اندیشههای مبتنی بر نظریه ناهنجاری (Anomietheoretische Konzepte)
انديشههاى مبتنى بر نظريه ناهنجارى (Anomietheoretische Konzepte)
با اتخاذ مبانى توضيحى مبتنى بر نظريه ناهنجاري، سطح بحث و گفتگوى جامعهشناسى خرد را رها مىکنيم. بهطور کلى انديشههاى جامعهشناسى کلان فرض را بر آن قرار مىدهند که بايد 'مناسبات اجتماعي' معين و مشخص را براى حجم و اندازه و سمت و سوى رفتار انحرافى مقصر و مسئول دانست. حتى قبلاً دورکيم بروز رفتار انحرافى را با اصطلاح 'آنومي' بهمعناى ناهنجار و نابسامان بدين ترتيب مطرح و تعريف کرد: از همگسيختگى هنجارهاى منظم؛ چنين فرسايش هنجارها و ضوابط - برحسب نظريه دورکيم - هميشه وقتى محتمل است که شوق و شور (Aspiration) بيش از حد افزايش يافته و حالتهاى انتظاراتى زياد در مردم پيش آيد.
نظريه و انديشه ناهنجارى مرتن از 'ناهماهنگى و عدم توازن اجتماعى - فرهنگي' هدفهاى فرهنگى و ابزارها و وسايل نهادينه شده آغاز بهکار مىکند - و اين جان کلام مرتن است. هميشه وقتى محافل انسانى هدفهاى معين را (فىالمثل کالاهاى رفاهبرانگيز را) با کمال ميل و بهشدت جستجو مىکنند که در عين حال براى آنان راههاى قانونى وصول به اين هدفها مسدود شود - فىالمثل بهوسيله بيکارى يا کمى درآمد يا بهوسيله راههاى مسدودشده صعود و ترقى و غيره - در آن صورت آنان بهسوى رفتارهاى انحرافى گرايش پيدا مىکنند. کلووارد و اهوهلين (۱۹۷۲) اين انديشه مرتن را گسترش دادند و آن را بهصورت 'نظريه ساختار بخت' (Chancenstruktur-Theorie) مطرح ساختند. اين مؤلفان چنين فرض مىکنند که نه فقط بخت و اقبال دستيازى به وسايل قانونى و مشروع (فىالمثل درآمد شغلي) از لحاظ اجتماعى - ساختارى تفاوت پيدا مىکنند، بلکه همچنين امکانات دسترسى به وسايل غيرمشروع (فىالمثل شبکههاى ارتباطى در دنياى زيرزميني) نيز متفاوت است.
عليه اين نظريه ايرادهائى گرفته شده از جمله اينکه اين نظريه نامشخص و مبهم است (اوب، ۱۹۷۴؛ ويسوده، ۱۹۷۹) بهعلاوه اين نظريه سطحى و پيشپا افتاده است (فىالمثل اشتويبر، ۱۹۸۱). اما ايراد نامشخصى و ابهام وقتى برطرف مىشود که انسان دقيقاً بين ارزشها، ضوابط نظمبرانگيز و ابزارها (امکانات) تفاوت بگذارد. بههمين جهت در تفسير و توضيح نظريه ساختار بختها بهوسيله اوپ (۱۹۷۴، ص ۱۳۳) چنين آمده است:
- 'هرچه هدفهاى مهم اشخاص براى انجام طبقه و دستهاى از عمليات شديدتر و عميقتر باشد.
- هرچه ضوابط و قواعد مهم قانونى براى اعمال هماهنگ دسته عمليات ذکر شده، براى تحقق اين هدفها، کمتر شديد باشد.
- هرچه ضوابط نظم برانگيز مهم و غيرقانونى براى اعمال انحرافى معين از دسته عمليات ذکر شده براى تحقق اين هدفها شديدتر باشد.
- هرچه امکانات کمتر باشد تا وصول به هدفها را برحسب ضوابط قانونى نظمبرانگيز، تأمين سازند.
در اينصورت بيشتر اشخاص اعمال انحرافى مرتکب خواهند شد' .
اما در مورد ايراد پيشبا افتاده بودن و سطحى بودن ابتدائاً بهنظر مىرسد که موضوع روشن است؛ زيرا مسلماً، اگر کسى الکل در اختيار نداشته باشد که نمىتواند الکلى باشد و نيز به مصرف موادمخدر باز نمىگردد اگر اصلاً 'مواد' تحويل نشود و نيز دزد حرفهاى مواجه با شکست خواهد شد اگر انگشتان دست او کج و ناقص يا ناقصالخلقه باشد. البته اين نظريه يک سرى از شرايط لازم را به ما ارائه مىدهد که در جامعه بهطور کلى و با درجات متفاوتى از اهميت وجود دارند بهطورى که در آنها امکانات ترقى شغلى متفاوت با اشکال انحرافى معين، نتيجه مىشوند.
