چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا
ای قوم به حج رفته کجایید
سازمان علمی فرهنگی یونسکو سال ۲۰۰۷ میلادی را به مناسبت هشتصدمین سال تولد مولوی عارف و شاعر بزرگ ایرانی سال مولانا نام نهاده است. در این ارتباط طی روزهای ۶ تا ۱۰ آبان ماه کنگره بین المللی بزرگداشت مولانا با حضور جمعی از برجسته ترین مولاناشناسان از ۲۹ کشور جهان در تهران آغاز و هم اکنون در تبریز و خوی ادامه دارد. این امر بهانه ای شد بر مروری بر آثار و احوال این اندیشمند والامرتبه که با شاهکارهای بزرگ ادبی خویش مرزهای دانش و معرفت را درنوردیده و بدون تردید متعلق به تمام نسل های بشری فارغ از زمان و مکان است.
جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولوی (مولانا، مولانای روم) و ملقب به خداوندگار از بزرگترین عرفای متفکر و شعرای متصوف ایران است که آسمان ادب فارسی و اندیشه ایرانی را با مجموعه آثار گرانبهای خویش به اوج روشنایی و اعتلا رسانیده است. جلالالدین در سال ۶۰۴ ه.ق در بلخ مرکز بزرگ فرهنگ و ادبیات آن روزگار ایران و در خانوادهای از بزرگان این شهر به دنیا آمد. پدر وی سلطان العلماء بهاءالدین محمد بن حسین الخطیبی ملقب به بهاءالدین ولد از فضلا و عرفای بزرگ شهر بلخ بود که در نزد سلطان محمد خوارزمشاه از احترام و تقرب خاصی برخوردار بود و در شهر بلخ صاحب مسند تدریس و فتوی بود. جلال الدین هنوز کودکی بیش نبود که در نتیجه اختلافی که بین پدرش و سلطان محمد پدید آمد از دیار خود رانده شد و بهاء الدین که از سوی سلطان و مردم بلخ و مخالفان تصوف مورد آزار قرار گرفته بود همزمان با حمله مغول به همراه خانوادهاش از راه خراسان رهسپار بغداد شد. گویند در نیشابور بهاء الدین ولد به حضور شیخ فرید الدین عطار نیشابوری شتافت و عطار جلال الدین را در آغوش کشید و از آینده بزرگ و درخشان او خبر داد: (این فرزند را گرامی دار، زود باشد که از نفس گرم آتش در سوختگان عالم زند) عارف بزرگ نیشابور همچنین نسخهای از مثنوی اسرارنامه خود را به جلال الدین هدیه کرد.بهاء الدین ولد پس از عبور از بغداد به مکه رفت و پس از زیارت، چند سال در ملاطیه اقامت گزید و سپس رو به سوی قلمرو حکومت سلجوقیان آسیای صغیر نهاد. حکیم بهاء الدین پس از هفت سال اقامت در لارنده مورد توجه سلطان علاء الدین کیقباد از شاهان دانشپرور این سلسله محلی قرار گرفت و سرانجام در قونیه سکنی گزید و به تدریس و ارشاد و هدایت امور دینی مردم پرداخت و به جایگاهی والا در بین مردم و سلطان دست یافت. جلال الدین در طول این سالها در محضر پدر به تحصیل علم و دانش پرداخت و پس از فوت پدر فرزانهاش (۶۲۸ ه.ق) به محضر سید برهان الدین محقق ترمذی از شاگردان سابق بهاء الدین ولد که از خواص و اولیاء طریقت و عارفان بزرگ زمان خویش بود شتافت و چند سال را در خدمت آن عارف بزرگ سپری نمود.
