ازدحام نیز مانند سروصدا یکی از پدیدههای زندگی شهری است. در میان حیوانها، شرایط پرازدحام منجر به افزایش پرخاشگری، رفتار نابههنجار، اختلالات جسمی، غفلت از فرزند، و مرگومیر فراوان میشود (فریدمن 'Freedman' ، سال ۱۹۷۵). کالبدگشائی حیوانهائی که پس از زندگی در شرایط پرازدحام مردهاند علایمی از تنش طولانی را نشان میدهد (کالهون 'Calhoun' ، سال ۱۹۶۲). از نخستین مطالعاتی نیز که با روش همبستگی انجام شد چنین برمیآید که شرایط پرازدحام ممکن است اثرات مشابهی در انسان داشته باشد. این مطالعات نشان میدهد که تراکم جمعیت (population density) (تعداد افراد در واحد فضا) همبستگی مثبتی با بیماری روانی (مراجعه کنید به هالینگزهد 'Hollingshead' و ردلیچ 'Redich' ، سال ۱۹۵۸) و با میزان جرم (مراجعه کنید به لوتیر 'Louttier' ـ ۱۹۳۸) دارد.
اما همبستگی رابطه علت و معلولی را نمیرساند. علت واقعی به احتمال قوی فقر و سطح اقتصادی - اجتماعی پائین است که غالباً با زندگی در نواحی پرتراکم همراه است. به همین دلیل در مطالعات اخیر کوشیدهاند که این عوامل را کنترل کنند (اسمیت 'Schmitt' ، سال ۱۹۶۶؛ وینزیورو 'Winsborough' ، سال ۱۹۶۵؛ گال 'Galle' ، گوو 'Gove' ، و مکفرسون 'Mc pherson' ، سال ۱۹۷۲؛ فریدمن، هشکا 'Heshka' ، و لوی 'Levy' ، سال ۱۹۷۵). هر چند این مطالعات انجامشده در هونولولو، شیکاگو، و نیویورک بر رویهم حاکی از رابطه مثبتی بین تراکم جمعیت و بزهکاری جوانان، بیماریهای روانی، و آسیبهای دیگر است اما وقتی متغیر اجتماعی - اقتصادی کنترل میشود این رابطه از بین میرود. این یافته نشان میدهد که تراکم به خودی خود علت آسیب نیست.
مسئله دیگری که کار استنتاج قاطع در مورد اثرات ازدحام را دشوار میسازد تفاوتهای مربوط به تعریف این مفهوم است. اصطلاح 'ازدحام' معمولاً به این احساس ذهنی فرد اطلاق میشود که آدمهای زیادی خیلی نزدیک به یکدیگر قرار دارند. اما در اغلب مطالعات مربوط به ازدحام، عملاً تراکم - یعنی تعداد افراد در یک واحد فضای مفروض - اندازهگیری میشود. اینکه فردی احساس ازدحام کند یا نه، تنها تا حدودی تابع درجه تراکم است. سایر عوامل تعیینکننده عبارتند از، عادت شخص به درجه خاصّی از تراکم، درجه حرارت، میزان سروصدا، زمینه فرهنگی فرد، آشنا یا ناآشنا بودن افراد دیگر برای شخص، و بسیاری متغیرهای دیگر. بهعلاوه برخی محققان تمیز بین دو نوع تراکم را مفید یافتهاند: تراکم بیرونی (تعداد افراد در هر میل مربع) و تراکم درونی (تعداد ساکنان یک ناحیه) (زلوتنیک 'Zlutrick' و آلتمن 'Altman' ، سال ۱۹۷۲). از اغلب پژوهشها چنین برمیآید که تراکم بیرونی به خودی خود عامل مؤثری نیست. در شهرهای بزرگی که تراکم بیرونی زیاد دارند، میزان بیماری روانی (سرول 'Srole' ، سال ۱۹۷۲) یا خودکشی (گیبز 'Gibbs' ، سال ۱۹۷۱) بیشتر از اجتماعات کوچک نیست. بنا به گزارش خود افراد، کسانیکه در شهرهای بزرگ زندگی میکنند به اندازه ساکنان حومه شهرها، شهرهای کوچک، و نواحی روستائی احساس خوشبختی میکنند (شیور 'Shaver' و فریدمن، ۱۹۷۶). در این مورد غالباً از شهر توکیو در ژاپن بهعنوان نمونه یاد میشود. در توکیو در هر میل مربع بیش از ۲۰،۰۰۰ نفر زندگی میکنند، یعنی تراکم جمعیت در آن بهطور متوسط بیش از ده برابر شهرهای آمریکایشمالی است و با وجود این، میزان جرایم در این شهر در سطح بسیار پائینی است.
