خطاى اسناد بنيادي، اکثر مردم را در جهت اين اعتقاد سوق مىدهد که رفتار موافق اجتماعى درست مثل پرخاش و پيشدارى پيش از هر چيز، جنبهٔ سرشتى دارد. بدين ترتيب، کسى که به ديگران آسيب مىرساند، يا از کمک کردن به آنها سرباز مىزند، يک فرد بد، خودخواه و سنگدل تلقى مىشود. اما به هنگام مطالعهٔ نفوذ اجتماعى ديديم، آزمودنىهائى که در تحقيق ميلگرام قبول مىکردند به ديگران شوکهاى شديد وارد آورند، بهطور ذاتى افراد بدى نبودند. آنها تحت تأثير موقعيت قرار مىگرفتند. آيا تصميمگيرى براي، کمکرساندن به ديگران نيز تحت نفوذ عوامل اجتماعى قرار مىگيرد؟ آيا عواملى مثل حضور ديگران، محدوديت زمان، شرايط فيزيکى محيط، گرما و سر و صدا مىتوانند افراد بسيار سخاوتمند و مصمم را از کمکرساندن باز دارند؟ سؤالى که سعى مىکنيم همين حالا به آن پاسخ دهيم.
|
|
|
|
محدوديت زمان يا فشار زمان، عامل ديگرى است که مىتواند رفتار کمکرسانى را تحت تأثير قرار دهد. براى نشان دادن اثر اين عامل، دارلى و باستون، تحقيقى راه انداختهاند که از نظر اصالت در روش شناختى و نتايج آن بسيار جالب است. آنها از آزمودنىها دانشجويان رشتهٔ الهيات مىخواهند که به ساختمان ديگرى بروند و دربارهٔ 'حاتم طائي' واقعى يا امکان کار در زمينهٔ الهيات بحث راه بيندازند. به نصف آنها مىگويند که دير شده است و هر چه زودتر بايد به ساختمان ديگر بروند. به گروه ديگر مىگويند که وقت کافى دارند. همهٔ آنها، در مسير خود، با همدست آزمايشگر، که در پاگرد ساختمان نشسته بود و طورى سرفه مىکرد که احساس مىشد همين حالا دل و رودهاش بيرون مىريزد، ملاقات مىکردند. نتايج بهدست آمده اثر محدوديت يا فشار زمان را نشان مىدهد: تنها ۱۰ درصد دانشجويانى که عجله داشتند به همدست کمک مىکنند در صورتىکه ۶۳ درصد افراد گروه ديگر، آنهائى که وقت کافى داشتند درصدد کمک برمىآيند. چيزى که هنوز خيلى جاى کنجکاوى دارد اين است که پژوهشگران هيچ اثرى از موضوع بحث بر رفتار آزمودنىها بهدست نمىآورند. اکثريت قريب به اتفاق آزمودنىهائى که عجله داشتند، حتى کسانى که مىخواستند دربارهٔ ضربالمثل 'حاتم طائي' يا جوانمردى بحث کنند، به همدست کمک نمىکنند! دانشجويانى هم که از رشتهٔ الهيات، به ضربالمثل حاتم طائى فکر مىکردند، به فرد آشکارا ناراحت کمک نمىکنند. بنابراين، فشار زمان بر رفتار موافق اجتماعى اثر بسيار قوى دارد.
