جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا
دادم از دست برون دامن دلبر به عبث
|
همچنین مشاهده کنید
- ز مهیست داغ بر دل که ندیدهام هنوزش
- ساز خروش کرده دل ناز پرورم
- شب که ز گریه میکنم دجله کنار خویش را
- محتشم چون عمر صرف خدمت وی میکنی
- خاطری جمع ز شبه آن که تو میدانی داشت
- تا شده ای گل به تو اغیار یار
- دلم از غمش چه گویم که ره نفس ندارد
- یک جهان شوخی به یک عالم حیا آمیختند
- بس که ماندیم به زنجیر جنون پیر شدیم
- چه باشد گر سنان غمزه را زین تیزتر سازی
- مرا صید افکنی زد زخم و بند افند در گردن
- با او شبی از دیر میخواهم خراب آیم برون
- یار بیدردی غیر و غم ما میداند
- شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
- در فراقش چون ندادم جان خود را ای فلک
- ز اشک سرخ برای نزول جانانی
- مدعی چند بود با سگ آن کو مخصوص
- شهریارا صاحبا رفتی خدا یار تو باد
- هنوزت به ما کینه برجاست گوئی
- بیتصرف حسن را در هیچ دل تاثیر نیست