منظور از فراموشى (forgetting) عبارت است از ناتوانى ما در يادآورى اطلاعات از حافظهٔ درازمدت. بسيارى از اطلاعاتى را که ما فکر مىکنيم فراموش کردهايم هرگز وارد حافظهٔ درازمدت نکردهايم، يعنى آنها را بهدرستى نياموختهايم. پس، يادگيرى واقعى به اندوزش اطلاعات در حافظهٔ درازمدت و فراموشى واقعى به از بين رفتن اطلاعات از اين حافظه گفته مىشود. با وجود اين، در مسير انتقال اطلاعات از حافظهٔ حسى به حافظهٔ کوتاهمدت و از آنجا به حافظهٔ درازمدت در چند مرحله حذف اطلاعات صورت مىپذيرد.
|
|
|
| علت فراموشى اطلاعات از حافظهٔ حسى
|
|
در هر لحظه اطلاعات زيادى وارد حافظهٔ حسى ما مىشوند که غالب آنها مورد استفاده قرار نمىگيرند. از مجموع اطلاعات فراوانى که در هر لحظه به حافظهٔ حسى ما وارد مىشوند تنها آن اطلاعاتى که مورد توجه ما قرار مىگيرند انتخاب مىشوند و براى پردازش به بخشهاى ديگر حافظه سپرده مىشوند. بنابراين، مهمترين دليل فراموشى اطلاعات از حافظهٔ حسى بىتوجهى است.
|
|
| علت فراموشى اطلاعات از حافظهٔ کوتاهمدت
|
|
از آنجا که گنجايش حافظه کوتاهمدت محدود است، به سرعت از اطلاعات پر مىشود. وقتى که حافظهٔ کوتاهمدت پر شد، براى اينکه اطلاعات تازهاى وارد آن بشوند اطلاعات قبلى بايد از آن خارج گردند. به اين پديده جانشينى (displacement) مىگويند. بنابراين، يک عامل مهم فراموشى يا حذف اطلاعات از حافظهٔ کوتاهمدت جانشينى مطالب جديد با مطالب قديمى است.
|
|
علت ديگر فراموشى اطلاعات از حافظهٔ کوتاهمدت حذف خودبهخودى آنها بر اثر گذشت زمان يا محو اثر است. اين نظريه به نظريهٔ ردّ ياد يا ردّ حافظه (memory trace) شهرت دارد. طبق اين نظريه، اطلاعات ذخيره شده در حافظهٔ کوتاهمدت را مىتوان ردها يا آثارى دانست که در طول زمان محو مىشوند.
|
|
| علت فراموشى اطلاعات از حافظهٔ درازمدت
|
|
روانشناسان بر اين عقيده هستند که اطلاعات وارد شده به حافظهٔ درازمدت، بهعکس حافظههاى حسى و کوتاهمدت، هرگز از بين نمىروند، و با بودن شرايط مناسب هميشه قابل بازيابى (يادآوري) هستند. با وجود اين، صاحبنظران چندين علت براى به ياد نيامدن اطلاعات از حافظهٔ درازمدت ذکر کردهاند که در زير آنها را توضيح مىدهيم.
|
|
دستهاى از روانشناسان که پيرو نظريهٔ پويائى روانى فرويد هستند معتقد هستند که ما بعضى وقتها، بهطور عمد، بعضى اطلاعات يا خاطراتى را که نمىخواهيم به ياد آوريم واپس مىزنيم، و به همين دليل آنها را فراموش مىکنيم. بنابراين، يکى از نظريههاى مربوط به فراموشى اطلاعات از حافظهٔ درازمدت نظريهٔ واپس زدن يا سرکوب (repression) نام دارد.
