|
فکر پیشکی مایهٔ شیشکی است! |
|
فکر شیرین مرد را فربه کند (مولوی) |
|
|
نظیر: آدمی فربه شود از راه گوش (مولوی) |
|
فکر عاقل همیشه بکر است |
|
فکر نان کن که خربزه است! |
|
|
نظیر: برو اندیشهٔ نان کن که بوَد خربزه آب (یغما جندقی) |
|
فکر نان گربه را که میکنی موش خانهات را خراب میکند |
|
|
رک: هر که در دلش رحم است در نشینش زخم است |
|
فکر هر کس بهقدر همّت اوست٭ |
|
|
|
٭ تو و طوبی و ما و قامت یار |
........................ (حافظ) |
|
فلان از بام افتاد گردن ما شکست! (عا). |
|
|
نظیر: تو شده حیض و من به گرمابه |
ماهی او، من تپیده بر تابه (سنائی) |
|
|
نیزرک: گنه کرد در بلخ آهنگری... |
|
فلانش را کاشی کرده، تاوانش را قمی میدهد (عا). |
|
|
رک: گُنه کرد در بلخ آهنگری |
به شوشتر زدند گردن مسگری |
|
فلسی ز هزار فلسفی بِهْ (خاقانی) |
|
|
رک: ای زر تو خدا نهای ولیکن به خدا |
ستّار عیوب و قاضی حاجاتی |
|
فلفل نبین چه ریزه |
بشکن ببین چه تیزه! |
|
|
نظیر: |
|
|
از سوزن کوتاهقد کاری برمیآید که از نیزهٔ بلند برنمیآید |
|
|
ـ به خُردکی منگر دانهٔ سپندان را (ناصرخسرو) |
|
|
ـ فلفل تیز است، گرچه ریز است (اخگر) |
|
|
مقا: 'اگر گوشتش نزار است آبگوشتش بسیار است' و 'آنقدر که روی زمین است دو آنقدر زیرزمین است' |
|
فلک از مکر زن صد ناله دارد٭ |
|
|
رک: مکر زن ابلیس دید و بر زمین بینی کشید! |
|
|
|
٭ درخت ارغوان صد ریشه دارد |
.............. (بیتی از ترانههای روستائی خراسان) |
|
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد ٭ |
|
|
رک: دنیا به کام ابلهان است |
|
|
|
٭ ........................... |
تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس (حافظ) |
|
فلک تا بوده اینَش کار بوده |
|
|
نظیر: |
|
|
نفلک را عادت دیرینه این است |
|
|
ـ چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد |
|
فلک چون یکی هفت سر اژدهاست (اسدی) |
|
|
نظیر: |
|
|
جهان را گوهر آمد زشتکاری |
چرا زو مهربانی گوش داری (اسعد گرگانی) |
|
|
ـ ای فلک سخت نابسامانی |
کژ رو و باژگونه دورانی (مسعود سعد سلمان) |
|
فلک شربت هر که از یخ شرست |
بهجز نشربت ما که بر یخ نوشت (نظامی) |
|
|
رک: ای فلک! به همه منقل دادی به ما کلک؟ |
|
فلک کجروتر است از خطِ ترسا (خاقانی) |
|
|
نظیر: ای فلک سخت نابسامانی |
کژ رو و باژگونه دورانی (مسعود سعد سلمان) |
|
فلکِ کجمدار یک چشم است |
آن یکی هم به مغز سر دارد |
|
هر خری را که دُم گرفت به دست |
بیتأمل ز خاک بردارد |
|
بَرَدش تا به مغز کلّهٔ خویش |
چو بیند که دُمِّ خر دارد |
|
بر زمینش زَنَد که خُرد کند |
خر دیگر به جاش بردارد (عا). |
|
|
نظیر: |
|
|
چشم فلک میان سرش است |
|
|
ـ فلک کجروتر است از خط ترسا |
|
فلک مملکت کی دهد رایگانی٭ |
|
|
رک: نابرده رنج گنج میسّر نمیشود |
|
|
|
٭ خرد باید آنجا و جود و شجاعت |
....................... (دقیقی) |
|
فلک نر کُش و مادهپرور است |
|
|
رک: دنیا دونپرور است |
|
فواره چون بلند شود سرنگون شود٭ (وحید قزوینی) |
|
|
نظیر: |
|
|
هر کمالی را زوالی در پی است |
|
|
ـ هر کمالی را بوَد خوف زوالی در عقب (رشید وطواط) |
|
|
ـ بر فلک چون بدر گردد کاستی گیرد قمر (معزّی) |
|
|
ـ گل بریزد به وقت سیرابی (سعدی) |
|
|
ـ هر چه از حد بگذرد ناچار گردد ضد آن |
|
|
ـ هر آنچه به غایت رسد ناچار نهایت مستعقب آن گردد (مرزباننامه) |
|
|
ـ چو گشتی تمام آیدت کاستی (اسدی) |
|
|
ـ ماهِ به کمال رسیده در نقصان افتد |
|
|
|
٭ اقبال خصم هر چه فزونی کند نکوست |
.......................... (وحید قزوینی) |
|
فیالتأخیر آفات ٭ |
|
|
نظیر: تأخیر را فتنهها در قفاست |
|
|
|
٭ جامی گوید: |
|
|
|
زبان بربند باری زین خرافات |
بخیز از جا که فیالتأخیر آفات |
|
فی حلالهم حساب،فی حرامهم عقاب |
|
|
رک: حلال را حساب و حرام را عذاب |
|
فیل تا کلنگ بالای سرش نباشد راه نمیرود |
|
فیل خواب هندوستان دیده است |
|
|
نظیر: |
|
|
فیل یاد هندوستان کرده |
|
|
ـ فیل را یاد آمد از هندوستان |
|
فیل خوابی میبیند و فیلبان خوابی! |
|
|
نظیر: خر به فکر جو است و خربنده به فکر دو |
|
فیل خوب مرکبی است امّا برای سر طویلهٔ شاه |
|
فیل را یاد آمد از هندوستان |
|
|
رک: فیل خواب هندوستان دیده است |
|
فیل زندهاش هم صد تومان مردهاش هم صد تومان٭ |
|
|
نظیر: فیل زنده و مرده ندارد |
|
|
|
٭ خاقانی در بیان این معنی گفته است: |
|
|
|
از پیل کم نِهای که چو مرگش فرا رسد |
در حال استخوانْشْ بریزد بدان بهاء |
|
|
|
از استخوان ندیدی که چربدبست |
هم پیل سازد از پیِ شطرنج پادشا |
|
فیل زنده و مرده ندارد |
|
|
نظیر: فیل زندهاش هم صد تومان مردهاش هم صد تومان |
|
فیل هم بزرگ است |
|
|
رک: نه هر که به قامت مهتر به قیمت بهتر |
|
فیل هوا کردهاند؟ |
|
|
رک: خر دجّال ظهور کرده است |
|
فینش را هم من بکنم؟ |
|
|
رک: صد دینار دادهام فینش را هم من بکنم؟ |