جمعه, ۲۱ دی, ۱۴۰۳ / 10 January, 2025
مجله ویستا
هزارو یک شب دموکراسی
قصه تلخ ناکامی ما در دستیابی به دموکراسی، قصه طول و درازی است. از اینرو اینکه چرا دموکرات نشدیم؟ سوال اساسی ماست و این سوال، برای ما تا سالهای سال همچنان سوالی بنیادین باقی خواهد ماند، چراکه پاسخ به آن هم بسیار مشکل است. مشکل غریبی که ما داریم نه از سر خودسری و نه از سر لاقیدی، بلکه از سر دلسوزی و درک و فهم است. تلاش برای دستیابی به دموکراسی و حقوق ملت سالهاست که فکر و ذهنمان را به خود مشغول ساخته است. اما آیا دموکراسی پروسه است و یا پروژه؟ ما هنوز پاسخی برای این سوال نیافتهایم. هنوز در این تبیین اولیه درماندهایم و از همینجاست که میتوان دانست چرا دموکرات نیستیم. از نظر بسیاری از دموکراسیخواهان ما، دموکراسی یک پروسه و از دید برخی دیگر پروژه است. اما گذشته از این، پاسخ به این پرسش بنیادی که چرا پس از سالهای سال تلاش و پرداخت هزینه هنوز به دموکراسی دست نیافتهایم نیز خود حدیثی مفصل است. مفصل از آن جهت که در پاسخ به این مساله هم گرفتار درگیریهایی از دست همان پروسه و یا پروژه میشویم و هم انقلتهای دیگر.
دموکراسی در اروپا حاصل پروسهای طولانیمدت بود که همزمان با تشکیل گام به گام جامعه مدنی، اجزای جامعه دموکراتیک و نیز شهروند دموکرات شکل گرفت. از اینرو شهروندی و دموکراسی در اروپا نهادگرا و نهادینه شد، اما در ایران درست برعکس. ما میخواستیم برای نهادگرا شدن ابتدا نهادها را تشکیل دهیم تا از دولتی سر این نهادسازی شهروند مدنی و دموکرات هم ایجاد شود. در ایران مشکل اساسی از اینجا بود که برای این امر تمام دموکراسیخواهان که اتفاقا همهشان هم دلسوز و فهیم و درسخوانده بودند برای اجرای پروژه خود که گسترش دموکراسی و نهاد سازی بود، نگاه به دولت داشتند و سعی کردند دولت را در دست گرفته و از این طریق با فراغ بال و قدرت، به دموکراتیک ساختن جامعه بپردازند و تاکنون هم حاصل این اقدامات جز شکست نبوده حقیقت امر این است که همه آنانی که به خیال گسترش دموکراسی و یا حاکم کردن آن بر اسب سرکش دولت نشستند، نیت و قصدی خیر و دلسوزانه داشتند و هم اینکه صالح بودند. همچنین تمام آنها میدانستند که بدون داشتن جامعهای مدنی که نهادهای مردمی اجزای تشکیل دهنده آن هستند تصور دموکراسی امری باطل است.
از این جهت بود که با در دست گرفتن دولت قصد داشتند با قدرت تمام به نهادسازی بپردازند. از این زاویه تجربه امیرکبیر، سپهسالار، قائممقام، مصدق، خاتمی و... همه تقریبا در یک ردیف قرار میگیرد. همه میدانستند که ضامن بقای یک جامعه مدنی و قانونمند، نهادهای مدنی هستند. خاتمی هم در شعارهای انتخاباتیاش نوید جامعه مدنی را برای دولت مدنی و قانونمند میداد. از اینرو گسترش نهادهای مدنی را اولویت دولت خود قرار داد تا جایی که تعداد آنها به شدت افزایش یافت. بسیاری را گمان بر این بود که کمیت در نهایت بر افزایش کیفیت تاثیر خواهد گذاشت. اما این تجربه نشان داد که مشکل نهتنها فقدان نهادهای مدنی، بلکه فقدان اخلاق مدنی نیز است. سوال این است که چرا وقتی نهادهای مدنی شکل گرفت، فضای مدنی شکل نگرفت. به نظر من پاسخ به این سوال از یافتن رابطه نهادهای مدنی با دموکراسی حیاتیتر است.
شاید باید بگوییم مشکل ما از آنجا ناشی میشد که تمام افرادی که با باوری مقدس و برای گسترش دموکراسی سوار اسب دولت شدند تا به گسترش نهادهای مدنی برای تحقق دموکراسی نهادگرا و دولت مدنی خشتی بر خشت نهند، سرانجام درگیر بازی رقیب شدند. آنان دیواری را بر بنیانی سست میساختند، از این جهت دیوار سرانجام بر سر کسانی فروریخت که برای ساختن آن تعجیل داشتند. به بازی کشاندن اصلاحطلبان با رقیب، مکر کهنه نیروهای مخالف دموکراسی برای بطالت دموکراسیخواهان در طول تاریخ ماست.
