|
|
نظريهٔ انتقال فرهنگى (Cultural. Transmission Theory) بر اين نکته تأکيد دارد که رفتار انحرافى از طريق معاشرت با 'دوستان ناباب' آموخته مىشود. ادوين ساترلند (E.Sutherland، ۱۹۳۹)، بر اين اعتقاد است که رفتار انحرافى از طريق 'معاشرت با اغيار' يا 'پيوند افتراقي' يعنى داشتن روابط اجتماعى با انواع خاصى از مردم مانند جنايتکاران، آموخته مىشود. او مىگويد: 'براى آنکه شخص جنايتکار شود، بايد نخست بياموزد که چگونه مىتوان جنايت کرد' (کوئن، ۱۶۷:۱۳۷۰).
|
|
Differantial Association پيوند افتراقي، تداعى نامؤزون (ساروخاني: ۱۹۷:۱۳۷۰) معاشرت خلاف عرف (پويان، ۱۱۹:۱۳۶۷) معاشرتهاى ترجيحى (کىنيا: ۱۳۷۰) حشر و نشر افتراقى (خضرنجات، ۱۳۷۰)، معاشرت با اغيار (بهروان، ۱۳۷۲) ترجمه کردهاند. غلامعلى سرمد (۱۳۷۲) آن را 'پيوند ناهمگون' يا 'معاشرت با دوستان ناباب' ترجمه کرده است. او ترجمهٔ اخير را براى فارسى زبانان گوياتر مىداند.
|
|
در واقع، فرآيند يادگيرى رفتار انحرافى بهوسيله دوستان فرد مجرم تعيين مىشود.
|
|
چهارگام زير اين فرآيند را نشان مىدهد:
|
|
۱. رفتار انحرافي، مانند ديگر رفتارهاى معمولى در اثر کنش متقابل اجتماعى با ديگران بهويژه 'دوستان ناباب' آموخته مىشود
|
|
۲. يادگيرى رفتار انحرافى هم مستلزم يادگيرى تکنيکهاى ارتکاب جرم و همانگيزهها، سايقها و گرايشهاى مناسب براى تبهکارى است
|
|
۳. رفتار انحرافى فرد مىتواند از جنبههاى خاصى مانند:
|
|
'فراواني، اولويت، دوام و شدت تماس' متفاوت باشد. هرچه سطح تماس فرد با افراد يا گروههاى تبهکار برحسب اين چهار متغير بالاتر باشد، احتمال کجروى بيشتر مىشود
|
|
۴. انسان بدان سبب مجرم مىشود که فراوانى امکانات قانونشکنى بر محدوديتهاى نامساعد آن بچربد. در واقع، اگر ارزشهاى يک نفر و ارزشهاى افرادى که بر او تأثير شديد دارند بهجاى حمايت از رفتار بهنجار از رفتار انحرافى حمايت کنند؛ احتمالاً آن فرد مجرم خواهد شد.
|
|
|
نظريهٔ فشار ساختارى (Structural Strain Theory) رفتارهاى انحرافى را نتيجهٔ فشارهاى اجتماع مىداند که بعضى مردم را وادار به کجروى مىکند. تعبير بسيار سادهٔ اين نظريه در يک ضربالمثل معروف آمده است که 'فقر باعث جرم مىشود' . بهموجب اين ضربالمثل وجود فراوان فقر در يک ساختار اجتماعى فشارهائى را براى بروز انواع خاصى از کجروىها فراهم مىسازد.
|
|
نظريهٔ نوين فشارهاى ساختارى مفهوم 'بىهنجاري' (Anomie) را بهوسيله 'دورکيم' (Durkeim) وارد جامعهشناسى کرد. دورکيم مفهوم بىهنجارى را جهت روحيه مردم جامعههاى شهرى ابداع کرد. او بىهنجارى را از ويژگىهاى اجتماعى دانست که در آن هنجارها مبناى ثابت و محکمى ندارند و مردم نمىدانند از آنان چه انتظار مىرود و تکليف آنها چيست؟
|
|
بهطور کلي، بىهنجاري، به وضعيت آشفتهاى در جامعه گفته مىشود که هنجارها از بين رفته، يا در تضاد قرار گرفته باشند. جامعهاى که در آن بهطور گسترده بىهنجارى وجود داشته باشد، در خطر تلاشى قرار مىگيرد؛ زيرا اعضاء آن جامعه براى نيل به مقاصد مشترک خطوط راهنمائى در اختيار ندارند و اغلب مواقع احساس نگرانى و بىجهتى مىکنند (Doob، 1988:172).
|
|
پس از دورکيم 'رابرت مرتُن' (۱۹۶۸) جامعهشناس آمريکائى نظريهٔ خود را برپايه نظريهٔ او تعميم داد. از ديدگاه مرتُن نه تنها خودکشي، بلکه انواع رفتارهاى انحرافى نيز حاصل شرايط بىهنجارى جامعه است. او مىگويد که فرد در نتيجهٔ اجتماعى شدن (جامعهپذيري، Socialization )، هدفهاى مهم فرهنگى و نيز راههاى مقبول دستيابى به اين هدفها براى فرد فراهم نباشد و او ناچار شود راههاى ديگرى را در پيش گيرد. ممکن است رفتارى از فرد سر زند که به انحراف اجتماعى منجر گردد.
|