|
ما زمان و نيرو بهکار مىبريم تا دربارهٔ خود بينديشيم، ثبات خودپنداره را تضمين کنيم و عزت نفس خود را به سطوح بالا ارتقاء دهيم. با اين همه، در زندگى روزمره، برقرارى تعامل فعال با ديگران، ما را بيشتر مشغول مىکند. اگر خود، واقعيت تغييرناپذيرى بود، مىتوانستيم اميدوار باشيم که اين تعاملها آنچه را که واقعاً هستيم منعکس کنند. اگر اين گفته درست باشد که 'آنچه ما هستيم' بيشتر با ادراک ما مطابقت مىکند تا واقعيت، اين امکان نيز مىتواند وجود داشته باشد که تعاملهاى اجتماعى خود را به شيوەاى هدايت کنيم تا آنچه به ديگران ارائه دهيم متفاوت از ديگران باشد، همانطور که واقعيت در دوباره تفسير مىکنيم تا خودپندارۀ ثابت . مثبتى بسازيم.
|
|
اين است اصلى که، در روانشناسى اجتماعي، نظريههاى به اصطلاح معرفى خود بر آنها تکيه مىکنند. براساس اين نظريهها، فرد رفتارهائى را برنامهريزى مىکند و بهکار مىبرد که خودپندارهٔ موردنظر او را تائيد و تقويت مىکنند. مثلاً، به زنانى که ادعا کرده بودند فمينيستهاى بنيادگرا هستند، تلقين مىکنند که طبق نتايج آزمونهاى شخصيت، نگرش آنها خيلى کمتر از آنچه فکر مىکردند فمينيستى است. بعد از آن، همين زنان اشتياق بيشترى نشان مىدهند که روزنامهٔ فمينيست را مشترک شوند. بنابراين، آنها سعى مىکنند، با رفتار خود، خودپندارهاى را که آزمون فرضى در وجود آنها آشکار نکرده بود تائيد کنند.
|
|
فرد، براى اطمينان از اينکه ديگران تصوير ذهنى ناخوشايند از او منعکس نخواهند کرد، مخاطبان خود را به دقت انتخاب مىکند. در زندگى روزمره، بهطور ناآگاه، با افرادى رفت و آمد مىکنيم که از ما تصوير ذهنى مثبت منعکس کنند. و خود ما نيز به اين اشخاص جنبههائى از خود را معرفى مىکنيم که مىدانيم در آنها واکنشهاى مثبت ايجاد خواهند کرد. به همين ترتيب، وقتى مىخواهيم براى کسى خوشايند باشيم، زيباترين لباسهاى خود را مىپوشيم و خود را به بهترين وجه ممکن آرايش مىکنيم.
|
|
چرا اينگونه عمل مىکنيم؟ در درجهٔ اول، بهعلت نياز به خوشايند بودن براى ديگران يا، دستکم، جلب تائيد آنها (کراون و مارلو (Crown And Marlow)، در سال ۱۹۶۴. در درجهٔ دوم، براى هدايت ديگران در جهت عمل کردن بهصورتى که آرزو داريم. در درجهٔ سوم، براى متقاعد کردن خود که واقعاً همان کسى هستيم که مىخواهيم باشيم. بهنظر مىرسد که اين بازى در اغلب موارد انجام مىگيرد. تحقيقات اخير نشان مىدهد که فرد و همتايان او، معمولاً در مورد ابعاد مسلط خود توافق دارند (فارمن و فاندر (Fuhrman And Funder)، در سال ۱۹۹۵:
|
|
همتايانى که يکى از افراد را خوب مىشناسند، براى توصيف او ظاهراً از همان معيارهائى استفاده مىکنند که خود او استفاده مىکند. به علاوه، بهنظر مىرسد که نزديکان مخصوصاً خوشروئى نشان مىدهند و به فرد کمک مىکنند تا تير خود را، در صورتى که رفتار آن در خلاف جهت تصويرى که معمولاً ارائه مىدهد پيش برود، اصلاح کند.
