|
|
|
|
|
قرن هشتم، بهوجود عدهاى قصيدهسراى توانا مانند حسن متکلّم، بدر چاچى، خواجى کرمانى، رکن صاين، ابنيمين، سلمان ساوجى و نظاير آنان را آراسته بود. ظهور قدرت تيمور و خاندانش که از آخرهاى آن قرن آغاز شده بود به علّتهائى باعث ادامهٔ سنت مذکور گرديد. يکى از آن علتها اقدام تيمور به تشکيل دستگاههاى پرشکوه دربارى براى خود و فرزندان و فرزندزادگانش بود که از لوازم آنها بنابر سنت تاريخ ايران وجود عدهاى از شاعران و منشيان و مستوفيان و منجمان و پزشکان ديگر دانشمندان بود. اندکى بعد دربارهاى ترکمانان بر بارگاههاى تيمورى افزوده شد و آنها نيز همين سنت را نگاه داشتند و عدهاى شاعر مداح را در پناه خود گرفتند. با مطالعه در احوال و آثار شاعرانى که در همين مجلد ذکر آنان خواهد آمد، ملاحظه خواهد شد که غالب آنها کم و بيش زشت و زيبا قصيدههائى سروده و در آنها دنبال انواع تکلّفات رفتهاند. اساس و مبناى کارشان در نظم اين قصايد پيروى، جوابگوئى و آرايشگرى بود. بعضى مانند کاتبى و لطفالله نيشابورى و برندق خجندى و ابنحسام و اهلى شيرازى و بنائى در اين راهها به تناسب زمان خود توانا و برخى ديگر متوسط يا ضعيف بودند.
|
|
موضوع اين قصايد عادتاً حمد بارى عزّ اسمه، نعت رسول، ذکر مناقب ائمهٔ اثنىعشر خاصّه علىبن ابىطالب و علىبن موسىالرضا عليهماالسلام، زهد، وعظ، عرفان، حکمت، بثّ شکوى، مفاخرة، هزل، هجو، مدح پادشاهان و شاهزادگان و اميران و وزيران بود. اغراق و مبالغه در همه اين موارد و در اوصاف به تمام معنى رواج داشت و سرودن تعزّل و نسيب و تشبيت در آغاز قصايد مدحى و حتى گاه در مقدمه مناقب بين شاعران قصيدهگوى رايج بود. ساختن قصايد طولانى با يک يا دو سه بار تجديد مطلع، گنجانيدن غزل در قصيده و امثال اينها از لوازم استادى و مهارت قصيدهگويان پنداشته مىشد.
|
|
|
مقصود ما از قصيدههاى مصنوع نوعى از قصيدهها است که در آنها توشيحات و دوايرى بهکار رود که از مجموع هر چند بيت، ابيات جديد با بحور و اوزان تازه بهدست آيد و ضمناً شاعر صنايع ديگرى را هم، که بتواند، در آن بگنجاند. آخرين قصيدهٔ مهمّ از اين نوع تا پايان قرن هشتم آن است که سلمانساوجى در مدح خواجه غياثالدين محمدبن رشيدالدين فضلالله ساخته و در آن نزديک يکصد و بيست صنعت گنجانيده بود و آن قصيدهٔ او بر وزن و قافيه قصيدهٔ سيّد ذوالفقار شيروانى و بدين مطلع بوده است:
|
|
صفاى صفوت رويت بريخت آب بهار |
|
هواى جنب کويت ببيخت مشک تتار |
|
|
و عجب است که شاعران عهد مورد مطالعهٔ ها هم که خواستند قصايد مصنوعى ترتيب دهند همان وزن و همان قافيه را اختيار کردند، ابنحسام و اهلى شيرازى و عيشى هروى از ميان شاعران اين دوره دست بهکار ساختن قصيدههاى مصنوع زدند. از آن ميان ابنحسام يک قصيده بهنام 'سحريه' ساخت که هم موشح است و هم چهل و يک بيت به وزنهاى جديد از آن استخراج مىشود. اهلى شيرازى دست بالاى دست همه برد و سه قصيدهٔ مصنوع ساخت. قصيدهٔ اوّل در مدح اميرعليشير نوائى و مشتمل بر اصول و فروع به حور و دواير ستّه و اوزان نوزده گانه بهعلاوهٔ تعريف اقسام و حدود قوافى صحيح و معيوب است، قصيدهٔ دوم در صد و پنجاه و چهار بيت، و موشّح به القاب سلطان يعقوب آققويونلو، است که صد و ده بيت از آن مشتمل بر فروع و اصول بحور دواير ستّه و اوزان نوزده گانه استخراج مىشود و قصيدهٔ سوم که در مدح
شاهاسماعيل است صد و شصت بيت دارد که قريب صد و شصت بيت ديگر از آن استخراج مىشود. عيشى نيز چند قصيدهٔ مصنوع دارد.
