از خلال اسرارالتوحيد دانسته مىشود که بوسعيد دوبار ازدواج کرده است نخستين همسرش مادر ابوطاهر بزرگترين پسر شيخ است و همسر ديگرش، زنى است که در سفر بسطام و خرقان همراه شيخ بوده است و عوفي، مؤلف اسرارالتوحيد از وى بهعنوان مادر خواجه مظفر ياد مىکند (اسرارالتوحيد صفحه ۱۳۷) همسر نخستين وى که مادر بوطاهر است، خود نيز تصوف و طريقت سلوکى داشته و زنانى را که بر دست شيخ توبه مىکردهاند و به عالم معنى روى مىآوردهاند، اين همسر بوسعيد، خرقه مىپوشانيده است، اگر سخن عوفي، مؤلف اسرارالتوحيد را قبول داشته باشيم (اسرارالتوحيد صفحه ۱۴) از قراين دانسته مىشود که همسر نخست او، از همان مردم ميهنه و دشت خاوران بوده است و اين نکته را از اشارهاى که باب پير شبوئى در اسرارالتوحيد آمده مىتوان دانست که وى که از مردم مهنه بوده است دائى همسر بوسعيد، يعنى مادر بوطاهر بوده است (اسرارالتوحيد ۶۰ ـ ۱۵۹ و قس حالات ۲۴ که او را خال فرزندان شيخ مىداند) اما همسر دوم شيخ دختر خواجه على طرسوسى بوده است و احتمالاً اهل نيشابور (اسرارالتوحيد صفحه ۱۷ ــ ۶).
فرزندان و نبيرگان ابوسعيد
بوسعيد دو دختر و پنج پسر داشته است که غالب آنان در زمان حيات وى صاحب فرزندان و نوادگان بودهاند. و با همه کشتارى که غُزها از خاندان او کردهاند، باز هم عده بىشمارى از اهل شعر و ادب و فرهنگ اين آب و خاک فرزندان و فرزندزادگان او هستند.
پدر و نياکان ابوسعيد ابوالخير
نام پدرش احمد بوده و کنيه او ابوالخير و به بابو بوالخير شهرت داشته است بابو از عناوين رايج در دشت خاوران، زادگاه بوسعيد، بوده و در عنوان صوفى بوسعيد بابوى خاورانى يا بابوفله نيز اينصورت کنيه ديده مىشود (۱) نام و نشان نياکان بوسعيد قبل از پدرش تا دو نسل در کتب رجال ثبت است: نام جد او محمد و نام جد اعلاء او ابراهيم بوده است (سياق تلخيص اول، ۷۵a و التحبير ۲/۳۱۵) از زندگينامه نياکان او هيچ اطلاعى در دست نيست ولى پدرش بابو بوالخير مردى پيشهور بوده و در مهنه دکان عطارى (داروفروشي) داشته است و خود نيز متمايل به تعليمات صوفيه بوده است و در مجالس ايشان پيوسته شرکت مىکرده است و بوسعيد را نيز از همان دوران کودکى به اين مجالس با خويش مىبرده است. زندگى مادى بابو بوالخير، در ميهنه، زندگى يک پيشهور نسبتاً مرفه بوده است که مىتوانسته سرائى براى خويش بسازد و بر در و ديوار آن نقش سلطان محمود غزنوى و لشکريان و پيلان او را ترسيم کند (اسرارالتوحيد صفحه ۱۷) و اين خود از حد نسبتاً بالائى از رفاه مادى وى خبر مىدهد و نيز از ميزان تعلق او به حاکميت جديد غزنويان که در آن سالها قدرت خويش را در خراسان استوار کرده بوده است (غزنويان بازورث ۱/۴۳) از توصيفى که بوسعيد کرده است پيدا است که دکان پدرش، مثل هر دکان عطارى ديگر در آن روزگار، پر بوده است از خريطههاى کوچک انباشته از انواع داروها (اسرارالتوحيد صفحه ۳۲)
(۱). کلمه بابو در عناوين قلندريه و منشآت ايشان بسيار رايج است از قبيل بابوشهاب قلندر (مجموعه منشآت مجلس سنا، شماره ۱۳۶۰۳) و بابوقيصر رومى قلندر (فيلم ۵۷۳ دانشگاه تهران، ورق ۱۱ مجموعه اشعار و مراسلات مورخ ۷۴۲) و با بوحسن قلندر (کليات عبيد ۳۱۰) و مرحوم دکتر معين (فرهنگ فارسي، بابو) آن را برابر P´ere فرانسه دانسته است.