جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

گشته‌ست طپان جانم ای جان و جهان برگو


گشته‌ست طپان جانم ای جان و جهان برگو    هین سلسله درجنبان ای ساقی جان برگو
سلطان خوشان آمد و آن شاه نشان آمد    تا چند کشی گوشم ای گوش کشان برگو
سری است سمندر را ز آتش بنمی سوزد    جانی است قلندر را نادرتر از آن برگو
بنگر حشر مستان از دست بنه دستان    با رطل گران پیش آ با ضرب گران برگو
زان غمزه چون تیرش و ابروی کمان گیرش    اسرار سلحشوری با تیر و کمان برگو
برگو هله جان برگو پیش همگان برگو    و آن نکته که می‌دانی با او پنهان برگو
از جام رحیق او مست است عشیق او    پیغام عقیق او ای گوهر کان برگو
من بی‌زبر و زیرم در پنجه آن شیرم    ز احوال جهان سیرم ز احوال فلان برگو
زیر است نوای غم و اندرخور شادی بم    یک لحظه چنین برگو یک لحظه چنان برگو
خورشید معینت شد اقبال قرینت شد    مقصود یقینت شد بی‌شک و گمان برگو
چون بگذری ای عارف زین آب و گل ناشف    زان سو مثل هاتف بی‌نام و نشان برگو
در عالم جان جا کن در غیب تماشا کن    رویی به روان‌ها کن زین گرم روان برگو
من بیخود و سرمستم اینک سر خم بستم    ای شاه زبردستم بی‌کام و دهان برگو


همچنین مشاهده کنید