شيخالرّئيس شرفالملک ابوعلى حسينبنعبداللهبنسينا از مردم بخارا (۳۷۰-۴۲۷) که در تمام علوم عصر خود بهويژه در طب و حکمت سرآمد زمانه بل شمع جهان گرديد، مقالت و رسالائى به ابنسينا نسبت دادهاند که هيچکدام مسلّم نيست که به قلم او نوشته شده باشد مگر دانشنامهٔ علائى و قراضهٔ طبيعيات و رسالهٔ نبض که شايد بتوان اين سه کتاب يا رساله را به ابوعلى منسوب دانست.
|
|
دليلى که ما در دست داريم که اين رسالات منسوب به دو است و يا ترجمهٔ سخنان او مىباشد نه از خود او تحقيقاً - تنها از لحاظ سبک عبارت است، چه بناى کتاب ما را بر اين معنى است - اين است که بايد بگوئيم که بوعلىسينا از بزرگانى است که در دورهٔ اول - يعنى در قرن چهارم - بهوجود آمده و در آغاز قرن پنجم پَدرود حيات گفته است لهذا معنى ندارد که چنين مرد عالمى به سبک قرن ششم چيز بنويسد (۱) ولى چنانکه گفتيم دانشنامه و قراضهٔ طبيعيات و نبض از حيث صحت و اصالت کلمات و آهنگ عبارات مىتوانند در شمار کتب دورهٔ اول قرار گيرند (۲) .
|
|
(۱) . مگر آنکه بعدها نسخهنويسان در آن کتب دست برده اکثار و تقليل و جرح و تعديلى کرده باشند و اين نيز مسلم نشود تا نسخ قديمى از آن رسالات بهدست ما نيايد.
|
|
(۲) . در نثر ابوعلى نيز قصد خاصى در آوردن لغات فارسى بوده است همان قسم که در مورد ابوريحان گفته آمد، و نيز شيوهٔ جملهبندى تازى در خطبه پيداست.
|
|
|
'سپاس و ستايش مر خداوند آفريدگار بخشايندهٔ خِرد را و درود بر پيامبر گزيدهٔ وى محمد مصطفى و بر اهل بيت و ياران وي. فرمان بزرگ خداوند ما مَلِکِ عادل مويّد منصور عضدالدّين علاءالدّوله و فخرالملّه و تاجالائيمه ابوجعفر محمدبندشمنزيار (۱) موليٰ اميرالمؤمنين - که زندگانيش دراز باد و بخت پيروز باد و پادشاهيش برافزون - آمد به من بنده و خادم درگاه وى که يافتهام اندر خدمت وى همهٔ کامهاى خويش از ايمنى و بزرگى و شکوه و کفايت و پرداختن به علم، و نزديک داشتن، که بايد مر خادمان مجلس وى را کتابى تصنيف کنم به پارسى دَرى که اندر وى اصلها و نکتهها پنج علم از علمهاى حکمت پيشينگان گرد آورم به غايتِ مختصرى يکي: علم منطق که وى علم ترازوست، و دوم: علم طبيعيات که علم آن چيزهاست که به حس بشايد ديد و اندر جنبش و گردشاند و سوم: علم هيئات و نِهاد عالم و حال صورت [و] جنبش آسمانها و ستارگان چنانکه باز نمودهاند که چون بشايست حقيقت آن دانستن، چهارم: علم موسيقى و باز نمودهاند سببِ ساز و ناساز [ي] آوازها و نهادن لَحْنها. پنجم: علم آنچه بيرون از طبيعت است' .
|
|
و چنان اختيار افتاد که چون پرداخته آيد از علم منطق حيله کرده آيد که آغاز از علم بَرين کرده شود و بهتدريج به علمهاى زيريش شده آيد بهخلاف آنکه رسم و عادت است، پس اگر جائى چاره نبود از حوالت به علمى از علمهاى زيرين کرده آيد' . الى آخر
|
|
(۱) . در لغت 'زيار' که آيا بايد به کسر زاء يا به فتح را خوانده شود ميانهٔ اهل تحقيق بحث است ولى بهعقيدهٔ حقير اصح آن است که به فتح زاء خوانده شود، چه اين لفظ همان کلمهٔ 'زتار' پهلوى جنوبى است که در لهجهٔ شمالى ذال يا تاء آن بدل به يا شده است - زتار و زذار و زدار صيغهٔ وصفى از مصدر زتن = زدن است مثل خريدار و پديدار و عربى آن قتال به صيغهٔ مبالغه است و اين صيغه در پهلوى جنوبى است به همين معنى که اشاره شد استعمال مىشده است منجمله در رسالهٔ 'ياتکاروژرکمتر' فقرهٔ ۱۵۵ گويد: (پرسش) 'کى سهمگينتر؟' (پاسخ) 'پاتخشاهى ناژوکىزتار' يعنى چه کسى از همن سهمگينتر است؟ در پاسخ گويد: پادشاه ضعيف خونريز! (متون پهلوى انگلساريا ص ۹۶) و دشمنزيار يعنى دشمنکش. و ابوبکر خوارزمى شعرى دارد و در مدح شمسالمعالى که گويد:
|
|
وان اباکم دشمگيرٌ و جدّکم |
|
زيارٌ و مرداويج عمٌ مناسبٌ |
|