|
|
مفهوم واپس زدن يا سرکوب خاطرات که در نظريهٔ روان پويائى فرويد شهرت يافته است به ناتوانى انسان در يادآورى رويدادهاى ناخوشايند يا امور وابسته به آنها اشاره مىکند. بهاين نوع فراموشى اغلب فراموشى هيجانى مىگويند. واپس زدن اطلاعات را مىتوان مشکل بازيابى بهحساب آورد. طبق اين نظر، به دلايلى نشانههاى لازم براى بازيابى خاطرات واپس زده شده در دسترس قرار ندارند. هر چيزى که امکان دسترسى به نشانههاى بازيابى را براى شخص امکانپذير سازد راه يادآورى را مىگشايد و موانع يادآورى خاطرات را کنار مىزند. روانکاوان يا تحليلگران روانى روش تداعى آزاد - يعنى گفتن آنچه که به ذهن مىرسد - را به همين منظور بهکار مىبرند. شخص ممکن است در ضمن تداعى آزاد نشانههاى بازيابى لازم را که به خاطرات فراموش شده مىانجامند پيدا کند.
|
|
روانشناسان نظريهٔ ديگرى را براى توجيه علت به ياد نيامدن اطلاعات از حافظهٔ درازمدت ذکر کردهاند که نظريه تداخل (interference) نام دارد. برطبق اين نظريه، اطلاعات يادگرفته شده با هم تداخل مىکنند و در هم مخلوط مىشوند و همين امر سبب به ياد نيامدن آنها مىشود. بعضى وقتها اطلاعات تازه يادگرفته شده با اطلاعات قبلاً آموخته شده تداخل مىکنند و مانع يادآورى اطلاعات قبلى مىشوند. به اين نوع تداخل بازدارى پسگستر (retroactive inhibition) مىگويند. گاه اطلاعات قبلاً آموختهZشده سبب مىشوند که ما نتوانيم اطلاعات تازه يادگرفته شده را بهياد آوريم. به اين نوع تداخل بازدارى پيشگستر (poractive inhibition) مىگويند.
|
|
سومين و مهمترين عاملى که براى به ياد نيامدن اطلاعات از حافظهٔ درازمدت ذکر شده مشکلات بازيابى (retrieval) است. طبق اين نظريه، آنچه به حافظهٔ درازمدت سپرده مىشود هرگز از بين نمىرود، و علت اينکه ما پارهاى از مطالب قبلاً آموخته شده را نمىتوانيم به ياد بياوريم اين است که در بازيابى آنها ناتوانيم، و اِلاّ مطالب در حافظهٔ ما موجود هستند. اگر نشانهها يا سرنخهاى بازيابى لازم را پيدا کنيم مىتوانيم اطلاعات فراموش شده را به ياد آوريم. اين حالت درست مثل پروندهاى است که در بايگانى ذهن موجود است اما ما شمارهٔ آن را در دست نداريم. اگر شمارهٔ پرونده را در اختيار داشته باشيم به راحتى مىتوانيم آن را در بايگانى پيدا کنيم. بهعنوان يک قياس ديگر، کوشش براى پيدا کردن مطالبى از حافظهٔ درازمدت شبيه به پيدا کردن يک کتاب در يک کتابخانهٔ بزرگ است. اگر ما ندانيم که کتاب موردنظر با چه رمزى و در کجا قرار داده شده است نمىتوانيم آن را پيدا کنيم، هرچند که کتاب دلخواه ما در کتابخانه موجود باشد.
|
|
پنفيلد (penfield - سال ۱۹۶۹) در ضمن انجام عمل جراحى بر روى مغز بيماران صرعي، با تحريک اعصاب مغزي، آنها توانست ماجراهاى فراموش شدهٔ دوران کودکى را به ياد آنها آورد. در پارهاى از نظريههاى مربوط به حافظه، چنين فرض شده است که در ضمن يادگيرى در ماهيت بيوشيميائى سلولهاى مغز تغييراتى رخ مىدهد. براى مثال، هايدن (Hyden - سال ۱۹۶۹) گفته است که Ribonucleic acid) RNA) مولکولى است که احتمالاً نقش ميانجى شيميائى حافظه را ايفاء مىکند. تعدادى آزمايش نشان دادهاند که RNA را مىتوان از يک جاندار به جاندار ديگر انتقال داد. براى مثال، گولوب (Golub) ماسيار (Masiar)، ويلارس (Vilars)، و کونل (Connel) (۱۹۷۰) ادعا کردهاند که تزريق RNA از موشهاى آموزش ديده به موشهاى آموزش نديده منجر به انتقال پاسخ آموخته شده از موشهاى گروه اول به موشهاى گروه دوم مىشود.
