پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

آن روح را که عشق حقیقی شعار نیست


آن روح را که عشق حقیقی شعار نیست    نابوده به که بودن او غیر عار نیست
در عشق باش که مست عشقست هر چه هست    بی کار و بار عشق بر دوست بار نیست
گویند عشق چیست بگو ترک اختیار    هر کو ز اختیار نرست اختیار نیست
عاشق شهنشهیست دو عالم بر او نثار    هیچ التفات شاه به سوی نثار نیست
عشقست و عاشقست که باقیست تا ابد    دل بر جز این منه که بجز مستعار نیست
تا کی کنار گیری معشوق مرده را    جان را کنار گیر که او را کنار نیست
آن کز بهار زاد بمیرد گه خزان    گلزار عشق را مدد از نوبهار نیست
آن گل که از بهار بود خار یار اوست    وان می که از عصیر بود بی‌خمار نیست
نظاره گو مباش در این راه و منتظر    والله که هیچ مرگ بتر ز انتظار نیست
بر نقد قلب زن تو اگر قلب نیستی    این نکته گوش کن اگرت گوشوار نیست
بر اسب تن ملرز سبکتر پیاده شو    پرش دهد خدای که بر تن سوار نیست
اندیشه را رها کن و دل ساده شو تمام    چون روی آینه که به نقش و نگار نیست
چون ساده شد ز نقش همه نقش‌ها در اوست    آن ساده رو ز روی کسی شرمسار نیست
از عیب ساده خواهی خود را در او نگر    کو را ز راست گویی شرم و حذار نیست
چون روی آهنین ز صفا این هنر بیافت    تا روی دل چه یابد کو را غبار نیست
گویم چه یابد او نه نگویم خمش به است    تا دلستان نگوید کو رازدار نیست


همچنین مشاهده کنید