براى مرتن انديشه و برداشت ناهنجارى بهويژه در خدمت توضيح و تبيين وضعيتى است که بيشتر در قلمرو قشر عوام و زيرين آهنگ رشد زياد جنايت قرار دارد تا در قلمرو قشر متوسط آن (جامعه). اکنون نيز بايد ديد که اشکال جرم و خلاف ويژه قشرها و برحسب آنها مىتوانند تغيير کنند (فىالمثل چاقوکشى خصلت خاص قشر عوام است در حالىکه اختلاس خصيصه ممتاز و خاص قشر بالاى جامعه). بهطور عام در حقيقت وابستگان به قشر عوام وسايل و ابزارهاى مشروع را در اندازه و تعداد کمترى و در عين حال ابزارها و وسايل غيرمشروع را در مقياس بيشترى در اختيار دارند. در مورد جنايت اقتصادى اين مورد ممکن است برعکس شود بهويژه در آنجا که درآمد زياد بوده و موقعيتهاى اطمينانبخش و اعتمادآور، کاربرد ابزار غيرمشروع را ممکن مىسازند و مىتوانند پاداشدهىهاى مورد انتظار را بالاتر قرار دهند، بالاتر از کاربرد آنچه در اينجا کاربرد ابزار مشروع و قابل دسترسي، اجازه مىدهند.
کاربرد نظريه ناهنجارى براساس مسئلهشناسى قشربندى در عين حال ورود به مبانى توضيحى خردهفرهنگهاى (subkulturelle Erklärungsansätzen مختلف را مفتوح مىسازد همچنين انديشه کلووارد و اوهلين روشنتر از نظريه خرده فرهنگ انحرافى قابل درک است تا مبناى توضيحدهنده مرتن. مؤلفان ياد شده، در وجود کوششهاى خردهفرهنگها پاسخ جمعى و مشترک به وضعيات مولد ناهنجارى مىبينند. براين اساس اينگونه پارهفرهنگها وقتى بهوجود مىآيند که اشخاص بيشتر با يکديگر ادغام و يکپارچه شوند و داراى مشکلات مشابه و مسائل يکسان باشند تا خود را با سيستمهاى ارزشى و هنجارى معتبر يکى کرده و از آنها جانبدارى کنند؛ بههمين جهت اين امر را پاداشدهنده مىيابند که بهطور جزئى يا کلى در قلمروهاى زندگى برحسب آن هنجارها و ضوابط انحرافى رفتار کنند. خردهفرهنگ نيز در اينجا يک خرده سيستم کم و بيش خوب يکپارچه شده از فرهنگ کل است که در آن سيستم ارزشى بهطور معنىدار از فرهنگ چارچوبى کل منحرف مىشود. خردهفرهنگهاى کم انحراف تقريباً عبارتند از: خردهفرهنگ جوانان، سالمندان، همجنسبازان و غيره. همچنين مىشود قشر زيرين جامعه را در زبان عاميانه بهمنزله خردهفرهنگ انحرافى ضعيف درک و فهم کرد (رجوع کنيد به، ميلر - Miller در ۱۹۵۸) و اين چيزى است که در مرحله آخر بر آن دلالت دارد که بايد از ضوابط حقوقى متابعت کند در حالىکه با معيارهاى خود نيز تطبيق نمىکند و نيز گاهگاهى با شيوه زندگى خاص طبقات و قشرهاى پائين (عوام) تناسبى ندارد.
ساختگيرى افراطى انحراف به گفته اينگر (Yinger) عبارت است از: فرهنگ متضاد و مخالف (Kontrakultur) که طرفدار تصورات ارزشى انحرافى يا جايگزينکننده و بديلى نيست، بلکه موقعيتهاى آگاهانه مخالف را براى خود مستقر مىکند و مترصد است اين امر را نيز در وضع عادى بهطور فعال پيش براند (بهصورت مثلاً انقلابي، تروريست ...). اين فرهنگ مخالف معمولاً بهوسيله فرآيندهاى فشار گروهى و ايدئولوژىهاى تثبيت شده متناسب، تقويت مىشود.