|
|
|
وقتى در خيابان پول شما را از خيابان مىزنند يا کيف پول شما را مىدزدند، آيا بهتر نيست ک به جاى زندگى در تهران، مشهد، تبريز، اصفهان، شيراز و ... در رودهن، طوس، مرند، نجفآباد، ابرقو و... زندگى کنيد؟ همه خودبهخود تصور مىکنيم که ساکنان روستاها و شهرهاى کوچک، در مقايسه با ساکنان شهرهاى بزرگ، انسانهاى خون گرم هستند و تمايل دارند به يکديگر کمک کنند. آيا اين تصور درست است؟
|
|
در نگاه اول، بهنظر مىرسد که تحقيقات اين تصور قالبى را تائيد مىکند (استبلي، ۱۹۷۷، آماتو Amato، ۱۹۸۳). اشخاص بيگانه و نيازمند، در روستا بيشتر از شهر شانس دارند که از مردم کمک دريافت کنند. با اين همه لازم به يادآورى است که ما از محلى صحبت مىکنيم که در آنجا تقاضاى کمک صورت مىگيرد نه از زادگاه کسانى که آمادهٔ کمکرسانى هستند. در واقع، اگر در يکى از خيابانهاى تهران بيهوش بيافتيد، کمتر شانس خواهيد داشت که کسى به شما کمک کند، اما اين شانس در رودهن يا هر جاى کوچک ديگر بسيار زياد است. با اين همه، اگر يک نفر تهرانى ساکن رودهن باشد، بيشتر از خود ساکنان رودهن تمايل خواهد داشت که به شما کمک کند. بهنظر مىرسد که بزرگ شدن در شهر بزرگ يا روستا، در احتمال بروز رفتار کمکرسانى هيچ نقشى ندارد. اين پديده به موقعيت وابسته است نه اجتماعى شدن.
|
|
بدين ترتيب، آيا مىتوان گفت که بيگانگى مردم شهر نسبت به يکديگر است که آنها را از کمکرسانى به همنوع خود باز مىدارد و محل تولد خيلى اهميت ندارد؟ استانلى ميلگرام، در مطالعات خود بر روى محيط، خيلى روى بيگانگى مفهومى که احتمالاً خيلى مبهم است، تأکيد نمىکند بلکه شرايط زندگى در شهر را مورد توجه قرار مىدهد (ميلگرام، ۱۹۷۰). از جمله مواردى که او اشاره مىکند اين است که شهرنشينان در معرض محرکهاى بسيار زيادى قرار دارند که بايد از بين آنها تعدادى انتخاب کنند و به آنها واکنش نشان دهند. بهعنوان مثال، اگر قرار باشد در تهران زندگى کنيد و هر روز به هر گدائى که از شما پول مىخواهد بيست تومان صدقه بدهيد، بعيد بهنظر مىرسد که بتوانيد از عهدهٔ مخارج زندگى خود برآئيد. اما اگر در روستا زندگى کنيد، بعيد است که در هر گوشه و کنار آن جلو شما را بگيرند و پول بخواهند. از جمله مواردى که ميلگرام، بهعنوان مثال، اشاره مىکند اين است که در حوادث آتشسوزي، تعداد افرادى که تجمع مىکنند، در شهر خيلى بيشتر از روستا است. همين زيادى تعداد حاضران رفتار کمکرسانى را مشکل مىسازد. او وجود 'خلق روستائي' ذاتاً موافق اجتماعي، در مقابل 'خلق شهري' بىاحساس و رها از همه کس را خيلى ترديدآميز مىداند.
|
|
- گرما و سر و صدا:
|
بهنظر مىرسد که وقتى هوا آفتابى و دلچسب است (در تابستان نه خيلى گرم و در زمستان نه خيلى سرد) مردم بيشتر تمايل نشان مىدهند که به ديگران خدمت کنند و موقعيت خيلى اهميت ندارد (کانينگام Cunningham، ۱۹۷۹). همچنين مردم، در روز بيشتر از شب به ديگران کمک مىکنند (اسکالنيک Skolnick، ۱۹۷۷). سر و صدا نيز، مثل آب و هواى بد، محرک بسيار مزاحمى است که موجب مىشود تا محل شخص نيازمند به کمک را ترک کنيم. بهعلاوه، چون سر و صدا توانائى درک ساير محرکها را کاهش مىدهد، محيط پر سر و صدا از تحقق يافتن کل مرحلهٔ اول الگوى تصميمگيرى دارلى و لاتانه جلوگيرى مىکند، يعني، درک موقعيت به دشوارى صورت مىگيرد.
|