|
|
| فجايع اعمال تيمور و مفاسد و مصائب عهد
|
|
تيمور خود مردى از عجايب عالم بود. هم قتّالى سختکُش و بىرحم و هم مدعى مرحمت و عطوفت. در لشکرکشى جز به آداب جنگ به چيزى کار نداشت و جنگ براى او به منزلهٔ تفريح خاطر بود و فتح هدف غائى در هر اقدام نظامى که مىکرد. خشنونت در ذات او کمين کرده بود و در همان حال هنر دوستى و دانش پرورى بر خوى سرکش او پرتوى از لطافت مىافکند. در عين حال که سفاکى بىباک بود، رعايت حال دلشکستگان را هم از ياد نمىبرد و بر زاهدان و عابدان مشايخ احترام مىکرد و 'حقوق فقرا و طلبهٔ علوم از اوقاف به قدر استحقاق بر طبق شرط واقف مقرر داشتى و قطعاً و اصلاً متعرض مال اوقاف نشدى و وزراء را فرمودى که مال اوقاف در خزانهٔ او راه ندهند .... ـ منتخب التواريخ معينى، چاپ تهران ۱۳۳۶ص ۲۷۹-۲۸۰' . با اين همه در تخريب شهرها و نهب و غارت آنها يد طولى داشت و کشتارهاى بىدريغ و زير و رو کردن قلطعهها و برجها براى او در زمرهٔ سادهترين اعمال و از جمله تفريحات خاطر بود.
|
|
اين قتلها و غارتها که براى مُسبّبين آنها ثروت و براى خلق بيچاره فقر و تهيدستى برمىانگيخت، تا تيمور زنده بود در سايه قدرت کمنظير او و به امر او انجام مىگرفت. و بعد از او هم، جز در دورههاى کوتاهى از امن و آسايش، بر اثر اختلاف و کشاکشهاى شاهزادگان و اميران تيمورى رخ مىداد و خرابى و قحط و ناداشتى را به دنبال مىآورد. فشار بر مردم و اخّاذى هم در چنين مواقعى که هرج و مرج و کشاکش و جدال بر دوام باشد، امرى عادى است. چون يادآورى مصائب و بلاهائى که بر سر مردم ستمديدهٔ اين عهد مىآمد در اين تلخيص نمىگنجد تنها به ذکر نمونههائى از آن بسنده مىکنيم. معينالدين اسفزارى در وقايع سال ۸۶۱ هـ. و ضمن بيان حوادثى که بعد از وفات ابوالقاسم بابر ميرزا رخ داده بود، شرحى دربارهٔ اوضاع خراسان دارد که مىتواند نمونه روشنى از اينگونه نابهسامانىهاى عهد مورد مطالعهٔ ما باشد.
|
|
وى مىنويسد: ' در اين سال اختلال تمام به احوال خراسان را يافت و در هر گوشه مفسدى و متغلبى سر برآورد و به سبب عدم پادشاهى ذى شوکت که به دفع مضارّ اخطار و انزجار فُجّار و اشرار اقدام نمايد، در اطراف مملکت سلب و نهب و هرج و مرج ظاهر شد ... و آن خلل و آفات و فتنه و فترات که مردم از واقعهٔ شاهرخ ميرزا گمان مىبردند به اضعاف آن از فوت بابرميرزا حادث گشت' . (روضات الجنات ج۲ ص ۱۹۰ - ۱۹۱). اين اوضاع را مورخان محصول انقلابى دانستند که بعد از بابرميرزا رخ داد و نوشتهاند بهجاى آنکه بعد از عهد شاهرخ انتظار آن رود، پس از بابرميرزا وقوع آن را معاينه ديدند. غافل از آنکه حتى در بحبوحهٔ عدل شاهرخى هم نظاير اين ظلم و عدوان در ممالک جارى بود و اگر احياناً ظلمهٔ قوم با از حد گذارنيدن ستم و ناروا مغزول مىشدند، با دادن رشوه و تحفه شغل دوزخى خود را بازخريد مىنمودند و کارهاى ديرين را ادامه مىدادند. فىالمثل در عهد شاهرخ عاملى ظالم در فارس بود بهنام شيخابوالخير که 'مجموع رعاياى فارس' از ستم او به جان آمده و نفير و افغان به آسمان رسانيده بودند.
