|
| موضوع برچسبزنى و انگزدن (Stigmatisierung) و سير مراحل شغلى انحرافى
|
|
رفتار انحرافى برحسب برداشت رهيافت برچسبزنى عکسالعملهاى اجتماعى را توليد يا تقويت مىکند. قبل از آنکه چنين امکانى را در نظر گيريم نخست مىبايستى دريابيم که عکسالعملهاى اجتماعى مکرراً برعکس اثر مىگذارند؛ يعنى اعمال انحرافى را ضعيف مىکنند يا آنها را منع مىسازند. انسان همچنين بايد ببيند که اتفاقاً در خيلى از موارد فقدان عکسالعمل به نفع رفتار انحرافى تمام مىشود يا آن را تشديد مىکند: فردى که ماليات را نمىپردازد يا جعل چک مىکند يا آن را مخدوش مىسازد، کسى که به همسر خود خيانت روا مىدارد در رفتار خود تا زمانى احساس جرأت مىکند که پرداخت ماليات مورد بررسى و بازرسى قرار گيرد يا پليس سرزده به قلمرو کار او وارد شود يا همسر او متوجه خيانت او شده باشد.
|
|
در ابتدا بايد ثابت کرد که تصور رهيافت برچسبزنى تنها در شرايط فوقالعاده و نيز براى اشکال معينى از عکسالعملهاى اجتماعى مصداق دارد. تقريباً اثر تشديدکننده آن بدان وسيله ممکن مىشود که اشخاص منحرف بهوسيله عکسالعملهاى ويژه (فىالمثل مجازاتهاى زندان) با افراد منحرف ديگرى (تقريباً در زندان) تماس حاصل کنند که الگوى رفتارهاى انحرافى آينده را به او ارائه و ياد دهند. همچنين مىتوان با برچسبزنى اين واقعيت را مشخص کرد که اين شخص داراى سوءپيشينه است و با اين کار حوزههاى عمل او را تاحدودى محدود کرد (بدين ترتيب که او فىالمثل بهزحمت کارى پيدا مىکند).
|
|
اين موارد در انحرافهاى اوليه مصداق دارد (لِمِرت) و بهوسيله 'انحراف ثانويه' (sekundäre Devianz) روى هم تلمبا مىشود. آنگاه آثار ثانويه از اين نوع نتيجه، عکسالعملهاى مشخص اجتماعى و توصيف نقشها بر حوادث اوليه است که بهوسيله برخورد هنجارهاى قبلي، به نمايش گذاشته مىشوند؛ بهعلاوه لمرت (۱۹۷۲) ما را متوجه مىسازد که حادثه اوليه گاهگاهى مىتواند بهصورت نهائى (مارژينال) باشد و اغلب به يک حادثه چشمگير تحويل گردد. در موارد انحراف اسنادى (ascribed deviance) (بهگفته مانکوف) (Mankoff) حتى يکبار هم چنين حادثه اوليهاى وجود ندارد. کافى است در اينجا وجود معيارهاى معين براى شخص محرز شود (فىالمثل تعلق به نژاد خاص، کور بودن، بىخانمانى و غيره) تا از يک موقعيت انحرافى بيرون رانده شود. اين امر تنها براى چنين مواردى صادق است: اشخاصى که ويژگىها و مشخصات منفى دارند و يا از تصوير انسانى معمولى منحرف مىشوند، دچار نقشى به اصطلاح انحرافى مىگردند (يا مىتوانند بگردند).
|
|
در مورد 'سير ترقى شغلى انحرافي' (abweichende Karrieren) چندين الگوى مرحلهاى تکامل يافته است که مىبايد درگيرى (Verstrickung) و غرقشدن فرد را در فرآيند انحرافى آشکار کنند. در اين مورد آنچه مشهورتر شده است الگوى راهروى انحراف (Devianzkorridor) از روبينگتن و وانبرگ (۱۹۸۳) است بدين ترتيب:
|
|
- عملى را که به کسى نسبت دادن (imputed act): شخص در گروهى زندگى مىکند که در آن معيارها / اعمال بهمنزله انحراف ديده مىشوند.
|
|
- تعريف: تصور ايشان از اين فرد اين است که او بهطور مشهود منحرف است.
|
|
- وضعيت انحراف: P بهصورت نمونه و سنخ خاص درمىآيد و يک وضعيت انحرافى به او نسبت داده مىشود.
|
|
- فرآيند رسمى (offical process): اعمال P رسماً ثبت مىشود. او بهصورت يک مورد رسمى براى مقامات صلاحيتدار نظارتکننده متعدد درمىآيد.
|
|
- خردهفرهنگ (subculture) يا پارهفرهنگ: اين مراحل شخص P را از عرصه زندگى قراردادى خودش بيرون مىکشند و او را بهسوى حيات و وجود سازمانيافته انحرافى مىرانند.
|
|
- هويت انحرافى (deviant identity): سرانجام شخص P خودش را در معنا و مفهوم برچسبزنى تعريف مىکند و برچسب مىخورد و وضعيت انحرافى را برعهده مىگيرد و نقش انحرافى را بازى مىکند.
|
|
انتقادهاى وارد بر اين الگوهاى جرياندار و موارد مشابه آن خيلى متعدد و زياد است. ابتدا جاى پرسش است که آيا بايد فرآيندهاى مسير شغلى به شيوه توصيف شده 'همه' مراحل را در سلسله مراتب درجهبندى شده بالا طى کند؟ همچنين خصلت موجبيتى و جبرى (deterministisch) اينگونه نظريههاى مرحلهاى بيشتر مسئله برانگيز است. با اين کار مکتب برچسبزنى تصوير تقريباً مبهم و تيرهاى از فرد انگخورده طرح مىکند که بهمنزله قربانى فرآيندهاى تعريفى اجماعى در شبکه اجتنابناپذير برچسبزنى غرق و درگير شده است. تأثيرگذارى افراد، امکانات افرادى که خود را از فرآيندهاى برچسبزنى خلاص کنند و يا اينکه تصوير مثبت براى خود ايجاد کنند، خارج از حوزه ملاحظه و مشاهده باقى مىماند. همچنين ممکن است فرآيندهاى De-labeling (اين اصطلاح از ترايس و رومان - Trice, Roman است) وجود داشته باشد که در جهت جزئى و کوچک شمردن (Entdramatisierung) مسير شغلى تأثير بگذارند، يعنى بهصورت جريان تقريباً تشديد و تصعيد (Eskalation) در جهت مخالف باشد.
|
|
به نظر مىرسد در تحقيقات تجربى به اين موضوع اشاره کرده باشند که انگگذارى و لکهدار کردن بهمنزله متغير مستقل است که مطمئناً در مورد وقوع و چهرهبندى سير ترقى شغل انحرافى نقشى بازى مىکند (رجوع کنيد به: بروستن و هوماير - Brusten, Hohmeier ، در ۱۹۷۵) و اينکه اين عامل را با وجود اين بايد در سلسله تأثيرات بسيار بسيار پيچيده ملاحظه کرد و فقط در برخى از موارد واجد اهميت زياد است. در اين مورد هميشه تجديد مطالعات پردردسر و پرزحمت موردى نيز بههيچوجه تغييرى ايجاد نمىکند که در آنها بهطور مؤثر نشان داده مىشود چه دور تسلسلهاى باطلى واقعاً براى درگيرى گاهگاهى ممکن هستند.
|