|
سؤالى که پيش از طرح چنين ديدگاهى مطرح مىشود اين است که آيا فرآيند شهرى شدن و توسعهٔ شهرنشينى در مغرب زمين و کشورهاى توسعه نيافتهٔ آسيا و آفريقا و آمريکاى لاتين يکسان است يا تنها در ظاهر شبيه يکديگر هستند و آيا در اين ديدگاه سلطهٔ کشورهاى صنعتى بر کشورهاى جهان سوم نديده گرفته نمىشود؟ در مورد اين پديده و چگونگى تبيين آن به چندين ديدگاه مختلف برمىخوريم که هر کدام از زاويهٔ خاصى به موضوع وابستگى و يا عقبماندگى شهرهاى جهان سوم عنايت داشتهاند. اين بينش عمدتاً توسط صاحبنظرانى چون فرانک و سميرامين و جرج ويليام و رائول پره بيش، مطرح شده و پاسخهاى متفاوتى به آن داده شده است. رئول پره بيش (Raul Prebisch از سال ۱۹۳۵ تا ۱۹۳۴ رئيس بانک مرکزى آرژانتين بوده است) معتقد شد که قالبهاى رسمى توسعه، ابراز توجيه سلطهٔ غرب بر ملل محروم آمريکاى لاتين منجر به سلطهٔ مرکز بر حاشيه مىشود و آرژانتين در اين ميان بيشترين صدمه را به خود ديده است. عقبماندگى و شکست برنامههاى صنعتى شدن نشان دهندهٔ عدم امکان تکرار تجربهٔ غرب در آمريکاى لاتين و نزد ساير ملل جهان سوم است که زادهٔ رابطهٔ نابرابر اقتصادى بين 'مرکز و پيرامون' (Theory of Center and Periphery) مىباشد.
|
|
سميرامين نيز با انتقاد از شيوههاى توليد، از جهان شمولى مراحل توسعه دفاع کرده و سه شيوهٔ توليد جهانى را مشخص کرده است که عبارت است از: خانواده و شيوههاى کمونى، شيوهٔ خراج گذارى و شيوهٔ سرمايهدارى. از اين ديدگاه شهرنشينى جهان سوم با جهان پيشرفته تنها از نظر افزايش شمار شهرنشينان و رشد شهرها مشابه است، ليکن شهرنشينى در شرايط وابستگى جهان سوم آن را به کلى از جهان غرب مجزا و منفک مىسازد. شهرها و مناطق ملل وابسته به گروهى از کشورها اطلاق مىشود که اقتصاد، سياست و جامعهٔ آنها توسط منافع استعمارگران به انحراف کشيده شد و زير سلطهٔ آنان قرار گرفته است. الگوى شهر و شهرى شدن نيز در جهان انحراف کشيده شد و زير سلطهٔ آنان قرار گرفته است. الگوى شهر و شهرى شدن نيز در جهان سوم براساس چنين انحراف و سلطهٔ تاريخى شکل گرفته است. در جهان سوم يک يا چند شهر رشدى خيره کننده پيدا مىکنند. در حالىکه جمعيت نه در پى توليد بلکه در فرآيند توزيع و دست به دست گشتن کالاهائى که عمدتاً وارداتى و ساخت خارج است يا حداکثر در اين کشورها 'مونتاژ' شده به مراکز شهرى هجوم مىآورند و مشاغل کاذب خدماتى و احياناً بيکارىهاى پنهان را بهوجود مىآورند.
|
|
شهرنشينى مورد بحث نه بهدليل اشباع بخش کشاورزى و صنعت و نياز اين دو بخش بلکه بهخاطر گسترش بىبرنامهٔ بخش سوم اقتصاد، رونق ظاهرى پيدا مىکند و شهرهاى بزرگ به 'ايستگاههاى انتقال مازاد و ارزش اضافى و محل تجمع دفاتر شرکتهاى وارداتى تبديل مىشود' (۱).
|
|
(۱) . رجوع کنيد به: بررسى تحولات ساختارى يک جامعهٔ شهرى، حميدرضا ماکنعلى رسالهٔ کارشناسى ارشد دانشگاه تهران، ۱۳۷۲ صفحهٔ ۱۳۳-۱۳۱.