|
|
شواهد ديگر حاکى از اين مطلب که اطلاعات موجود در حافظهٔ درازمدت هرگر فراموش نمىشوند از تجارب مربوط به خواب تلقينى (هيپنوتيسم) و رواندرمانى بهدست آمده است. بعضى افراد در خواب تلقينى و در جلسات رواندرمانى توانستهاند خاطرات فراموش شدهٔ دوران کودکى خود را به ياد آورند.
|
|
پس، اگر بپذيريم که اطلاعات موجود در حافظهٔ درازمدت هرگز محو نمىشوند، بايد نتيجه بگيريم که فراموشى به اين علت دست مىدهد که ما در لحظهاى که مىخواهيم مطلبى را به ياد آوريم نشانهها يا سرنخهاى بازيابى (Retrieval cues) لازم را در اختيار نداريم. براى روشن شدن اين مطلب، آزمايشى را از کتاب زمينهٔ روانشناسى تأليف اتکينسون و همکاران (۱۹۸۳) ترجمهٔ براهنى و همکاران (۱۳۶۶) نقل مىکنيم. در اين آزمايش از آزمودنىها خواسته شد تا فهرستى طولانى از کلمات مختلف را حفظ کنند. بعضى از اين کلمات نام حيوانات بودند، مانند سگ، گربه و بعضى نام ميوهها بودند، مانند سيب، پرتقال و بعضى ديگر نام اشياء ديگر بودند. در زمان يادآوري، آزمودنىها به دو گروه تقسيم شدند. به يک گروه از آنها (گروه آزمايشي) نشانههاى بازيابى از قبيل حيوان، ميوه، و غيره داده شد، و به يک گروه گواه اين نشانهها داده نشد. گروه آزمايشى از گروه گواه کلمات بيشترى را به ياد آوردند. در يک آزمون بعدي، وقتى که به هر دو گروه نشانههاى بازيابى را دادند، تعداد کلمات به ياد آمده در اين دو گروه يکسان بود. بنابراين، اختلاف اوليهٔ بين دو گروه در يادآورى کلمات به ناتوانى گروه گواه در بازيابى اطلاعات نسبت داده شد.
|
|
اصل بالا توجيهکنندهٔ اين مطلب است که چرا ما در آزمونهاى بازشناسى (recognition) يا به اصطلاح آزمونهاى تستى عملکرد بهترى از آزمونهاى بازخوانى (recall) يا آزمونهاى تشريحى داريم. در آزمونهاى بازشناسى از آزمودنى خواسته مىشود تا بگويد که يک مطلب بهخصوص را قبلاً ديده است يا نه (مثلاً آيا جمشيد احمدى را در جشن عروسى پسرعموى خود ديدهاى يا نه؟). در اين آزمونها، خودِ سؤال يک نشانهٔ بازيابى خيلى خوب براى پيدا کردن اطلاعات از حافظه است. اما در آزمونهاى بازخوانى از آزمودنى خواسته مىشود تا مطلبى را که حفظ کرده است با استفاده از حداقل نشانههاى بازيابى به ياد آورد (مثلاً تمام افرادى را که در جشن عروسى پسر عموى خود حضور داشتند نام ببر). از آنجا که نشانههاى بازيابى در آزمونهاى بازشناسى معمولاً مفيدتر از اين نوع نشانهها در آزمونهاى بازخوانى هستند، آزمونهاى بازشناسى از آزمونهاى بازخوانى عملکرد حافظهاى بهترى را نشان مىدهند.
|