گرفتن ملاحظات امنیتی ـ اجتماعی و بدون هماهنگی با پلیس در دو نشریه انعکاس یافت موجبات هوشیاری قاتل فراهم شد و او از استان گریخت» (ایران، ۲۲ تیرماه ۱۳۸۷).
از این عبارات کاملا روشن است که خود مسئولان انتظامی هم به خوبی می‌دانند که اطلاع رسانی درباره جنایات یک مجرم زنجیره ای، عرصه را بر مجرم تنگ کرده و او را از منطقه فراری خواهد داد، اما چون وظیفه «اصلی» پلیس، «دستگیری» مجرم تلقی شده است هر نوع خبررسانی قبل از دستگیری، نوعی اخلال در روند مواجهه پلیس با یک جرم سریالی تلقی می‌شود.
با همین نوع استدلال، وقتی کودک ربای متجاوز مرودشتی در سال ۸۰ چند دختربچه را با موتور گازی ربود و خانواده‌های آنان را به خاک سیاه نشاند، پلیس با وجود آنکه پس از مورد سوم از ماجرا آگاه بود حتی یک هشدار محلی اعلام نکرد و تنها بعد از دستگیری مجرم پس از دو سال از ماجرا پرده برداشت. البته در این زمان تعداد قربانیان به ۴۶ مورد رسیده بود! (ایسنا، ۹ مهرماه ۸۲). شاید بخت با مرودشتی‌ها همراه بود، از این جهت که قبل از آنکه رقم قربانیان سه رقمی شود مجرم دستگیر شد؛ در مورد دیگر، پلیس درباره بهزاد، رباینده ۳۴۰ دختر نوجوان و متجاوز به عنف به ۱۷۰ نفر از آنان، قبل از دستگیری وی لب به سخن نگشود (فارس، ۲۰ تیرماه ۱۳۸۵).
باید پرسید وظیفه پلیس در درجه اول چیست؟ وظیفه «اولیه و اساسی» پلیس «جلوگیری از آسیب دیدن جان و مال و ناموس مردم» است نه «دستگیری مجرم»؛ اگر دستگیری مجرم را از پلیس خواسته‌اند به خاطر حفظ امنیت مردم است. بنابراین آگاه نکردن مردم از وجود یک مجرم سزیالی به منظور تسهیل در دستگیری وی که نوعا به قیمت نابود شدن جان و ناموس تعداد دیگری از مردم تمام می‌شود نقض غرضی است که پلیس برای آن تشکیل شده است.
پیش از بررسی بیشتر سیاست‌های کنونی اطلاع رسانی درباره امنیت مردم، لازم است به گوشه‌ای از نقش مردم در حفظ امنیت و مقابله با ناامنی‌ها که متأسفانه در کشور ما فراموش شده است با یک نگاه مقایسه‌ای اشاره رود.
برخلاف بسیاری از کشورها، در ایران برقراری امنیت وظیفه «پلیس» تلقی می‌شود نه «پلیس و مردم». مردم نقش معینی در مقابله با ناامنی ندارند؛ همکاری آنان در تأمین امنیت صرفا" در حد رعایت اقدامات احتیاطی است مثل استفاده از قفلهای مناسب و یا سوار نشدن بانوان در خودروهای شخصی؛ گویی از مردم همین احتیاطها برمی آید و بس، در حالی که در جوامع امروز ایجاد امنیت یک «امر جمعی» است یعنی «پلیس و مردم به کمک هم» امنیت را برقرار می‌کنند. این مطلب نیاز به توضیح دارد.
چه شده است که در تصویر زیر تابلویی که برای دادن اطلاعات راهنمایی و رانندگی و ترافیک راه‌ها تعبیه شده، به یک باره از رانندگان می‌خواهد که رادیوی خود را روشن کنند؟
کودکی ناپدید شده است. در واقع کودک از یک خانواده ناپدید و یا ربوده نشده، بلکه از همه جامعه ربوده شده است و بنابراین هر کس تلاش می‌کند به سهم خود در پیدا کردن او کمک کند. در اینجا مادر و پدر در مقابل مأمور کلانتری ضجه نمی‌زنند؛ همه شهر به تکاپو می‌افتد. پرونده در کشوی آگاهی نیست، در مقابل چشمان همه مردم است.
