جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

اگر به مجلس قاضی نموده‌اند که: مستم


اگر به مجلس قاضی نموده‌اند که: مستم    مرا ازان چه تفاوت؟ که رند بودم و هستم
مرا چه سود ملامت؟ به یاد باده‌ی روشن    که پند کس ننیوشم کنون که توبه شکستم
اگر چه گوشه گرفتم ز خلق و روی نهفتم    گمان مبر که ز دام تو شوخ دیده برستم
گمان مبر که بدوزم نظر ز روی تو هرگز    که من چو صنع ببینم خدای را بپرستم
شکایت تو به دیوار می‌کنم به ضرورت    چو اعتماد ندارم که: قاصدی بفرستم
دلم تعلق اگر با دهان تنگ تو دارد    روا بود که بگویم که: دل به هیچ ببستم
دل ببردی و جانم در اوفتاد به آتش    کناره کردی و من در میان خاک نشستم
هزار بار دلم را شکسته‌ای به جفاها    که هیچ بار نگفتی: دل که بود؟ که خستم
چو محتسب پی رندان رود ز بهر ملامت    مکن حمایت من پیش او، که صوفی و مستم
ستمگرا، چه بر آید ز دست من که نبردی؟    قرار و صبر و دل و دین و هر چه بود به دستم
به اوحدی دل من پای بند بود همیشه    ترا بدیدم و از بند او تمام برستم


همچنین مشاهده کنید