|
|
|
بخشى از قصيدههاى پايان قرن هشت تا اوايل قرن ده موقوف است بر ذکر مناقب رسول و ائمهٔ دين. اينگونه قصيدهها عادتاً همراه است با غلو در ذکر اوصاف و منقبتها و کرامتهاى پيشروان تشيّع و بيان اعتقاد مبالغهآميز شاعران نسبت به آن بزرگان. ابنحسام مانند برخى ديگر از گويندگان عهد همچون نظام استرآبادى چنان دل به اين امر داد که يک ديوان کامل مشتمل بر انواع قالبهاى شعرى در توحيد و ستايش رسول و اهل بيت يا در مراثى بعضى از آنان ترتيب داد. ديوان وى در ايران به طبع سنگى رسيد و از ديوان نظام نسخهاى کامل در کتابخانه ملّى پاريس موجود است. برندق خجندى، اهلى شيرازى، کاتبى، فغانى، لطفالله نيشابورى و چند تن ديگر از شاعران عهد تيمورى از اين نوع مدايح در آثارشان دارند. از منظومه خاوراننامه ابنحسام نيز بهعنوان يک منظومه دينى در جاى خود ياد خواهيم کرد. محيىالدين لارى (م. ۹۳۳) مثنوى فتوحالحرمين خود را به سال ۹۱۱ به بحر هزج و دربارهٔ بقاع متبرّکه و بيان مناسک حج ساخت و سرمشق او در اين منظومه، رسالهاى از جامى در همين باب بود.
|
|
|
يک نوع شعر در دوره اواخر قرن ۸ تا اوايل ۱۰ غزل است که ذهن اغلب و نزديک به تمام شاعران عهد را به خود مشغول داشته بود. در قرن هشتم شيوهاى نو از آميزش دو نوع غزل عارفانه و عاشقانه پديد آمد که در آن افکار عرفانى و حکمى آميخته با عواطف رقيق عاشقانه و تفکرات عميق شاعرانه به زبان لطيف و فصيح غزلگويان پيشين همراه مضمونهاى عالى و بيان روشن بليغ ادا مىشد. نمونه عالى اين نوع غزلهاى دلانگيز فارسى را در آخرهاى قرن هشتم در آثار سلمان ساوجى و خواجوى کرمانى و حافظ شيرازى و ابننصوح و کمال خجندى مىبينيم. نخستين شاعران دوران تيمورى مثل لطفالله نيشابورى (م. ۸۱۶هـ) و رستم خوريانى (م.۸۳۴ هـ) و برندق خجندى (م. ۸۳۷هـ). هم، مانند استادان قرن هشتم مهارت در قصيدسرائى با ذوق غزلگوئى جمع داشتند. هم در قصيده توانا بودند و هم در غزل، و شيوهٔ شعرشان در غزل همان بود که استادان آنها در اواخر قرن هشتم داشتند، منتهى روزبهروز اصرار در مضمونيابى و خيالانگيزى در آنان بيشتر مىشد و اين لازمهٔ راهى بود که آنان در پيروى از غزلگويان قرن هشتم انتخاب کرده بودند زيرا يا مىبايست در حدى که غزلسازان آن قرن در پيروى از غزلگويان قرن هشتم انتخاب کرده بودند زيرا يا مىبايست در حدى که غزلسازان آن قرن رسيده بودند متوقف شوند و اين ممکن نبود، و يا مىبايست همان راه را ادامه دهند اگر چه به سنگلاخ نکتهپردازىها و مضمونآورىها درافتند.
