جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

بی شاهد رعنا به تماشا نتوان رفت


بی شاهد رعنا به تماشا نتوان رفت    بی سرو خرامنده به صحرا نتوان رفت
صحرا و چمن پهلوی من هست بسی لیک    همره تو شو ای دوست که تنها نتوان رفت
مائیم و سر کوی تو گر پیش نخوانی    اینجا بتوان مرد و از اینجا نتوان رفت
گفتم که ز کویت بروم تا ببرم جان    گفتی بتوان جان من اما نتوان رفت
ای قافله در بادیه‌ام پای فرو ماند    بگذر تو که در کعبه به این پا نتوان رفت
مپسند که در پیش لبت مرده بمانم    نازیسته از پیش مسیحا نتوان رفت
هر صبر و سلام که دل سوخته را بود    اندر شکن سلسله‌ی خم به خمش رفت
یک روز به شالای وصالش نرسانید    آن عمر گران مایه که ما را به غمش رفت
مشنو سخن عاشقی از هرزه زبانان    کاین کار دلست ای پسر و کار زبان نیست


همچنین مشاهده کنید