پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه شبها


بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه شبها    کنون هم هشت شب لیکن سیاه ازدود یاربها
خوش آن شبها که پیشش بودمی که مست و گه سرخوش    جهانم میشود تاریک چون یاد آرم آن شبها
همی کردم حدیث ابرو و مژگان او هردم    چو طفلان سوره‌ی نون والقلم خوانان به مکتبها
چه باشد گر شبی پرسد که در شبهای تنهایی    غریبی زیر دیوارش چگونه می‌کند تنها
بیا ای جان هر قالب که تا زنده شوند از سر    بکویت عاشقان کز جان تهی کردند قالبها
مرنج از بهر جان خسرو اگر چه می‌کشد یارت    که باشد خوب‌رویان را بسی زین گونه مذهبها


همچنین مشاهده کنید