|
|
پس همين کار اخير را کردند و پيش رفتند. غزلهاى اين دوره بيشتر داراى مضمونهاى عاشقانه بود مگر در آثار شاعران صاحب فضل و حکمت شعار و عارفپيشه، و البته شاعرانى مثل قاسمالانوار و نعمتالله ولى و جامى که ذوق عرفانى داشتند غزلهايشان يا به تمام معنى عرفانى بود و يا ذوق و حال صوفيانه در آنها بر ساير معانى غلبه مىکرد. اين را نيز بايد دانست که به سبب رکود و انحطاط فزونىپذير افکار، طبعاً از قوّت افکار عرفانى در غزل کاسته مىشد و سخن شاعران در اينگونه غزلها بيشتر در حول مقدارى اصطلاحات دور مىزد نه در محور افکار بلند مولوى و اوحدى و خواجو و حافظ و جز آنان از اختصاصات جديد غزلهاى عاشقانه اظهار بيش از پيش عجز و زبونى و انخذال و ابراز يأس و ناکامى عاشقان و سازش با هرگونه اهانت و جفا و آزار از سوى معشوقان و خاکنيشنى و تن در دادن به معاشرت با سگان کوى معشوق و نظاير اين رذالتها است که مشتى قالبهاى لفظى رايج در ميان شاعران بود و علىالرسم در غزلها مىگنجيد و کارى به تناسب يا عدم تناسب آنها با مقام و موقع گويندهٔ آن نداشت.
|
|
|
در دوران اواخر قرن هشت تا اوايل قرن ده به سبب شکستهاى پياپى و مصائب گوناگون سخنى از حماسهٔ ملّى در ميان نمىتوانست بود، امّا نظم منظومههائى به شيوهٔ منظومههاى حماسى در شرح حال گردنکشان عصر و يا در ذکر مغازى و مخافر بزرگان دين، درقرن هفتم و هشتم معمول بود. از ميان حماسههاى تاريخى يا تاريخهاى منظوم که به وزن و شيوهٔ حماسى شاهنامهٔ استاد طوس در اين عهد پديد آمد يکى منظومهاى است که شرفالدين على يزدى (م. ۸۵۸هـ). در ذکر هنرهاى تيمور 'صاحبقران' ترتيب داد. ديگر 'بهمننامه' آذرى (م. ۸۶۶هـ). در شرح سلطنت سلاطين بهمنى دکن است. منظومهٔ ديگر از اين نوع حماسههاى تاريخى، تمرنامه يا تيمورنامه در باب زندگانى و فتوحات تيمور از مولانا هاتفى خرجردى است که بهنام سلطانحسين بايقرا به نظم درآمده و گاه نيز ظفرنامه خوانده شده است. هاتفى منظومه ديگرى از همين نوع بهنام 'شاهنامه' در فتوحات شاهاسمعيل دارد. ميرزاقاسم گنابادى نيز چند منظومه از نوع حماسههاى تاريخى بهنام اين منظومه 'خاوران نامه' است و شاعر آن را به سال ۸۳۰ هـ. در ذکر سفرها و جنگهاى علىعليهالسلام در سرزمين خاوران سروده است.
|
|
|
در داستانسرائى شاعران اين عهد از داستانسرايان بزرگ پيش از خود خاصه نظامى و خسرو پيروى کردند. در عين حال از کوشش در يافتن معانى دقيق و نکتههاى باريک که شيوهٔ عمومى شاعران عهد بود دست نکشيدند. از ميان داستانهاى منظوم اين عهد دو مثنوى از کاتبى (م. ۸۳۹) به نامهاى 'ناظر و منظور' معروف به مجمعالبحرين و 'دلرباى' را مىتوان برشمرد. فتّاحى نيشابورى (م. ۸۵۲). منظومه عاشقانه 'حسن و دل' و 'دستور عشاق' را ساخت. جامى بهترين منظومههاى عاشقانه اين دروه را به نامهاى 'يوسف و زليخا' و 'ليلى و مجنون' در نظيرهگوئى بر خسرو و شيرين و ليلى و مجنون نظامى سرود. تقليد معروف ديگرى را از ليلى و مجنون نظامى، مکتبى شيرازى (م. ۹۱۶) کرد. حالنامه يا گوى و چوگان از مولانا محمود عارفى هروى و منظومههاى شمع و پروانه و سحر حلال از اهلى شيرازى است. داستانهاى منظوم شيرين و خسرو و ليلى و مجنون و هفتمنظر از هاتفى خرجردى و نيز شيرين خسرو و ليلى و مجنون و عاشق و معشوق از قاسمى گنابادى و 'بلقيس و سليمان' از نظاماسترآبادى نيز از منظومههاى داستانى اين عهد است.
|