از سوی دیگر، برخی تحقیقات نشان میدهند که تراکم درونی با شاخصهای آسیبشناسی اجتماعی رابطه دارد. یک تحقیق در شیکاگو که در آن پایگاه اجتماعی - اقتصادی و قومیّت کنترل شده بود، نشان داد که تعداد افراد ساکن در یک اتاق در یک محل مسکونی بهطور معنیداری با نرخ بالای مرگ و میر و نیز با نرخ بالای بزهکاری جوانان همبستگی دارد (گال، گوو، و مکفرسون، ۱۹۷۲). در تحقیقی براساس دادههای سرشماری ۶۵ کشور پس از آنکه پایگاه اجتماعی - اقتصادی کنترل شد همبستگی معنیداری بین تراکم درونی و نرخ قتل مشاهده شد (بوت 'Booth' ، ولچ 'Welch' ، سال ۱۹۷۳). در یک تحقیق دیگر از دادههای مربوط به تراکم درونی و نرخ جرایم در ۶۵۶ شهر آمریکا، هر یک با جمعیتی بیش از ۲۵،۰۰۰ نفر، استفاده شد که در آن نژاد و میزان تحصیلات و درآمد کنترل شده بود. نتایج نشان داد که در شهرهای بزرگ، بالا بودن تعداد ساکنان یک اتاق مختصری با نرخهای بالاتر قتل، حمله، و تجاوز به عنف همراه است. محققان پیشنهاد میکنند که شرایط پرازدحام در داخل خانه به این علت که کارهای روزمره شخص را مرتباً مختل میکنند ممکن است ناکامی بیشتری را سبب شوند و این ناکامی نیز به پرخاشگری بیشتری منجر گردد (وت، ولچ، ۱۹۷۴). اما این احتمال نیز وجود دارد که افرادی که در شرایط پرازدحام زندگی میکنند همان افرادی نباشند که مرتکب جرایم میشوند؛ نظریه ازدحام - ناکامی - پرخاشگری هنوز با دقت کافی آزمون نشده است (رایتسمن 'Wrightsman' ، سال ۱۹۷۷).
اما حتی این نتیجهگیری که تراکم درونی موجب آسیب اجتماعی میشود نیاز به توضیح دارد. این نتیجهگیری بهرغم شواهد مثبتی که تحقیق میان فرهنگی مذکور بهدست میدهد، ممکن است فقط در مورد برخی از فرهنگها صادق باشد (بوت، ولچ، ۱۹۷۳). چنین تحقیقاتی فقط به مجموعه دادهها نظر دارند (دادههای سرشماری چند کشور) و دادهها از خانوارهای جداگانه در هر فرهنگ جمعآوری نمیشود. یک محقق بلندهمت واقعاً از تکتک خانوارها در شهر هنگکنگ که یکی از پرازدحامترین محلهای مسکونی جهان است، بازدید کرد. وی فضای زندگی هر خانواده را دقیقاً اندازهگیری کرد و شاخصهائی از فشار روانی و ناراحتی افراد هر خانواده بهدست آورد. این محقق رابطه نیرومندی بین تراکم جمعیت و آسیب روانی نیافت (میچل 'Mitchell' ، سال ۱۹۷۱). واضح است که عوامل فرهنگی نیز نقش تعیینکنندهای در این امر دارند که تراکم جمعیت کی و چگونه به یک عامل محیطی منفی تبدیل میشود.
مطالعات آزمایشگاهی ازدحام
تمام تحقیقاتی که تا اینجا مورد بحث ما بودهاند با روش همبستگی انجام شدهاند. در این تحقیقات محقق به جهان واقعی مینگرد تا ببیند آیا در صورت کنترل طبقه اجتماعی - اقتصادی و نژاد و دیگر متغیرها، رابطهای بین تراکم جمعیت و آسیب روانی دیده میشود یا نه. روانشناسان همچنین کوشیدهاند که با انجام تحقیقات آزمایشگاهی به روابط علت و معلولی بین تراکم جمعیت و پریشانی روانی دست یابند.