اگر مشخصات خودرو رباینده کودک و یا یک مجرم فراری در دسترس باشد، به هر صورت ممکن به اطلاع مردم رسانده می‌شود. با اعلام شماره خودروی مجرم از طریق این تابلوها و نیز در رسانه‌ها، شهر با تمام کوچه پس کوچه‌هایش به کمک مردم یکباره تحت نظر قرار می‌گیرد.
به جای صدها چشم گشتهای پلیس و آگاهی، چند صد هزار چشم به کمک گرفته می‌شود. حتی زدن بنزین فرصتی است برای درخواست کمک از مردم. بر روی نمایشگرهای تبلیغاتی پمپ بنزین عکس کودک ناپدید شده یا مجرم فراری به نمایش در می‌آید. این شخص را ندیده اید؟
وقتی فردی ناپدید یا ربوده می‌شود داوطلبان مردمی با تجمع در مراکز پلیس در جریان جزئیات بیشتری قرار گرفته و با توجه به مورد، روش مناسب جستجو را از پلیس می‌آموزند.
این افراد حاضرند ساعتها و روزها وجب به وجب منطقه را بگردند تا بلکه اثری از فرد مفقود یا ربوده شده بیابند ولو دگمه‌ای که از پیراهنش افتاده باشد. این جستجوها تا زمان درخواست پلیس ادامه می‌یابد.
در پشت پاکت قبض‌های آب و برق و تلفن که به درب منازل ارسال می‌شود، عکس مجرمان فراری و یا کودکان گمشده‌ای است که تلاشها برای پیداکردن آنان بی‌نتیجه بوده است. اما نباید ناامید بود و باید از هر روش ممکن برای تأمین امنیت از خود مردم کمک گرفت. اگر فرد ناپدید شده یا مجرم فراری در قید حیات باشد در میان همین مردم است.
وقتی از تابلو بزرگراه و نمایشگر تبلیغاتی پمپ بنزین و پاکت قبض آب و برق چنین در جهت افزایش امنیت استفاده می‌شود می‌توان حدس زد که از رادیو و تلویزیون با برد بی نظیر آن چگونه بهره گرفته می‌شود.
اینها همه در ممالکی انجام می‌شود که نوعا از نظر میزان فداکاری از مردم ما عقب‌تر هستند. چرا در ایران عزیز ما با این ظرفیت عظیم مکتبی و ملی، نقش مردم در حل معضلات مربوط به امنیت خودشان ناچیز است؟
آنچه گفته شد همه در مواردی است که پای مجرم سریالی در میان نباشد. اگر دو یا حداکثر سه جرم مشابه از قبیل قتل، کودک‌ربایی و یا تعرض صورت گیرد پلیس نه تنها «موظف» به اعلام آن در رسانه‌های محلی و شبکه استانی و در مواردی شبکه سراسری است، بلکه آخرین اطلاعات در مورد شگرد مجرم سریالی، وسیله مورد استفاده، منطقه انجام جرم و از همه مهمتر تصویر چهره نگاری شده وی را در اختیار مردم قرار می‌دهد. حتی در آنجا که مجرم با چهره نیمه پوشیده مرتکب جرم شده باشد پلیس باز هم از انتشار تصویر چهره نگاری شده وی چشم نمی‌پوشد.
آیا پلیس این ممالک نمی‌داند که با اعلام این اطلاعات در رسانه‌ها کار دستگیری مجرم سخت‌تر می‌شود؟ آیا نمی‌داند ممکن است برخی از مردم مقداری نگران شوند؟ اینها را یک فرد عادی هم می‌داند. مساله، مساله نابینا و چاه است؛ هر کس ترجیح می‌دهد آرامش روانی‌اش در بیرون چاه کمی به هم بخورد تا اینکه با آرامش روانی به ته چاه سقوط کند!
اطلاع رسانی در مورد وجود یک مجرم سریالی یا زنجیره‌ای فواید بسیار مهمی دارد و تنها راه منطقی و بلکه شرعی مقابله با چنین جرائمی است. این مزایا از این قرارند:
۱) با در جریان قرار دادن مردم. عرصه بر مجرم به شدت تنگ می‌شود، زیرا مشخصات ظاهری و نیز وسیله نقلیه وی به اطلاع عموم رسانده می‌شود و طبعا در همه جا چشمهای بی شمار مراقب هستند.
۲) مردم پس از اطلاع از نحوه عمل فرد تبهکار احتیاطهای لازم را انجام می‌دهند و بنابراین مجرم با شگرد سابق و ساده نمی‌تواند به هدف خود برسد.
۳) به جای کمین چند گشت آگاهی در چند نقطه، دهها هزار و گاهی صدها هزار نفر در یافتن او کمک می‌کنندو همه شهر برای مجرم ناامن می‌شود.
۴) مسئولان مربوطه تحت فشار افکار عمومی قویتر عمل می‌کنند. دیگر بحث چند خانواده و چند مأمور نیست که بگویند بروید؛ اگر خبری شد اطلاع می‌دهیم.
۵) مردم مناطق دیگر احساس امنیت بیشتری می‌کنند چون می‌دانند اگر کودک ربایی، تعرض و قتل در منطقه آنان صورت گرفته بود حتما اعلام شده بود.
۶) وقتی مجرم یکباره تمام جامعه را علیه خود بسیج شده می‌بیند به بزرگی جرم خود پی می‌برد و بسیاری از مجرمان بالقوه بعدی را از اقدام مشابه منصرف می‌کند، ضمن اینکه قربانیان گذشته یا خانواده هایشان وقتی جامعه را همراه خود می‌بینند تسلی می‌یابند.
۷) با این کار حساسیت مسئولان کشور نسبت به جان و ناموس مردم عملا اثبات می‌شود حتی برای بیگانگان. در این صورت شاید دیگر به این سادگی اتباع کشورمان در فرودگاهی در خارج از کشور مورد بی احترامی و هتک حرمت قرار نگیرند.
وقتی در کشور ما قرار بر اطلاع رسانی در مورد جنایتهای سریالی نیست و مردم به دلیل عدم اطلاع رسانی، در برقراری امنیت و مقابله با مجرمین شرکت داده نمی‌شوند، تنها راهی که برای مردم باقی می‌ماند این است که در حد توان خود به آگاه کردن یکدیگر بپردازند. در جریان بیجه، کودک آزار معروف، وقتی شکایت‌ها به جایی نرسید و به تنها نجات یافته از دست او (مدتها قبل از دستگیری بیجه) گفته شد: «برو طرف را پیدا کن و بیار!» (ایسنا، ۷ مهر ۱۳۸۳)، راهی برای مردم جز پناه آوردن به اطلاع رسانی از طریق دیوارنویسی باقی نمانده بود: «این محله آدمخوار دارد» ویا «به کوچه آدمخوارها خوش آمدید».
حال چرا در کشورمان اخبار مربوط به یک جانی سریالی قبل از دستگیری وی نباید پخش شود؟ توجیه سیاستگذاران نظام اطلاع رسانی در مورد غافل گذاشتن مردم از جنایات مجرمان سریالی دو امر است: یکی «لطمه نخوردن روند تحقیقات پلیس در تعقیب مجرم» و دیگر «لزوم حفظ آرامش روانی مردم». نتیجه این سیاست خبری این است که از یک طرف نیروی انتظامی خود را از کمک عظیمی که از مردم در دستگیری مجرم بر می‌آید محروم می‌کند و از طرف دیگر جان و ناموس و کودک مردم بی خبر از همه جا، فدای دستگیری مجرم می‌شود.آیا اگر مردم مشهد دو سال زودتر در جریان وجود باند باغ آلو قرار می‌گرفتند تعداد قربانیان این باند کاهش نمی‌یافت؟
به نظر می‌رسد آنچه سبب اشتباه شده است خلط میان دو نوع کار اطلاعاتی است. کارهای اطلاعاتی در مورد جرایمی مثل قتل و تعرض و کودک ربایی دو نوع اند. گاهی کسی مثلا یکی از اقوام خود را بر اثر اختلافات شخصی کشته است. چنین قاتلی جان مردم را تهدید نمی‌کند و تعقیب مجرم در خفای کامل هر چقدر هم طول بکشد ضرری متوجه مردم نمی‌کند.
اما وقتی یک کودک ربا یا متجاوز در منطقه‌ای پیدا می‌شود و جان و ناموس مردم را به صورت کور مورد هدف قرار می‌دهد، هر گونه کار اطلاعاتی که لازمه آن غافل نگه داشتن مردم باشد شرعا و منطقا مردود است. دستگیری مجرم با مشکل مواجه شود یا نشود، مجرم شگردش را تغییر بدهد یا ندهد، اینها هیچکدام مجوز این نمی‌شود که تعداد دیگری زن و کودک – که قطعا در صورت اطلاع، احتیاطهای لازم را به کار می‌گرفتند – فدای لو نرفتن کار اطلاعاتی شوند. در جریان محاکمه متجاوز مرودشتی فریاد پدران و مادران بلند بود که چرا نیروی انتظامی که پس از مورد سوم کاملا در جریان حضور یک مجرم خطرناک در منطقه بود از اعلام یک هشدار محلی هم دریغ کرد؟
اما قصه آرامش روانی مردم. می‌گویند اگر مثلا اعلام شود که در مدت شش ماه هشت زن در کرج به شیوه مشابه کشته شده‌اند آرامش روانی مردم به هم می‌خورد. در پاسخ باید گفت که این هزینه‌ای است که جامعه برای ندادن قربانی بیشتر باید ـ و حاضر است ـ بپردازد.