محقق ترمذی پس از چندی شاگرد والامقام خود را به مسافرت به سوی سرزمین شام ترغیب نمود و این سفر را از جهت کامل گشتن علوم ادبی و شرعی جلال الدین با اهمیت شمرد. سفر مولانا به حلب و دمشق که هم به عزم سیاحت بود و هم به طلب کسب معرفت و درک مجلس اصحاب طریقت چند سال به درازا کشید و وی در آن دیار از محضر بزرگانی همچون محیالدین ابن عربی بهرهها برد و با کولهباری سنگین از تجارب معنوی و مکتسبات علمی به قونیه بازگشت. مولانا پس از بازگشت استاد ارجمند خود محقق ترمذی را خفته در خاک دید و با دلی پر درد تعلیم و تدریس علوم شرعی را آغاز کرد (۶۴۲ ه.ق). مکتب مولانا در این سالها رونق فراوانی داشت و به قولی عدد مریدانش از ده هزار نفر فزونی یافته بود. جلال الدین در این ایام به جلال و جبروتی عظیم دست یافته بود و گروهی از مریدانش همواره در خدمت او بودند؛ در این اوضاع و احوال عارفی بیقرار و شوریده حال به نام شمس تبریزی به ملاقات مولانا شنافت و در دیداری شورانگیز تأثیری شگرف برعارف قونیه نهاد. جلال الدین پس از ملاقات و گفتوگو با این پیر وارسته شیفته نفس گرم، بیان مؤثر، جاذبه بزرگ و اندیشه جوشان وی گشت و بارقه عشق و محبت شمس تبریزی و ظاهر ساده و بیپیرایه او (ژولیده موی با جامههایی خشن و پر وصله که پس از شصت سال پرواز از خود ملول شده بود) مولانا را بیاختیار به سوی شمس جذب کرد. مولوی درس و مکتب و مسند خود را رها کرد و دل در گرو عارفی نهاد که سخنهای بیپروا میگفت و صاحبان تزویر و ریا را به باد سخره میگرفت و در جستجوی راهنمایانی بود که انگشت بر رگ ایشان نهد. مولانا سه سال پیوسته در خدمت شمس بود و در این دوران به کلی از اقامه نماز و مجلس وعظ و تدریس دست شست و به سماع و رقص و وجد و حال روی آورد و از هیأت صاحب منبر پیشین به رندی لاابالی و مستی پیمانه به دست بدل گشت. انقلاب روحی مولوی و رها نمودن مسند تدریس و فتوی خشم شاگردان و مریدان او را فراهم آورد و آنان که از رویه مولانا و دل بستن او به خلوت و فیض صحبت شمس غضبناک شده بودند، به آزار این عارف بزرگ پرداختند و او را به ترک قونیه و رها کردن مولوی وادار ساختند. مهاجرت شمس تبریزی از قونیه شیدایی و آشفتگی حال جلالالدین را افزون ساخت و وی که چندی بود شعر و شاعری را آغاز کرده بود، به خروش آمد و در فراق مراد خود به گریه و زاری و عزاداری پرداخت و نواهای شورانگیز دل شوریده خود را با رقص و سماع و رباب متجلی ساخت. بیقراری او موجب شد که شمس پس از یک سال و نیم در سال ۶۴۴ ه.ق از دمشق به قونیه باز گردد و مولانا پس از دیدار یار خود آرام گرفت و سر به دامان پرمهر او نهاد. اقامت مجدد شمس تبریزی در قونیه چندان به درازا نکشید. وی در این مدت بساط سماع و طرب عارفانه را بیباکانه گسترد و در مقابل متعصبان قشری عوام، اسرار دل خود را که به ظاهر بوی کفر و الحاد میداد بیان نمود و بزرگانی را که برای کسب شهرت به دیدن مولانا میآمدند به مسخره میگرفت. این گونه اعمال که از وجد و شوق این عارف روشن ضمیر ناشی میگشت، بار دیگر خشم ظاهربینان و کوتهنظران را برانگیخت؛ بویژه آنکه مولانا نیز کماکان دست ارادت بردامان ارشاد شیخ داشت و همواره در ملازمت و صحبت او بود.
سرانجام در سال ۶۴۵ ه.ق در توطئهای که توسط دشمنان بداندیش شمس فراهم آمده بود گروهی از شاگردان متعصب مولانا بر او شوریده و شمس تبریزی را به قتل رساندند. قتل شمس تبریزی از مولوی پنهان نگاه داشته شد و او که از غیبت استاد خویش مضطرب گشته بود، چندی در انتظار مراد خود به سر برد و حتی در طلب یافتن او چند بار به دمشق سفر کرد و پس از ناامیدی از دیدار شیخ خود که دو سال به طول انجامید، پریشان و آشفته حال به قونیه بازگشت. مولانا در این زمان یکسره از زندگانی علمی گذشته خود دست شست و تا پایان عمر، زندگانی خویش را وقف تربیت و ارشاد سالکان و هدایت زائران نمود. وی پس از مدتی که غم فراق ابدی کعبه مقصود خود را تا حدودی به فراموشی سپرده بود، طریقه مولویه را در تصوف به وجود آورد و در حالی که خود در عالم عرفان به مقام والایی دست یافته و قطب سالکان گشته بود، دل در گرو مهر صلاح الدین فریدون زرکوب نهاد و او را به خلیفگی خویش برگزید. زرکوب ده سال در خدمت استادش بود و توجه و علاقه و اعتقاد وافر مولوی به زرکوب بار دیگر حسادت مریدانش را برانگیخت. پس از مرگ زرکوب (۶۵۷ ه.ق) مولانا بنا به وصیت او دست افشان و پایکوبان جنازه شاگرد محبوبش را به خاک سپرد و سپس حسامالدین حسن بن محمد بن حسن مشهور به حسام الدین چلبی از جوانمردان و اهل فتوت قونیه را به خلیفگی خود برگزید. حسام الدین چلبی نیز همچون زرکوب سخت مورد توجه استاد بود و مولوی ده سال آخر عمر خود را با این شاگرد فرزانه سپری کرد و به تشویق او به سرایش مثنوی معنوی شاهکار بزرگ خود پرداخت.