این بازی تمام نیرو و توان دموکراسیخواهان طرفدار نهادهای مدنی را گرفت تا جایی که مورد انتقاد دوستان خود قرار گرفتند، مبنی بر اینکه بیش از اندازه این بازی را جدی گرفتهاند. آنانی که شعار جامعه مدنی میدادند دیگر فرصتی جهت نهادسازی برای این جامعه مدنی نداشتند. این مشکل تاریخی و سهراب کشان ما بود و هست. این بازی چنان گرم و حیثیتی شده بود که جامعه مدنی و فضای مدنی به کلی فراموش شد و وقتی آنان که قرار بود به فشار در پایین برای چانهزنی در بالا بپردازند در نهایت به عبور از خاتمی رسیدند همانطور که همینها به عبور از امیرکبیر و مصدق و... رضایت داده بودند. نهادگرایان مشغول بازی شدند و نهادسازی را از یاد بردند و انتقادی را نیز تاب نیاوردند. انتقاد به اینکه اصلاحطلبان که برای گسترش نهادهای مدنی بر دولتخواهی پای میفشرند سرانجام به این گمان رسیدند که پایین آمدن از اسب قدرت، فقط پایین آمدن از اسب نیست، بلکه افتادن از اصل نیز است. از این جهت بازی «تو بزن من هم میزنم» گرم گرم بود. این گرما شاید بر گرمای فضای سیاسی میافزود اما نیروهای مخالف دموکراسی از اینکه با وقتکشی اجازه ایجاد فضای مدنی را میگیرند سرمست بودند و برنامهریزی میکردند.
در سرانجام این وقتکشی، اصلاح طلبان زمانی از اسب قدرت پایین آمدند که ایران از نظر کمیت نهادهای مدنی در وضعیت حداکثری قرار داشت. دولتی که پس از اصلاحات ظهور کرد رفتاری متفاوت داشت. این رفتار سکوت اصلاحطلبان را به همراه داشت. این سکوت ناشی از ترس و ناباوری بود اما خود بر آن «سکوت برای انباشت تجربه» نام نهادند اما هر چه باشد فرصتی غنیمت است برای بازبینی در اصول؛ اصولی که اگر تاکنون دموکراسی و تحقق حقوق مردم را در «بهدست گرفتن دولت» میدید، باید چشم در سویی دیگر بچرخاند. حوزه عمومی جایی است که دولت را تعیین میکند. در دست گرفتن حوزه عمومی و سرمایهگذاری بر «فشار از پایین» تنها راه تشکیل نهادهای مدنی، ایجاد فضای مدنی و تحقق دموکراسی است.
بحث این حوزه اکنون مسائلی مانند حقوق اقلیتها، اصناف و مسائلی از این دست است. اینها را باید تحلیل کرد. این مساله البته پیششرطهایی دارد که از جمله آن نقد گذشته است. نگاه به گذشته راه اعتراف به اشتباه را میگشاید. احزاب و دموکراسیخواهان ما باید یک چیز را برای همیشه فراموش کنند، و آن اینکه؛ آنان نمیتوانند دیگر بار برای دستیابی به دموکراسی برنامه دموکراسیخواهانه دولت محوری را طرحریزی کنند. این برنامه آب در هاون کوبیدن است. اما نقد گذشته از آن جهت اهمیت دارد که آخرین تلاش دموکراسیخواهان میانهرو در ایران در حوزهای غیر از حوزه دولتی تاکنون با شکست مواجه شده است. این تلاش، تلاش برای تشکیل «جبهه دموکراسیخواهی و حقوق بشر» بود. این شکست نشان از شکست پروژههای دولتمحور گسترش دموکراسی پس از یکصد سال از مشروطه به این سو دارد و نشان از اینکه هنوز اصلاحطلبان ما بهرغم شعار آمادگی گسترش نهادهای مدنی به منظور دستیابی به دموکراسی را نداشته و همچنان بر دولتخواهی پای میفشارند، چراکه هنوز پیششرط این چنین جامعهای تشکیل فضایی مدنی است که هنوز دموکراسیخواهان دولتمحور ما در برابر آن مقاومت میکنند. هر کس ساز خود میزند، شعر خود میسراید و گروه خود را تشکیل میدهد. این ره به ناکجاآباد است. جامعه مدنی فضای مدنی میخواهد و فضای مدنی اعتقاد به دموکراسی را میطلبد. فعالان سیاسی ما هنوز به دموکراسی اعتقاد ندارند. چرا؟ چون دموکراسی به مرور پنبه افراد را میزند. از اینرو است که قصه دموکراسیخواهی ما مانند قصه هزار و یک شب میماند که هر شب شهرزاد از خوبیهای دموکراسی برای ما قصه میگوید تا بخوابیم و هر شب دستیابی به آن را به شب بعد موکول میکند. دیگر حوصلهمان هم سر آمده است. نه هزار و یک شب، بلکه لااقل شبهای یکصد ساله گذشته را ما به امید طلوع دموکراسی خوابیدهایم.
فرشاد قربانپور
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست