|
|
|
هرچند بررسی هوشیاری بار دیگر در روانشناسی مورد توجه قرار گرفته، اما هنوز هم در تعریف این مفهوم توافق همگانی وجود ندارد. در بسیاری از کتابهای درسی، لفظ هوشیاری فقط به آگاهی کنونی فرد از محرکهای بیرونی و درونی - یعنی آگاهی از رویدادهای محیطی، احساسهای بدنی، خاطرهها، و افکار اطلاق میشود. اما این تعریف فقط یکی از جنبههای هوشیاری است و در آن به این واقعیت توجه نشده که وقتی میکوشیم مسئلهای را حل کنیم یا بنا به شرایط محیطی و هدفهای شخصی، عملی را آگاهانه بر اعمال دیگر ترجیح میدهیم، باز هم هوشیار هستیم. به این ترتیب، حالت هوشیاری هم بههنگام وارسی محیط (درونی و بیرونی) در کار است و همه هنگامی که میخواهیم خود و محیط خود را کنترل کنیم. خلاصه اینکه هوشیاری متضمن دو چیز است: الف- وارسی خود و محیط خود بهنحوی که دریافتهای ادراکی، خاطرهها، و اندیشهها در آگاهی ما بازنمائی شوند؛ و ب- کنترل خود و محیط خود تا فعالیتهای رفتاری و شناختی معینی را آغاز کنیم یا به آنها پایان دهیم (کیلاستروم - Kihlstrom در ۱۹۸۴).
|
|
- وارسی (monitoring):
|
پردازش اولیهٔ اطلاعات دریافتی از محیط، کار اصلی دستگاههای حسی است، و به این وسیله از آنچه در محیط یا در درونمان میگذرد آگاه میشویم. اما گمان میرود بتوانیم به همهٔ محرکهائی که به حواس ما میرسند توجه کنیم، زیرا در اینصورت با کوهی از اطلاعات روبهرو میشویم. بههمین علت، هوشیاری ما بر برخی از محرکها متمرکز میشود و بقیه را نادیده میگذارد. اطلاعات منتخب معمولاً مربوط به تغییراتی است که در دنیای بیرونی و درونی ما رخ میدهند. در این لحظه که توجه شما بر این نوشته متمرکز شده، احتمالاً از بسیاری از محرکهای اطراف خود آگاه نیستید. اما اگر تغییری رخ دهد - مثلاً چراغ کمنور شود، یا بوی دود به مشام برسد، یا صدای دستگاه تهویه متوقف شود - ناگهان متوجه این قبیل محرکها میشوید.
|
|
برخی رویدادها از لحاظ ورود به هوشیاری و برانگیختن ما بهعمل بر سایر رویدادها پیشی میگیرند. رویدادهای لازم برای زندهماندن معمولاً در اولویت قرار دارند. اگر گرسنه باشیم نمیتوانیم حواس خود را بر مطالعه متمرکز کنیم، و اگر ناگهان دردی در بدنمان احساس کنیم، تا وقتی چارهای برای آن نیندیشیدهایم به فکر چیز دیگری نمیافتیم.
|
|
- کنترل:
|
برنامهریزی، راهاندازی، و هدایت اعمال، کارکردهای دیگر هوشیاری است. برنامهٔ موردنظر خواه ساده و سهل باشد (مانند قرار صرف شام با یک دوست) یا پیچیده و درازمدت (مانند کسب آمادگی برای اشتغال دائمی)، در هر حال باید اعمالمان را بهگونهای هدایت و تنظیم کنیم که با رویدادهای اطرافمان هماهنگ باشند. در کار برنامهریزی، میتوان رویدادهائی را که هنوز بهوقوع نپیوستهاند بهعنوان رویدادهای احتمالی آینده در هوشیاری بازنمائی کرد: میتوان بهطرحهای جانشین اندیشید، دست به انتخابهائی زد، و فعالیتهای مناسبی را آغاز کرد (جانسون - لیرد - Johnson -Laird در ۱۹۸۸).
|
|
همهٔ اعمال آدمی را تصمیمات هوشیارانه هدایت نمیکنند و حل همهٔ مسئلهها نیز در سطح هوشیارانه صورت نمیگیرد. یکی از اصول روانشناسی نوین این است که در رویدادهای ذهنی، هم فرآیندهای هوشیار و هم فرآیندهای ناهوشیار دخالت دارند و بسیاری از تصمیمها و اعمال آدمی بهکلی خارج از حیطهٔ هوشیاری صورت میپذیرند. راهحل یک مسئله ممکن است بیمقدمه و بیآنکه بدانیم به آن فکر میکردهایم، بر ما آشکار شود، و همینکه به راهحل رسیدیم ممکن است نتوانیم توضیح دهیم که چگونه به آن دست یافتهایم. میتوان نمونههای فراوانی از تصمیمگیریها و مسئلهگشائیها برشمرد که در سطح ناهوشیار صورت گرفتهاند، اما این بدان معنی نیست که همهٔ این رفتارها بدون تفکر هوشیار رخ داده باشند. هوشیاری نهتنها ناظر بر رفتار جاری است، بلکه در هدایت و کنترل آن نیز نقش دارد.
|
|
|
خاطرههای نیمههوشیار (preconscious memories)
|
|
از میان همهٔ رویدادهائی که هماکنون در پیرامون ما جریان دارد و از خزانهٔ معلومات و خاطرهٔ رویدادهای گذشتهمان، در هر لحظه فقط میتوانیم به تعداد اندکی از محرکها توجه کنیم. اما دائماً در حال نادیده گرفتن، گزینش، و کنار گذاردن هستیم، و بههمین سبب نیز محتوای هوشیاری ما پیوسته در حال تغییر است. اما، اشیاء یا رویدادهائی نیز که در کانون توجه ما نیستند میتوانند بر هوشیاری ما اثر بگذارند. برای مثال، ممکن است شما متوجه نباشید که صدای ضربههای ساعت دیواری را میشنوید، اما پس از شنیدن چند ضربه میتوانید در ذهنتان به عقب برگردید و ضربههائی را که فکر میکردید نشنیدهاید، بشمارید. نمونهٔ دیگری از توجه حاشیهای (یا وارسی غیرهوشیارانه) پدیدهٔ 'صف غذا' است (فارزینگ - Farthing در ۱۹۹۲). در صف سالن غذاخوری با دوستی به گفتگو مشغول هستید و به صداهای دوروبر خود توجهی ندارید، اما ناگهان شنیدن نام خودتان در گفتگوی دیگران هم نمیشدید. هرچند بهصورت هوشیار از صحبت دیگران آگاه نبودید اما علامت خاصی توجه شما را به آن جلب کرد. مجموعهٔ درخور توجهی از پژوهشها نشان میدهد که محرکهائی را که هوشیارانه ادراک نکنیم نیز ثبت و ارزیابی میکنیم (گرینوالد - Greenwald در ۱۹۹۲؛ کیلاستروم، ۱۹۸۷). گفته میشود که این محرکها بهصورت نیمههوشیار (subconsciously) برما اثر میگذارند، به این معنی که در سطح آگاهی غیرهوشیار عمل میکنند.
|
|
بسیاری از خاطرهها و افکاری که در این لحظه در حیطهٔ هوشیاری شما نیستند در صورت لزوم به حیطهٔ هوشیاری راه مییابند. در این لحظه ممکن است خاطرههای تعطیلات تابستان گذشته در حیطهٔ هوشیاری شما نباشند، اما اگر بخواهید میتوانید آنها را از حافظهتان بازیابی کنید تا در حیطهٔ هوشیاری قرار گیرند. خاطرههائی که قابل فراخوانی به هوشیاری هستند خاطرههای نیمههوشیار نامیده میشوند - مثلاً برخی رویدادهای خاص زندگی، یا اطلاعاتی که در طول زندگی اندوختهایم از قبیل آگاهی از معنای واژهها، نقشهٔ خیابانهای شهر، یا محل کشور معینی روی نقشه، و همچنین معلوماتی دربارهٔ مهارتهای آموختهشده مانند رانندگی اتومبیل یا بستن بند کفش. این مهارتها وقتی خوب آموخته شوند، انجام دادن آنها بدون آگاهی هوشیارانه صورت میگیرد، اما هرگاه توجه ما به آنها جلب شود میتوانیم مراحل انجام دادن آنها را شرح دهیم.
|
|
|
طبق نظریههای روانکاوی فروید و پیروان او، بعضی خاطرهها، تکانهها، و امیال، خارج از حیطهٔ هوشیاری هستند و به ناهوشیار (unconscious) تعلق دارند. فروید معتقد بود بعضی خاطرهها و امیالی که از نظر هیجانی دردناک هستند واپسرانده (repressed) میشوند - یعنی به ناهوشیار رانده میشوند - و در آنجا ممکن است همچنان به تأثیر خود بر اعمال ما ادامه دهند، هرچند که خودمان از وجود آنها آگاه نباشیم. افکار و تکانههائی که به ناهوشیار رانده شدهاند نمیتوانند وارد هوشیاری شوند، اما میتوانند به شیوههای غیرمستقیم یا مبدل - از طریق رؤیاها، رفتارهای نامعقول، اطوار قالبی، و لغزشهای کلامی - بر ما تأثیر بگذارند. اصطلاح لغزش فرویدی (Freudian slip) به آن دسته از گفتههای غیرعمدی اشاره دارد که ادعا میشود برخی تکانههای پنهان را آشکار میسازند. مثلاً بهجای گفتن 'خوشحالم که حالتان خوب است' ، بگوئیم 'متأسفانه که حالتان خوب است' .
|
|
فروید معتقد بود امیال و تکانههای ناهوشیار، علت بسیاری از بیماریهای روانی است. او روش روانکاوی را ابداع کرد که هدف آن بازآوردن مطالب واپسرانده به حیطهٔ هوشیاری بهمنظور درمان بیمار است.
|
|
اغلب روانشناسان این نظر را میپذیرند که برخی خاطرهها و فرآیندهای روانی، از طریق دروننگری دستیافتنی نیستند و بنابراین میتوان آنها را ناهوشیار نامید. اما بسیاری از آنان نیز معتقد بودند که فروید بر جنبههای هیجانی ناهوشیار بیش از حد تأکید ورزیده و به سایر جنبههای آن توجه کافی نداشته است. از جملهٔ این جنبههای فراموششده، برخی فرآیندهای روانی است که در زندگی روزمره دائماً به آنها وابستهایم اما هیچگونه دسترسی هوشیارانه نیز به آنها نداریم (کیلاستروم، ۱۹۸۷). برای مثال، ممکن است ناظری از وجود دو شیء در محیط آگاه باشد اما از محاسبات ذهنی سریعی که برای مقایسهٔ اندازه یا فاصلهٔ آنها انجام داده آگاه نباشد. هرچند نتایج این فرآیندهای ذهنی در دسترس هوشیاری قرار دارد و از اندازه و فاصلهٔ برخی اشیاء آگاهی داریم، اما از نحوهٔ عمل این فرآیندها بههیچوجه آگاه نمیشویم (وِلمانز - Velmans در ۱۹۹۱).
|
|
در این بخش، از چهار مفهوم هوشیاری، فرآیندهای غیرهوشیار، خاطرههای نیمههوشیار، و ناهوشیار، گفتگو کردهایم و کم و بیش آنها را مقولههای جداگانهای بهشمار آوردهایم، اما واقعیت این است ک طبقهبندی فرآیندها و خاطرهها به این آسانی هم نیست. بههمین دلیل، برخی از روانشناسان ترجیح میدهند بهجای این نوع طبقهبندی از یک پیوستار غیرهوشیار - هوشیار (nonconscious - conscious continuum) صحبت کنند که در یک انتهای آن فرآیندهای کاملاً ناهوشیار (به درجات مختلف)، و در انتهای دیگر آن هوشیاری توأم با تفکر قرار دارد. (فارزینگ، ۱۹۹۲). با این حال، این مفاهیم بهصور گوناگون چنان در روانشناسی رواج یافتهاند که لازم است با آنها آشنا شوید، هرچند که روانشناسان مختلف تعابیر متفاوتی از آنها داشته باشند.
|