مرگ مولانا در سال ۶۷۳ ه.ق در قونیه و بر اثر بیماری تب محرقه اتفاق افتاد و وی در میان غم و اندوه شدید مردم و عزاداری آنان که چهل روز به طول انجامید در شهر قونیه و در مجاورت پدرش به خاک سپرده شد.
مولانا جلال الدین را بزرگترین عارف و صوفی ایران پس از اسلام دانستهاند که علاوه بر میراثداری حقایق عرفای مشایخ پیش از خود، مطالب پیچیده و دشوار عرفانی را با آیات و احادیث در آمیخته و با زبانی ساده پیش روی مردم نهاده است. وی در کتابهای بزرگ خود که هر یک گنجینهای جاودان از ادب و شعر و عرفان و تصوف و معرفت و کمال و اخلاق به شمار میروند عمیقترین افکار خویش را با لطافت معنی و باریکی اندیشه و صفا و پختگی فکر عرفانی و مقصود رسا در اختیار خوانندگان و سالکان راه خویش گذارده است. مولوی هستی جهان را یکی و آن ذات خدای تعالی دانسته که جز او نیست و هر چه هست در حقیقت او و عالم همه جلوگاه اوست. حکیم روح انسانها را نیز از اشعه هستی او دانسته که از مبدأ حق جدا افتادهاند و همواره با حسرت دیدار و شور و عشق دلدار به سر میبرند. مولانا راه پی بردن به حقیقت را عشقی سوزان دانسته که آتش آن تمام هستی ظاهر و غرور جسمانی را خاکستر کند. در نظر او کسی عاشق ذات حق و عاشق صادق است که از بت پرستی و نقش ظاهر به در آمده و شهوات و اغراض و خودپسندی و غرور و جاه خود را از بین ببرد. مولوی جهان و ملتها و ادیان را نماینده خدای واحد میداند به گونهای که جهان مظهر یک حقیقت و جلوهگاه یک مشیت است و اختلاف امم و دشمنیهای انسانها همه از بیخبری و غرور و ظاهرپرستی و قیاسهای غلط ریشه میگیرد. عارف بزرگ راه نجات انسانها را کشف حقیقت و گذشتن از ظواهر دانسته است. به اعتقاد او حقیقت را تنها میتوان با چشم حقیقتبین دید و لازمه داشتن چنین چشمی ریاضت و تهذیب نفس و کسب فضایل است. مولوی عبادت و درویشی را نه در فقر و نداری بلکه در رهایی از خودپرستی و بینیازی و بیاعتنایی در تعلقات دنیوی میداند. مولانا در غزلهای شورانگیز خود جوش و خروش عاشقانه خویش را هویدا ساخته و هدف والای خود را در وصال حق و درک وجود مطلق از طریق دل به تصویر کشیده است؛ چرا که دل جایگاه خداست و آنان که دل ندارند و از صفای درون محرومند راه نزدیک را گم کرده از راه دور میروند. در دیگر اشعار مولوی رجوع به باطن، اعراض از ظاهر، نشر خلوص و صفا، رد تظاهر و ریا، چشم پوشیدن از تجمل آفاق، دیده دوختن به نور اشراق، نظر به وحدت، دعوت به خوبی، گذشتن از نمایش بیرون، پیوستن به گشایش درون و... با زیباترین الفاظ و با بهرهگیری از آیات قرآن و روایات بیان شده است. شاهکار بزرگ مولانا عبارت است از مثنوی معنوی در شش دفتر و بیست و شش هزار بیت، مملو از حکایات و تمثیلهای پندآموز و عبرتانگیز که شاعر مهمترین مسائل عرفانی و دینی و اخلاقی را مطرح کرده و در مواقع لازم نیز از آیات و احادیث مدد جسته است. در این منظومه تمامی مبانی اساسی تصوف و عرفان از طلب عشق تا مراحل کمال عارف مورد بررسی قرار گرفته است و در اثر تلاش و کوشش وافر مولوی و شاگرد ارجمندش حسامالدین چلبی یکی از نمودارهایاندیشه بشری که در عین حال از دلچسبترین و لطیفترین آنها نیز به شمار میرود بوجود آمده است که همواره انیس عارفان و جلیس صاحبدلان است. دومین اثر بزرگ مولوی دیوان کبیر مشهور به دیوان غزلیات شمس تبریز است. این دیوان در برگیرنده عالیترین حقایق عرفانی و مملو از عواطف و اندیشههای بلند مولاناست که در همه حال با معشوق خود در راز و نیاز است و مظهر آن پیر و مرشد بزرگ او شمس تبریزی است. دیگر آثار این حکیم بزرگ عبارت است از فیه مافیه، رباعیات، مکتوبات و مجالس سبعه.
