جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

ناگهان اندردویدم پیش وی


ناگهان اندردویدم پیش وی    بانگ برزد مست عشق او که هی
هیچ می‌دانی چه خون ریز است او    چون تویی را زهره کی بوده‌ست کی
شکران در عشق او بگداختند    سربریده ناله کن مانند نی
پاک کن رگ‌های خود در عشق او    تا نبرد تیغ او پایت ز پی
بر گلستانش گدازان شو چو برف    تا برآرد صد بهار از ماه دی
یا درآ و نرم نرمک مرده شو    تا تو را گویند ای قیوم حی
حبس کن مر شیره را در خنب حق    تا بجوشد وارهد از نیک و بی
شمس تبریزی بیا در من نگر    تا ببینی مر مرا معدوم شی


همچنین مشاهده کنید