از طرف دیگر، فرض کنیم در کرج ۲۵۰ هزار دختر و زن جوان زندگی می‌کنند. این مجرم در هر ماه تقریبا یک جنایت انجام داده است. پس احتمال اسیر شدن یک خانم کرجی در چنگال او در هر روزی که بیرون می‌رود از یک در میلیون هم کمتر است. این احتمال نسبت به احتمال سایر خطرات مثل تصادف منجر به مرگ یا کشته شدن در اثر زلزله در همان روز بیشتر نیست. بنابراین اگر مطلب به درستی برای مردم توضیح داده شود آرامش روانی کمتر کسی به هم می‌خورد. ضمن آنکه چون اعلام خبر، هم مردم را هوشیار کرده و هم عرصه را بر مجرم تنگ تر می‌کند احتمال خطر را از یک در میلیون هم کمتر می‌کند.
اتفاقا احساس امنیت روانی در کشورهایی که در آنها به محض اطلاع از وجود یک مجرم خطرناک، به مردم منطقه اطلاع داده می‌شودبسیار بالاست ولی در کشور ما که رسانه ملی نوعا اخبار حوادث را خبر به حساب نمی‌آورد چنین نیست. رمز مطلب که بسیاری به آن توجه نمی‌کنند، همین است: در کشوری مثل ایران که مردم هر چند وقت ناگهان مطلع می‌شوند که در یک منطقه یک جنایتکار مدتها مشغول انجام فجایعی بوده و علیرغم اطلاع مسئولان هیچ نوع اطلاع رسانی تا قبل از دستگیری او نشده، حق دارند همیشه نگران باشند؟ چرا؟ زیرا من که این کلمات را می‌نویسم و هر خواننده‌ای که آن را می‌خواند این احتمال را می‌دهد که در منطقه او نیز جنایات هولناکی در جریان باشد ولی چون هنوز متهم دستگیر نشده او در غفلت نگه داشته شده است. بنابراین شیوه کنونی نه تنها قربانی می‌گیرد بلکه از آرامش روانی مردم هم می‌کاهد.
بی جهت نیست که در نظرسنجی شورای شهر تهران از ۳۷۱ محله تهران معلوم شد که «تأمین امنیت مهمترین دغدغه شهروندان بوده است» (کیهان، ۱۰ مهر ۱۳۸۵). با اینکه روال همیشگی بر مخفی نگاه داشتن جرم و جنایتهای سریالی بوده است این امر آرامش روانی به مردم نداده است.
آنچه قبلا تحت عنوان «اخبار حوادث» از شبکه خبر پخش می‌شد، بیش از یک سال است که ـ قاعدتا به منظور دادن آرامش روانی به مردم ـ قطع شده است. تازه آن اخبار در واقع «اخبار حوادث» نبود، «اخبار پس از حوادث» بود، زیرا دغدغه اش اعلام خبر دستگیریها بود و درباره تبهکارانی که در حال فعالیت بودند خبری به بیننده نمی‌داد. در دنیای امروز نیمی از اخبار حوادث با «فعل مضارع» بیان می‌شوند نه «فعل ماضی»؛ یعنی مردم را از آنچه در اطرافشان می‌گذرد آگاه می‌کنند و نه صرفا از آنچه گذشته، و متهم هم دستگیر شده است. رسانه ملی اساسا از فایده بزرگ پخش اخبار حوادث غافل مانده است و در نتیجه مردم نیز قادر به انجام کار مؤثری در مبارزه با ناامنی‌ها نیستند. حتی چند دقیقه‌ای در روز هم به پخش تصاویر گمشدگان اختصاص نمی‌یابد.