|
|
جرج ويلهلم در اثر معروفى بهنام شهرسازى در عقبماندگى (George Wilhelm، ترجمهٔ مهدى کاظمى بيدهندى، انتشارات دانشگاه ملى، تهران، ۱۳۵۷) مقايسهاى بين شهر در کشور عقبمانده و شهر کشور صنعتى بهعمل آورده و معتقد است علىرغم شباهت ظاهرى اينگونه شهرها به لحاظ چگونگى ايجاد و نحوهٔ توسعه به کلى با يکديگر متفاوت هستند و در نتيجه براى حل مشکلات آنها به متدلوژى خاصى نياز است که با کشورهاى صنعتى کاملاً فرق مىکند. نامبرده سيماى شهر عقب مانده را از مرحلهٔ وضعيت آمارى آنها بسى فراتر برده براى هر يک از دو نوع شهر ماهيت متفاوتى قائل است. به هر حال آنجه به نظر اين نويسنده غيرقابل انکار است تعلق شهر عقب مانده به کشور عقب مانده است (George Wilhelm، ترجمهٔ مهدى کاظمى بيدهندى، انتشارات دانشگاه ملى، تهران، ۱۳۵۷، صفحهٔ ۲۰).
|
|
|
همراه با مهاجرت روستائيان بدون مهارت فنى و حرفهاى شهر، ساختمانسازى مهمترين کانون شغلى مهاجران مىگردد که به سطح تکنيک بالائى نياز ندارد. ساختمانها با مهارت کم و دستمزد عادى ساخته مىشود. ليکن علىرغم حجم سرمايهگذارى و افزايش تعداد شاغل در بخش ساختمان و رونق کارهاى ساختمانى، اين فعاليتها هرگز تکافوى احتياجات جامعهٔ شهرنشين را نمىکند و همواره کمبود مسکن، افزايش قيمت و اجارهبها را بهدنبال دارد. اين عدم تعادل در عرضه و تقاضا زمينه را براى رونق کار 'بساز و بفروشها' فراهم مىکند که حتى در مواقع تورم و رکود اقتصادى نيز بسيار سودآور است و فعاليتهاى توليدى و صنعتى را تحتالشعاع قرار مىدهد. ليکن هرگاه فعاليت توليدى توسعه يابد و سرمايهها از طريق بانکها به ساير بخشها منتقل شود رکود بزرگ ساختمان و بهدنبال آن بيکارى مهاجرين افزايش خواهد يافت.
|
|
به اين ترتيب جامعهٔ مهاجر شهرنشين در وضعيت نيمه موقت و سردرگم، تجمعهاى نسبتاً بىهدفى را تشکيل مىدهند. در اين گونه جوامع رهبرانى موفق بودهاند که بيشتر توانستهاند با تظاهر به مردمى بودن، جلب نظر نمايند. به هر حال در اينگونه شهرها مشکلات مسکن، حملونقل، بيکارى، آلودگى هوا، امکان پيوستن به گروههاى ضد اجتماعى را که دست کم آسيبهاى اجتماعى را در شهر توسعه مىدهد، فراهم مىسازد. اينگونه مسائل اجتماعى موجد ايدئولوژىهائى است که در شهرها در حال شکل گرفتن است واقعيت اين است که در اين کشورها حتى شهرهائى که ظاهرى مدرن دارند، کاملاً به اقتصاد کشور خود وابسته هستند و تا موقعى که اين شهرها جزئى از يک جامعهٔ عقب ماندهاند به حيات خود بهصورت عقب مانده و گاهى با ظاهرى مدرن ادامه خواهند داد و ويژگىهاى عقب افتادگى در تمام شئون زندگى شهرى باقى خواهد ماند (ويلهلم، جرج، ترجمهٔ مهدى کاظمى بيدهندى، انتشارات دانشگاه ملى، صفحات ۲۸ تا ۴۳). اين شهرنشينان که اکثراً منشأ روستائى دارند، در شهر حس همدردى و همکارى قبلى خود را از دست داده و نسبت به شهر و محل زندگى خود علاقهٔ چندانى نشان نمىدهند. زندگى در حواشى و حومهٔ شهر تقريباً دنبالهٔ همان زندگى روستائى است:
|
|
'آنها دلتنگى نسبت به ده يا شهرى که از آن مهاجرت نمودهاند نداشته ليکن آنچه را قوياً با خود حفظ مىکنند، فرهنگ و زندگى روستائى و بهعلاوه احساس عدم تأمين زندگى آينده در شهر مىباشند. به همين دليل فرهنگ شهرى (در اين کشورها) عموماً فرهنگى است (دهاتي) که در روحيه و روش زندگى مردم آن روستائى بودن به خوبى مشاهده مىشود' (ويلهلم، جرج، ترجمهٔ مهدى کاظمى بيدهندى، انتشارات دانشگاه ملى، صفحهٔ ۵۷). به هر حال مسکن و اشتغال براى آنها دو نکتهٔ حياتى است که تمامى زندگى آنها را مشروط و ناپايدار مىسازد.
|