شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

آن نه رویست که من وصف جمالش دانم


آن نه رویست که من وصف جمالش دانم    این حدیث از دگری پرس که من حیرانم
همه بینند نه این صنع که من می‌بینم    همه خوانند نه این نقش که من می‌خوانم
آن عجب نیست که سرگشته بود طالب دوست    عجب اینست که من واصل و سرگردانم
سرو در باغ نشانند و تو را بر سر و چشم    گر اجازت دهی ای سرو روان بنشانم
عشق من بر گل رخسار تو امروزی نیست    دیر سالست که من بلبل این بستانم
به سرت کز سر پیمان محبت نروم    گر بفرمایی رفتن به سر پیکانم
باش تا جان برود در طلب جانانم    که به کاری به از این بازنیاید جانم
هر نصیحت که کنی بشنوم ای یار عزیز    صبرم از دوست مفرمای که من نتوانم
عجب از طبع هوسناک منت می‌آید    من خود از مردم بی طبع عجب می‌مانم
گفته بودی که بود در همه عالم سعدی    من به خود هیچ نیم هر چه تو گویی آنم
گر به تشریف قبولم بنوازی ملکم    ور به تازانه قهرم بزنی شیطانم


همچنین مشاهده کنید