گر چه نکات زیادی در این بحث باقی مانده، ولی تنها به ذکر چند نکته اکتفا می‌کنم:
۱) ندادن اطلاعات به مردم از وضع مجرمین خطرناک، منحصر به آنچه گفته شد نیست. در دنیای امروز خبر «آزادی» هر مجرم خطرناک ولو پس از سی سال حبس و نیز محل زندگی وی بلافاصله به مردم اطلاع داده می‌شود تا مردم تمهیدات لازم را بیندیشند.
۲) آنچه در این مقاله امروز در مورد نحوه اطلاع رسانی صحیح درباره امنیت مردم بیان شد منطبق بر تعلیمات اسلامی است و می‌توان بر آن شواهد فراوانی آورد. تنها به حدیثی از امام رضا(ع) اکتفا می‌کنم که درباره کسانی که امنیت مردم را تهدید می‌کنند و به مناطق دیگر تبعید می‌شوند چنین فرمود: «باید به اهل آن شهر اعلام کنند که این فرد به جرم اخلاگری در امنیت مردم به اینجا تبعید شده است» (فروع کافی، ج ۷،ص ۲۴۷).
بنابراین، حتی حضور مجرمی که دوران تبعید خود را می‌گذراند باید به اطلاع مردم آن منطقه برسد چه رسد به مجرمی که در یک منطقه در حال فعالیت تبهکارانه است و هر لحظه ممکن است جان و ناموس مردم را مورد تهدید قرار دهد. (شاید بتوان بیان حضرت را به تعبیر امروز به شناسنامه دار کردن مجرمین خطرناک تعبیر کرد، امری که در غرب از سال ۱۹۸۰ به جد پیگیری می‌شود).
۳) شاید گمان شود که اعلام پلیس مبنی بر اینکه از دستگیری یک مجرم سریالی تاکنون عاجز مانده است هیبت پلیس را می‌شکند و یا از اعتبار پلیس می‌کاهد. هرگز چنین نیست. مقتدرترین پلیس‌های دنیای امروز در پایگاه‌های اینترنتی خود مرتبا تصاویر مجرمین خطرناکی را که تا کنون قادر به دستگیری آنها نبوده‌اند منتشر می‌کنند. چند سال پیش هنگامی‌ که‌ قربانیان‌ یک‌ تک‌تیرانداز در امریکا به‌ دو نفر رسید و مشابهتی‌ میان‌ این‌ دو جنایت‌ کشف‌ شد، دولت‌ امریکا با آن‌همه‌ غرور و تبختر و ادعا در مورد سرویس‌های‌ امنیتی‌ خود، خبر را علنا اعلام‌ کرد. تعداد قربانیان‌ به‌ ۹ نفر رسید ولی‌ همچنان‌ نیروهای‌ امنیتی‌ امریکا قادر به‌ شناسایی‌ و دستگیری او نشدند. کار به جایی رسید که حتی‌ پلیس‌ امریکا از ارتش‌ امریکا(پنتاگون) کمک‌ خواست‌. با این کار، اعتبار پلیس آمریکا نزد مردم آن کشور اگر بالا نرفته باشد پایین نیامده است.
۴) مسلما قصد این‌ مقاله‌ نادیده‌ گرفتن‌ تلاش‌های‌ جان‌فشانانه‌ نیروهای‌ انتظامی‌ و امنیتی‌ در برخورد با مجرمین نیست. مقصود نقد روش‌ خبررسانی‌ است‌ که‌ در سیاست خبری نیروی انتظامی مفروض‌ گرفته‌ شده‌ است‌ و مبدع این شیوه اطلاع رسانی، نیروی انتظامی نیست. همان سیاست اطلاع رسانی که از سر خیرخواهی آمار اعتیاد و خودکشی و ایدز را محرمانه می‌داند (مقاله هفتم) مطلع کردن مردم از گرگ صفتانی که در بیخ گوش آنان فعالیت می‌کنند پیش از دستگیری آنان به دو دلیل پیش گفته روا نمی‌دارد. مجلس هشتم می‌تواند با تصویب قانونی نیروی انتظامی را به انتشار به موقع این گونه اخبار ملزم کند.