راز جاودانگی نام و یاد حکیم مولانا جلال الدین را در کلام ساده و دور از هرگونه آرایش و پیرایش او، توسل به تمثیلات و قصص و امثال و حکم متداول عصر خویش، وسعت اطلاعات حیرتانگیز در دانشهای گوناگون اعم از ادبی و عرفانی و شرعی و فرهنگ عمومی اسلامی و آزادگی و آزادمنشی او دانستهاند.
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید؟
معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید؟
گر صورت بیصورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم بنده و هم قبله شمایید
گر قصد شما دیدن آن کعبه جانست
اول رخ آیینه به صیقل بزدایید....)
دکتر امیربهرام عرب احمدی
منابع:
۱ ـ صفا، ذبیحالله: تاریخ ادبیات در ایران (جلد سوم)، تهران، فردوس، ۱۳۷۳.
۲ ـ رضازاده شفق، صادق: تاریخ ادبیات ایران، شیراز، دانشگاه پهلوی، ۱۳۵۴.
۲ ـ براون، ادوارد: تاریخ ادبیات ایران (از فردوسی تا سعدی، نیمه دوم)، ترجمه غلامحسین صدری افشار،تهران، مروارید، ۱۳۶۸.
۳ ـ فروزانفر، بدیعالزمان: رساله در تحقیق احوال و زندگانی مولانا جلالالدین محمد، تهران، زوار، ۱۳۶۱.
منابع:
۱ ـ صفا، ذبیحالله: تاریخ ادبیات در ایران (جلد سوم)، تهران، فردوس، ۱۳۷۳.
۲ ـ رضازاده شفق، صادق: تاریخ ادبیات ایران، شیراز، دانشگاه پهلوی، ۱۳۵۴.
۲ ـ براون، ادوارد: تاریخ ادبیات ایران (از فردوسی تا سعدی، نیمه دوم)، ترجمه غلامحسین صدری افشار،تهران، مروارید، ۱۳۶۸.
۳ ـ فروزانفر، بدیعالزمان: رساله در تحقیق احوال و زندگانی مولانا جلالالدین محمد، تهران، زوار، ۱۳۶۱.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران حماس دولت سیزدهم رافائل گروسی دولت رئیس جمهور رهبر انقلاب اصفهان مجلس شورای اسلامی شورای نگهبان مجلس زنان
شهرداری تهران تهران سلامت بارش باران قتل پلیس حجاب آموزش و پرورش قوه قضاییه فضای مجازی شهرداری وزارت بهداشت
خودرو مسکن حقوق بازنشستگان مالیات سایپا قیمت طلا قیمت دلار ایران خودرو قیمت خودرو بازار خودرو بانک مرکزی بورس
تلویزیون نمایشگاه کتاب سینما تئاتر دفاع مقدس سریال سینمای ایران موسیقی کتاب
دانش بنیان اینوتکس دانشگاه آزاد اسلامی
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین رفح جنگ غزه روسیه چین نوار غزه ترکیه اوکراین طوفان الاقصی
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر ذوب آهن لیگ قهرمانان اروپا نساجی لیگ برتر فوتبال ایران بازی لیگ برتر ایران سپاهان جواد نکونام
اپل هوش مصنوعی سامسونگ ناسا آیفون گوگل مایکروسافت باتری فضاپیما ماهواره
سازمان غذا و دارو بیماران خاص استرس کاهش وزن بیمه زیبایی دندانپزشکی فشار خون