|
صابون چرک رامىبَرَد و چرک صابون را
|
|
صاحب خر را در پسِ خر نمىتوان ديد (از جامعالتمثيل)
|
|
صاحب درد باش تا به درمان برسى (از جامعالتمثيل)
|
|
صاحبدلان شناسند آواز آشنايان٭ |
|
|
|
٭خواه از زبان ناقوس، خواه از لب مسيحا |
............................(...؟) |
|
صاحبديوان، خرت را بران، چکار دارى به نرخ نان!
|
|
|
مثلى است طنزگونه دربارهٔ حکّام قديم و بىاعتنائى آنان به وضع مردم فقير
|
|
صاحب زر باش، سرِ خر باش
|
|
|
رک: پول داشته باش، کوفت داشته باش!
|
|
صاحبش از صد دينار دوم محروم است |
|
|
رک: از صد دينار دوم محروم است |
|
صاحب منصب يک فوج، تابين هيچى! |
|
|
رک: آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هيچى! |
|
صالح و طالح متاع خويش فروشند٭ |
|
|
|
٭ ............................. |
تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد (حافظ) |
|
صبا از من بگو يار عبوساً قمطريرا را |
نمىچسبى به دل ضايع مکن صمغ و کتيرا را (روحانى) |
|
|
نظير: پريشان کردهاى زلف دو تا را |
مگر کورى نمىبينى خلا را؟ |
|
صباح خواستم خضرى ببينم به خرسى دچار شدم! (از مجموعه امثال طبع هند) |
|
|
نظير: |
|
|
خواستم خضر را ببينم به خرس دچار شدم |
|
|
ـ قل اعوذ بربّالفقل من شرّ ما خلق! |
|
|
خلاف: قصد گور کردم، حور يافتم (سندبادنامه) |
|
صبح آوازش بلند مىشود |
|
|
رک: آواز اين کمانچه صبح بلند مىشود |
|
صبح خيزى دليل فيروزى است (جامى) |
|
|
رک: آواز من کمانچه صبح بلند مىشود |
|
صبح خيزى دليل فيروزى است (جامى) |
|
|
رک: سحر خيز باش تا کامروا باشى |
|
صبح صادق را ز کاذب واشناس٭ |
|
|
|
٭ .............................. |
رنگ مَىْْ را باز دان از رنگ کاس (مولوى) |
|
صبح عاشق است و شب فارغ! |
|
صبر است کليد بستگىها٭ |
|
|
رک: صبر تلخ است وليکن برِ شيررين دارد |
|
|
|
٭ آنجا که بوَد شکستگىها |
.......................... (ناصرخسرو) |
|
صبر اگر هست و گر نيست ببايد کردن٭ |
|
|
نظير: چاره صبر است که آن هم نه تو ندارىّ و نه من |
|
|
|
٭آدمى را که طلب هست و توانائى نيست |
................................ (سعدى) |
|
صبر ايّوب عمر نوح لازم دارد |
|
صبر بر رنجِ عيال رياضت است (احياءالعلوم) |
|
|
نظير: زينهار از قرين بد زينهار! |
و قنا رَبّنَا عذابَالنّار (سعدى) |
|
صبر تلخ آمد وليکن عاقبت |
ميوهٔ شيرين دهد پُر منفعت (مولوى) |
|
|
رک: صبر تلخ است وليکن برِ شيرين دارد |
|
صبر تلخ است وليکن برِ شيرين دارد٭ (سعدى) |
|
|
نظير: |
|
|
آن ميوه که از صبر برآمد شکرى بود (سعدى) |
|
|
ـ صبر گشايندهٔ هر مشکل است |
|
|
ـ صبر گوارا کند هر چه تو را ناخوش است |
|
|
ـ کارها نيکو شود اما به صبر |
|
|
ـ گر صبر کنى ز غوره حلوا سازى |
|
|
ـ صبر تلخ آمد وليکن عاقبت |
ميوهاى شيرين دهد پرمنفعت (مولوى) |
|
|
ـ گويند سنگ لعل شود در مقام صبر (حافظ) |
|
|
ـ گويند صبر کن که تو را صبر بَر دهد (دقيقى) |
|
|
ـ صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند |
بر اثر صبر نوبت ظفر آيد (حافظ) |
|
|
ـ صبورى تو را کامکارى دهد |
|
|
ـ صبورى مايهٔ فيروزى آمد (جامى) |
|
|
ـ صبورى دولت جاويدت آرد (جامى) |
|
|
ـ به کام دل رسد يک روز صابر (ويس و رامين) |
|
|
ـ هر که را صبر نيست حکمت نيست (سعدى) |
|
|
ـ صبر است کليد بستگىها (ناصرخسرو) |
|
|
ـ به صبر از دانه آيد خوشه بيرون (جامى) |
|
|
ـ صبر کن که صبر کالصبر مفتاحالفرج (مولوى) |
|
|
|
٭ منشين تُرُش از گردش ايّام که |
............................ (سعدى) |
|
صبر درويش بِهْ که بذل غنى٭ |
|
|
|
٭کز بزرگان شنيدهام بسيار |
............................. (سعدى) |
|
صبر کن اى شيشه بر سنگ جفاى محتسب٭ |
|
|
|
٭ ......................... |
گردنِ اين دشمنِ عشرت خدا خواهد شکست (بيدل) |
|
صبر کن تا قائممقام از باغ درآيد |
|
|
رک: باش تا قائممقام از باغ درآيد |
|
صبر کن تا قائممقام از باغ درآيد |
|
|
رک: باش تا قائممقام از باغ درآيد |
|
صبر کن کالصبر مفتاحالفرج٭ |
|
|
رک: صبر تلخ است وليکن برِ شيرين دارد |
|
|
|
٭صبر کردن بهر اين نبوَد حَرَج |
................................. (مولوى) |
|
صبر کوچک خدا سى سال است |
|
|
نظير: خدا دير گير است لکن سختگير است |
|
صبر گشايندهٔ هر مشکل است |
|
|
رک: صبر تلخ است وليکن برِ شيرين دارد |
|
صبر گوارا کند هر چه تو را ناخوش است |
|
|
رک: صبر تلخ است وليکن برِ شيرين دارد |
|
صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند |
بر اثر صبر نوبت ظفر آيد (حافظ) |
|
|
رک: صبر تلخ است وليکن برِ شيرين دارد |
|
صبورى از طريق عشق دور است٭ |
|
|
رک: ز عشق تا به صبورى هزار فرسنگ است |
|
|
|
٭ ............................ |
نباشد عاشق آن کس کو صبور است (نظامى) |
|
صبورى تو را کامکارى دهد |
|
|
رک: صبر تلخ است وليکن برِ شيرين دارد |
|
صبورى دولت جاويدت آرد٭ |
|
|
رک: صبر تلخ است وليکن برِ شيرين دارد |
|
|
|
٭ صبورى ميوهٔ اميدت آرد |
.................................. (جامى) |
|
صبورى مايهٔ فيروزى آمد٭ |
|
|
رک: صبر تلخ است وليکن برِ شيرين دارد |
|
|
|
٭ ............................... |
قوىتر مايهٔ بهروزى آمد (جامى) |