روش معمول این مطالعات این است که آزمودنیهائی را که به شیوه تصادفی انتخاب شدهاند در موقعیتهای پرازدحام و کمازدحام قرار دهند و سپس شاخصهائی از عملکرد آنها در انجام تکالیف، انگیختگی فیزیولوژیائی، علاقهمندی به موقعیت معین، تصمیمگیری، پرخاشگری، برخورد دوستانه، و نظایر آنها بهدست آورند. نتایج این تحقیقات، پیچیده و متناقض است (مروری بر این تحققات در فریدمن، ۱۹۷۵، آمده است). برای مثال، در اغلب این مطالعات به تفاوتهائی بین زنان و مردان برمیخوریم. گروههای 'زنانه' معمولاً در اتاقهائی که تراکم جمعیت در آنها زیاد است واکنش مثبتی نسبت به دیگران دارند، در حالیکه گروههای 'مردانه' در این شرایط واکنش منفی نشان میدهند (مراجعه کنید به راس 'Ross' و همکاران، ۱۹۷۳). اما دستکم در یک تحقیق عکس این نتایج بهدست آمده است (لو 'Loo' ، سال ۱۹۷۲). اثرات ازدحام پیچیده است و بستگی دارد به ویژگیهای خاص آزمودنیها و شرایطی که آزمایش در آن انجام میگیرد.
ترکیب تحقیقات آزمایشگاهی با تحقیقات میدانی
تحقیقات آزمایشگاهی ازدحام نیز مانند تحقیقات مربوط به سروصدا کاملاً رضایتبخش نیستند، زیرا در آنها آزمودنیها فقط برای مدت زمان کوتاهی در شرایط پرازدحام قرار میگیرند. پی بردن به اثرات درازمدت ازدحام روزمره براساس دادههای حاصل از همهپرسیها، گزارشهای سرشماری، و آمار جرایم کار دشواری است. این امر سبب شده است که برخی محققان ترکیبی از دو شیوه یادشده را بهکار گیرند، به این معنا که در آزمایشگاه افرادی را مورد مطالعه قرار دهند که عملاً در موقعیتهای مختلفی زندگی میکنند (نمونهای از این روش، مطالعهای است که در آن کودکان مدارس نواحی شلوغ با کودکان مدارس نواحی خلوت از لحاظ میزان حواسپرتی مقایسه شدند). برخلاف مطالعات آزمایشگاهی که در آنها آزمودنیها برای مدتی کوتاه در موقعیت پرازدحام قرار میگیرند، این مطالعات ترکیبی نشان میدهند که محیط فیزیکی موقعیتهای زندگی روزمره عملاً بر رفتار اجتماعی فرد اثر میگذارد.
در تحقیقاتی از این دست، در چند مورد از خوابگاههای دانشجوئی بهعنوان آزمایشگاه استفاده شده است، زیرا در بسیاری از دانشگاهها مسکن دانشجوئی هم بهصورت 'راهروهای دراز' وجود دارد که تعداد زیادی از افراد مشترکاً از آنها استفاده میکنند، و هم بهصورت مجموعه آپارتمانهای تکاتاقی با اتاقهای مشترک برای گروههای کوچکتری از افراد. نظرخواهیها نشان داده است که ساکنان 'خوابگاههای پرازدحام' از محل سکونت خود کمتر رضایت دارند تا ساکنان 'خوابگاههای کمازدحام' . گروه اول بنا به گزارش خود احساس ازدحام میکنند و میگویند که بهنظرشان کیفیت تعامل اجتماعی آنان با گذشت زمان رنگ منفی به خود میگیرد.