|
|
حضرت خاقان سعيد بر اثر دادخواهى مردم آن عامل را معزول نمود و ديگرى را بهنام امير صيدى بهجاى او گماشت و او چنان آتشى روشن کرد که 'مردم به جان و دل طالب شيخابوالخير شدند' ! و چون او مرد خواجه معزالدين سمنانى بدين سمت معلوم شد ليکن شيخابوالخير با تطميع امراء شاهرخ ترتيبى داد که با هدايا و تحف بسيار به هرات احضار شد. 'چون ايلچى به شيراز رفت و نشان همايون رسانيد شيخابوالخير در پرواز آمد و چون به مقصد رسيد به شاهزادگان و امرا پيشکشها داده بهوسيلهٔ آن جماعت شرف دستبوس حاصل نمود و چندان تحف و هدايا گذارنيد که همگنان آن را عظيم شمردند و از کثرت خدمات شايسته چنان ساخت که امرا و ارکان دولت متفقالکلمه به عرض رسانيدند که وجود شيخ در مملکت فارس چون نمک در طعام مىبايد و مهمّات جزيره (مقصود جزيرهٔ عبادان است) و شوشتر و ولايت خوزستان تا حدود بغداد به حُسن تدبير او تمشيت مىپذيرد، و سخنان امرا موافق مزاج اعلى آمده شيخ ابوالخير را به تشريفات فاخر بنواخت و زمام اختيار آن مملکت در قبضهٔ کفايت او نهاد و خدمتش رخصت مراجعت يافته مقرون به احترام و اعزاز و متوجه دارالملک شيراز شد و نوبت ديگر طرح اساس حکومت چنان انداخت که قلم و زبان از تحرير و بيان آن عاجز و قاصر آمد.' (روضةالصفا چاپ لکهنو، ج ۶ ص ۲۴۷ - ۲۴۸)
|
|
اينها که نقل شد نمونههائى است که فقط براى بازگفت احوال برگزيده شد. به کتابهاى تاريخ که در اين عهد نوشته شده است مراجعه کنيد و مفصلى از اين مجمل را در آنها بيابيد. در اين دوره هم مانند عهد پيشين کشتن برادر و پدر و بنى اعمام و کور کردن و مثله کردن و غارت کردن اموال يکديگر رواج داشت. شرابخوارى اميران و شاهزادگان و شاهان چنان بود که ميرزا بايسنقر با همهٔ لطافت طبع، به شرابخوارگى در جوانى جان درباخت (۸۳۷ هـ). و پسرش بابرميرزا که پس از توبه از شرابخوارى پيمان شکسته و بر سر پيمانه رفته بود در همين پيمانشکنى جان به قابض ارواح سپرد (۸۶۱هـ). ثروت بىکران تيمور که از غارت بلاد و خالى کردن آنها حاصل شده بود و تجمل و عيش و نوش ناشى از آن بر شرابخوارى، نوشيدن عرق و استعمال بنگ را هم افزود.
|
|
عجب نيست که دنبالهٔ مفاسد عهد مغول را در اين عهد به وفور مىيابيم زيرا دوران تيمورى به زعم متوليان آن هنوز ادامهٔ عهد ايلخانان بود، تيمور نيز خود را به چنگيزخان منتسب مىکرد و از 'طايفهٔ ايلخانان' مىدانست. به هرحال اين مغولزادگان يا منسوبان مغول و يا جغتائيان دوران تغلّب ترکان آسياى مرکزى را ادامه مىدادند، ترک بودند و ترکزاده، و تاجيکان وسيلهٔ ارتزاق و استغناء مادى آنان. اين است که بر شاهان تيمورى عنوان خاقان اطلاق مىشد. تيمور در متون آن عهد 'خاقانِ اعظم' است و شاهرخ 'خاقان سعيد' و 'خاقان روزگار' .
|
|
پيدا است که مفاسد آن روزگار در همين مختصر خلاصه نمىشد بلکه بهصورتهاى گوناگون جلوه مىنمود و گيسختگى اوضاع اجتماعى را باعث مىگرديد امّا در اثناء اين اختلافات و آشوبها دورانهاى آرام و نسبتاً مقرون به رفاه که در عهد عدهاى از سلاطين چون شاهرخ و بابرميرزا و ابوسعيد و سلطانحسين ميرزاى بايقرا در بخشهائى از سرزمين ايران نصيب مردم مىشد نه تنها از اين مصيبتها مىکاست بلکه آسايشها و مسرّتهائى هم بهبار مىآورد و به دورهٔ مورد مطالعهٔ ما امتيازهائى خاص مىبخشيد.
|
|
|
اگر چه تيمور با يورشهاى خود و اعقاب او با اختلافها و کشاکشهايشان ويرانىها بهبار آوردند و انحطاط تمدن ايرانى خاصّه انحطاط فکرى و سقوط معنوى ايران را سرعت بخشيدند امّا در اين دوران صد و چند ساله، دورههاى تجديد عمارت و بازسازى اجتماع ايرانى و آبادانى برخى از شهرها و ترويج بازماندهٔ دانش و ادب و هنر هم وجود داشت و در عوضِ کلّه منارهائى که تيمور از سرکشتگان برمىافراشت، فرزندان او يا بعضى از سلطانان ترکمان منارههاى مسجدها و گنبدهاى مدرسهها و ايوان قصرها را نيز برمىافراشتند، کتابخانهها مىساختند و ثروتهاى بىکرانى را در مرکزهائى چون هرات و شيراز و تبريز و سمرقند گرد مىآوردند که در ميان پراکنده مىشد و از دستى به دستى و از ناحيتى به ناحيتى انتقال مىيافت.