|
|
|
نياز به ارائه تصوير ذهنى مناسب از خود را عميقتر بررسى کنيم. اگر برايمان امکانپذير است که، پس از هر شکست، به تبيينهائى دست بزنيم تا شکست خود را توجيه کنيم. و عزت نفس خود را محفوظ بداريم، عکس آن نيز امکانپذير خواهند بود. بدين صورت که، پيش از هر شکست، موقعيتهائى فراهم آوريم که شکست خود را به آنها نسبت دهيم نه به ناتوانى خودمان. اين پديده را اصطلاحاً نقص عمدى مىنامند، راهبردى که، پيشاپيش، با نسبت دادن شکست به موقعيت استثنائى نه ويژگىهاى شخصي، عزت نفس را حفظ مىکند. خطرات اين مکانيسم مخصوصاً زمانى شديد مىشود که انتظارهاى ديگران شخص را به کارى وادار کنند که براى انجام دادن آن خيلى به خود اطمينان ندارد. اينجا است که فرد بهانه پيدا مىکند تا بگويد بيمار، مضطرب، افسرده يا گرفتار است. بهعنوان مثال، سلين ديون (Selin Doin)، خوانندهٔ مشهور کانادا، در آغاز يکى از کنسرتها، از بدى صداى خود، بهعلت زکام شديد، عذرخواهى مىکند. در نتيجه، خطاهاى احتمالى او از اول عذرخواهى مىشود و جسارت او بيشتر مورد تشويق قرار مىگيرد!
|
|
وقتى تصميم مىگيريم براى خود نقص عمدى ايجاد کنيم، مخصوصاً زمانىکه خراب کردن عملکرد موردنظر است، بهانهاى براى ناراحت شدن باقى نمىگذاريم. برگلاس و جونز (Berglas And Jones) در سال ۱۹۷۸، به گروهى از آزمودنىها مسائل غيرقابل حل و به گروهى ديگر مسائل بسيار آسان مىدهند. بعد به هر دو گروه اعلام مىکنند که نتايج بسيار خوبى کسب کردهاند. پيش از آنکه سرى دوم مسائل را در اختيار آزمودنىها قرار دهند، به آنها مىگويند که مىتوانند از بين دو نوع دارو يکى را انتخاب کنند، داروئى که که عملکرد را افزايش مىدهد و داروئى که عملکرد را کاهش مىدهد. آزمودنىهائى که با مسائل غيرقابل حل روبهرو شده بودند، داروئى انتخاب مىکنند که عملکرد را کاهش مىدهد:
|
|
به اين ترتيب، آنها عزت نفس خود را، هنگامى که بدشانسى موجب از بين رفتن آن مىشد، حفظ مىکنند. دانشجوئى که در شب امتحان سخت به مهمانى مىرود، همين کار را انجام مىدهد. او با رفتار خود احتمال شکست را افزايش مىدهد، درست مثل اينکه به دنبال بهانه مىگردد تا توانائىهاى خود را زير سؤال نبرد. عبارت ديگر، دانشجو در شب امتحان به مهمانى مىرود تا، در صورت عدم موفقيت، آن را به حساب مهمانى بگذارد نه ناتوانى خود در يادگيري. اما، اگر در امتحان موفق شود، راهبرد او خيلى ارزش پيدا خواهد کرد:
|
|
او پيش خود خواهد گفت، اگر کل شب را مطالعه مىکرد، چه نتيجهاى بهدست مىآورد!
|
|
نقص عمدى مثل ساير راهبردهاى شناختي، پردرآمد است، هر چند که هزينه نيز به همراه دارد. نقص عمدي، با کاهش دادن فشار روانى و با توجيه شکست احتمالي، به حفظ عزت نفس کمک مىکند، اما احتمال شکست را نيز افزايش مىدهد. استفادهٔ مرتب از نقص عمدي، راهبرد پرهزينهاى است که به سرعت شخص را در جهت شکستهاى متوالى سوق مىدهد.
|