۵) وقتی‌ مردم‌ مطمئن‌ باشند اخبار حوادث‌ مربوط‌ به‌ جان‌ و ناموس‌ مردم‌ به موقع‌ اعلام‌ می‌شود، دیگر شایعات‌ در مورد برخی‌ باندهای قتل و تجاوز و آدم‌ربایی‌ که‌ اصلا وجود خارجی‌ ندارند، مورد توجه‌ مردم‌ قرار نمی‌گیرد. به راستی‌ چرا به‌ دنبال‌ شایعه‌ بی‌اساس‌ «زن‌ ببرنما» در چند سال پیش، عده‌ای از مردم‌ در اطراف‌ مرکز نیروی‌ انتظامی‌ تجمع کرده و عمدتا به‌ تکذیب‌ نیروی‌ انتظامی‌ اهمیت‌ نمی‌دادند؟
۶) امید است در آینده شاهد پخش اخباری از این دست نباشیم که پلیس هشدار را به پس از دستگیری متهم موکول کند: «پلیس‌ به‌ خانواده‌ها هشدار داد: شکارچی‌ دختران‌ خردسال‌ پس‌ از ۵ سال‌ دستگیر شد» (اعتماد ۲۴ آبان ۸۵). در دنیای امروز قدم اول در مورد مجرمینی که هر کس را ممکن است هدف اعمال مجرمانه خود قرار دهند اعلام عمومی است نه اعزام گشت نامحسوس و انجام کارهای اطلاعاتی. اینها در اولویت دوم قرار دارند.
در سال ۸۵ فرمانده وقت نیروی انتظامی اصفهان درباره پرونده بهزاد که در بالا ذکر شد (تجاوز به ۱۷۰ دختر نوجوان) چنین گفت: این پرونده ما را پیر کرد و وقت زیادی صرف دستگیری این فرد شد (کیهان، ۲۱ تیرماه ۱۳۸۵). این گرگ صفت هیچیک از قربانیان را نکشته بود و بنابراین پلیس از همان موارد اول می‌توانست ضمن اعلام هشدار، تصویر چهره نگاری شده او را ضمن پخش در میان گشتهای پلیس در اختیار هفتاد میلیون ایرانی قرار دهد. در این صورت هم تعداد قربانیان بسیار کمتر بود و هم کسی در این میان پیر نمی‌شد.
۷) برخی از تصاویر بالا که در توضیح معنای جمعی و مردمی بودن برقراری امنیت آورده شد مربوط به شهری است که تصویر زیر هم متعلق به آن است. هر ساله تجمع میلیونی به طرفداری از همجنس بازی در همان شهر برگزار می‌شود در حالی که در اوج جنایات اسرائیل جمع کردن دویست نفر غیرمسلمان برای یک تجمع اعتراض امیز در این شهر کار مشکلی است. بنابراین ذکر نکات مثبتی از دیگر کشورها به معنای بهشت جلوه دادن آن و غفلت از معضلات آنها نیست. برخلاف تصور برخی، مشکل عمده جوامع غربی منحصر در مشکلات اخلاقی نیست. (در مورد نحوه مواجهه با غرب در مجالی دیگر باید سخن گفت و شهید مطهری در این باره کلام منصفانه و عمیقی دارد).
آوردن تصاویر در ابتدای مقاله به سه منظور بود: اول آنکه به روشنی نشان داده شود که با اطلاع رسانی صادقانه در مورد مشکلات امنیتی مردم، آنان چگونه وارد صحنه می‌شوند. دوم آنکه با چه کارهای بدون هزینه و یا کم هزینه‌ای می‌توان ضریب امنیت را در جامعه بالا برد. سوم آنکه پاسخی به کسانی داده شود که نقش مردم در برقراری امنیت را صرفا در رعایت پاره‌ای احتیاط‌ها می‌دانند.
من به جد معتقدم که اگر مردم هوشمند ما به درستی مشارکت داده شوند با تکیه بر قرآن و معارف اهل بیت علیهم السلام و بهره‌گیری از تجارب مفید امروز، ما ایرانیان قادریم در زمانی نه چندان طولانی کشوری الگو در امنیت و نظم و رفتار اجتماعی بسازیم به گونه‌ای که جهانیان بر آن غبطه بخورند.
در پایان، یک بار دیگر آنچه در مقاله چهارم درباره یکی از فرضهای شش‌گانه نظام اطلاع رسانی بیان شد مرور می‌کنیم: نظام فعلی خبری، اخبار مربوط به امنیت مردم از قبیل سرقت، کودک‌ربایی و تعرض را پخش نمی‌کند و گمان می‌کند با این کار به جامعه آرامش روانی می‌بخشد و در نتیجه از انجام وظیفه کلیدی خود در برقراری آرامش باز می‌ماند. اگر اخبار حوادثی هم پخش کند ـ که دیگر نمی‌کند ـ در واقع «اخبار پس از حوادث» است نه «اخبار حوادث».
محمد مطهری