|
|
تيمور شخصاً به آبادانى و توسعهٔ سمرقند توجه خاص داشت و مهندسان کاردان و معماران چابکدست را از فارس و عراق و آذربايجان و ديگر بلاد به سمرقند کشانيده بود. در دوران شاهرخ کار توسعه و تزئين سمرقند بهدست ميرزا الغبيک ادامه يافت. شاهرخ ترميم خرابىهاى پدرش و تجديد آبادانى شهرها و ايجاد مدرسهها و خانقاهها و ايجاد مدرسهها و خانقاهها را با علاقهاى تمام دنبال کرد. همسر وى 'گوهرشاد بيگم' نيز در راه آبادانى شهرها و ايجاد بناها سعى بليغ نمو و از آثار معروف او مسجد جامع و مدرسه و خانقاه شهر هرات و مسجد جامع معروف او در مشهد است که از بدايع هنر معمارى و کاشىکارى قرن نهم هجرى است. شهر هرات در عهد شاهرخ و سپس در دوران سلطنت سلطانحسين ميرزاى بايقرا به کمال آبادانى و رونق و شکوه خود رسيد. امير دانشدوست عهد عليشير نوائى هم در آبادانى اين مرکز حکومت تيمورى سهم بهسزائى داشت. از ميان پسران شاهرخ ميرزا بايسنقر نيز در آبادانى هرات و اجتماع شاعران و هنرمندان در آنجا مؤثر بود. دربارهٔ سلطانحسين نوشتهاند که: در بنياد بقاع خير و مساجد و مدارس و خانقاه و رباطات به غايت مايل و راغب بودى و قصبات معموره و مستغلات مرغوبه از خالص اموال خويشتن خريده وقف نمودى و در تعمير قصور دلگشاى و عمارات فرحافزاى سعى و اهتمام نمودى ..' (روضةالصفا ج۷ ص ۲؛ روضات الجنات ج۲ ص ۳۱۷-۳۱۹)
|
|
|
مقايسهاى کوتاه ميان عهد مغول و تيمورى
|
|
حملهٔ تيمور و تشکيل حکومت وسيعى که او بنياد نهاد، به انضمام همهٔ وقايعى که بعد از او تا تشکيل دولت صفوى در ايران رخ داد در حقيقت چيزى جز ادامهٔ اوضاع قرن هشتم هجرى نبود و بر روى هم وضع خاصّى که مبيّن تغييرات بزرگ در قواعد حکومت يا مبانى زندگانى اجتماعى باشد در اين عهد ديده نمىشود.
|
|
تفاوت بزرگ تيموريان و ترکمانان با چنگيزيان در آن است که ايشان به سبب اعتقاد به دين اسلام و آموختگى با تمدن ايرانى، به درنده خوئى و ويرانگرى مغولان نبودند و گذشته از اين آشنائى آنها با شعر و ادب و هنر ايرانى از آنها حاميان نسبتاً خوبى براى ادب و هنر ايرانى بهوجود آورد و خدمتهاى ارزندهاى بر دست آنها انجام داد. اگر چنگيزيان خيلى دير ايرانى شدند و دير به فکر حمايت از فرهنگ ايرانى افتادند در عوض تيموريان اين کار را بسيار زود و در پارهاى از موارد از همان آغاز کار خود وجههٔ همت قرار دادند، بسيار زود ايرانى شدند و با ايرانيان در آميختند. با اين حال بعضى از قوانين تشکيلاتى چنگيز تا مدتى در دولت تيمورى حفظ شد مانند تشکيل قوريلتاى و استناد بر ياساى چنگيز در مواردى که مباينتى با شرع اسلام نداشت. تا سال ۸۱۵هـ. ياساى چنگيز در دولت تيموريان باقى، و ممکن بود جرائم به دو نحو مورد رسيدگى قرار گيرد، يا در محاکم شرع بنا بر قواعد فقه اسلامى و يا در محاکم عرف بر مبناى قوانين ياسا. امّا اين رسم در سال مذکور به فرمان شاهرخ منسوب گشت و قواعد فقهى اسلامى انحصاراً اساس صدور احکام شد. در طبقات اجتماعى اين عهد هم تغييرى نسبت به قرن هشتم بهوجود نيامد.
|