مطالعه ساکنان خوابگاههای پرازدحام در وضعیت آزمایشگاهی نشان داد که آنان نسبت به توانائی خود برای تغییر شرایط زندگی خویش بیشتر احساس بدبینی میکردند تا ساکنان خوابگاههای کمازدحام. همچنین بهنظر میرسید که آنان تمایل بیشتری به کنارهگیری از موقعیت داشتند به این معنا که کمتر درباره آزمایش سؤال میکردند، در اتاق انتظار از همکلاسی خود بیشتر فاصله میگرفتند، و وقت کمتری را صرف گفتگو با او میکردند. وقتی از افراد هر دو گروه خواسته شد که در یک بازی بهعنوان بخشی از آزمایش شرکت کنند، ساکنان خوابگاههای پرازدحام همکاری کمتری نشان دادند تا ساکنان خوابگاههای کمازدحام، و و اگر فرصتی فراهم میشد، یا به رقابت بیشتری میپرداختند و یا از بازی کنار میرفتند (بوم 'baum' ، و والینز 'Valins' ، سال ۱۹۷۷).
یافتههائی از این دست این فرضیه را تأیید میکنند که عمدهترین ناکامی حاصل از زندگی در خوابگاهها و موقعیتهای پرازدحام ناشی از این است در چنین وضعی شخص از تنظیم یا کنترل تعداد، زمان، و نوع ارتباطات خود ناتوان است. این فرضیه در نظریه 'درماندگی آموختهشده' ریشه دارد. مطابق این نظریه، ناتوانی شخص در کنترل محیط خویش منجر به احساس درماندگی میشود، و احساس درماندگی نیز بهنوبه خود سبب میشود که شخص میدان را خالی کند و حتی در موقعیتهای دیگر نیز کوشش و تلاش را بیفایده بداند (سلیگمن، ۱۹۷۵). معلوم شده است که وقتی موشها را در شرایط پرازدحام پرورش دهند، نه تنها عملکرد ضعیفتری در انجام تکالیف پیچیده نشان میدهند، بلکه حتی بعضی اوقات در شرایط فشارزا به کلی از پاسخ دادن باز میمانند (گیکنر 'Goeckner' ، گریناف 'Greenough' و مید 'Mead' ، سال ۱۹۷۳).
برای اینکه فرضیه درماندگی آموخته شده را به شیوه مستقیمتری وارسی کنند، به دانشآموزان دوره راهنمائی نخست یک مسئلهٔ غیرقابل حل، و سپس یک مسئلهٔ قابل حل ارائه کردند. دانشآموزان خانوادههای پرازدحام در مسئله قابل حل عملکردی ضعیفتر از دانشآموزان خانوادههای کمازدحام داشتند (رودین 'Rodin' ، سال ۱۹۷۶). این دانشآموزان پس از عدم موفقیت در حل مسئلهٔ اول ظاهراً به احساس درماندگی بیشتری دچار شده بودند.
اثرات منفی زندگی در محیطهای پرازدحام ممکن است ریشه در احساس درماندگی داشته باشد - یعنی احساس اینکه شخص بر تعاملهای اجتماعی خود کنترل ندارد و از تنظیم حضور ناخواسته افراد دیگر در حریم خصوصی خود ناتوان است. این نکته خود میتواند توجیه کند که چرا مردمان فرهنگهائی مانند هنگکنگ و توکیو میتوانند با چنان ظرافتی با تراکم بیرونی و درونی سازگار شوند (اشمیت، ۱۹۶۳؛ میچل، ۱۹۷۱). احتمالاً در این جوامع، تراکم زیاد جمعیت به احساس ناتوانی از کنترل محیط اجتماعی نمیانجامد.
در مقایسه این نتایج با نتایج مربوط به اثرات سروصدا که قبلاً از آن بحث شد، به توازیهائی برمیخوریم. در هر دو مورد، عامل تعیینکننده خود متغیرهای فیزیکی نیست و سروصدای زیاد و تراکم زیاد جمعیت الزاماً اثرات منفی ندارند. عامل اساسیتر فقدان کنترل شخصی واقعی یا تصوری است. آنچه آسیب اجتماعی ایجاد میکند سروصدای غیرقابل پیشبینی و حضور غیرقابل کنترل افراد دیگر است. در دادههای میانفرهنگی مربوط به ازدحام نیز بار دیگر شاهد اثرات نیرومند و فراگیر هنجارهای اجتماعی هستیم. حتی اثرات محیط فیزیکی نیز ظاهراً چیزی جز تأثیرات اجتماعی نیست.