|
|
موسيقى بومى ايل قشقايى با نام «عاشيقها»، «چنگيان» و «ساربانان» درآميخته و در اين ميان موسيقى عاشيقى از جايگاه والايى برخوردار است، موسيقى عاشيقى کهن و گسترده است و با شعر فولک درآميخته است.
|
|
عاشيقها براى رويدادهاى غمناک و شاد نوايى در سينه دارند. در هنر عاشيقى حماسه جايگاه ارزندهاى دارد و در شعر آن نيز عرفان مقامى شايسته. حضور اين هنرمندان را نه تنها در فارس، بلکه در آذربايجان و بيرون از مرزهاى اين سرزمين نيز مىتوان پى گرفت. از خلال روايات قومى مىتوان دريافت که عاشيقهاى قشقايى در اصل از مناطقى همانند قفقاز، شيروان و شکى به فارس مهاجرت کردهاند و وجوه اشتراک قابل توجهى بين عاشيقهاى قشقايى و آذربايجانى به ويژه در زمينهٔ بيان شجاعت و مردانگى افسانهوار «کوراوغلو» وجود دارد، ولى از نظر شيوهٔ اجرا تفاوتهايى نيز با همديگر دارند. آهنگهايى همچون «کرمي»، «معصوم»، «محمود» و ... را با کمى اختلاف عيناً در اجراى عاشيقهاى آذربايجان هم مىتوان ملاحظه کرد.
|
|
سازى که عاشيق قشقايى مىنوازد شيبه سه تار و داراى ۹ سيم است که عموماً آن را با مضراب و يا پنجه مىنوازند، ولى در دهههاى اخير کاربرد تار، کمانچه و ديگر آلات موسيقى نيز جايگاهى در ميان موسيقى قشقايى يافتهاند که عمدتاً مورد استفادهٔ هنرمندان جوان قرار مىگيرند.
|
|
از آهنگهاى قديمى و امروزى عاشيقهاى قشقايى مىتوان از «سحرآوازي»، «جنگنامه»، «محمد طاهر بيک»، «معصوم»، «صمصام»، «کوراوغلو»، «محمود و صنم»، «محمود و نگار»، «باش خسرو»، «هليله خسرو»، «بيستون»، «حيدري»، «گرايلي»، «باش گرايلي»، «باسما گرايلي»، «کرمي» و ... نام برد که برخى از آنها همراه با داستانى که عمدتاً مايهٔ مهر و محبت و دلدادگى دارند، خوانده مىشود. هر کدام از آهنگهاى مذکور با پيشينهٔ قومى و تاريخ قوم قشقايى و ديگر اقوام ترک زبان ارتباط جدايىناپذير يافتهاند.
|
|
عاشيقهاى قشقايى معمولاً همراه عشاير کوچ مىکنند. از معروفترين عاشيقهاى معاصر ايل قشقايى مىتوان به «عاشيق صياد» و «عاشيق اسماعيل» اشاره کرد.
|
|
گذشته از عاشيقها، در ميان ايل قشقايى هنرمندان ديگرى نيز هستند که به «چنگيان» معروفند. اين هنرمندان «کرنا» و «نقاره» مىنوازند و پيشهٔ اصلى آنها نوازندگى است. اغلب مردم ايل، اين گروه را چندان حرمت نمىنهند و آنها را گروهى پست مىشمارند و حتى از وصلت با آنها خوددارى مىکنند.
|
|
چنگيان که نمىتوانند تنها از راه هنرمندى به زندگيشان ادامه دهند، به کارهايى مانند اصلاح سر و صورت، کشيدن دندان، ختنه کردن کودکان و ... مىپردازند. از هنرمندان منسوب به گروه چنگيان مىتوان از «گنجي» و «فرامرز» نام برد که بيشتر اوقات همراه ايل کوچ مىکنند. فرامرز در اجراى کرنا شيوه و سبک خاص دارد.
|
|
«ساربانان» گروهى ديگر از خادمان موسيقى ايل قشقايى هستند که صرفاً براساس ذوق و علاقهٔ شخصى به کار موسيقى کشانده شدهاند. آنان آهنگهاى قومى ايل قشقايى را با «ني» مىنوازند. نى در ميان قشقايىها سازى قديمى و شناخته شده است که هنوز از محبوبيت و اهميت ويژهاى برخوردار است. از آهنگهاى مخصوص ساربانان «گدان دارغا» را مىتوان نام برد که در وصف شترهاى در حال حرکت است.
|
|
ترانههاى عاشيقها و چنگيان به زبان ترکى قشقايى است، ولى ساربانان با زبانى غير از ترکى قشقايى آواز مىخوانند که در اصطلاح محلى به نام «کوروشي» مشهور است. جاى شگفتى است که ساربانان با آنکه داراى فرهنگ ايل قشقايى هستند با زبانى شبيه زبان پهلوى سخن مىگويند. در حال حاضر به دليل تعداد اندک اين قبيل افراد، زبان آنها نيز در حال از بين رفتن است، تا جايى که حتى فرزندان آنها نيز رغبتى به تکلم با اين زبان را ندارند.
|
|
| موسيقى بومى، استان اردبيل
|
|
موسيقى بومى منطقه، هم در گذشته و هم امروزه در وجود «عاشيقها» خلاصه مىشود. عاشيقها هنرمندانى هستند با کولهبارى از غمها و شادىها که به طور خودساخته از ميان محرومان و ستمديدگان جامعه برخاستهاند و نيازها و دردهاى خويش و تبار خود را با نواى دلنشين «ساز» و در قالب ترانههاى اصيل و دلپذير، در مجالس، عروسىها و قهوهخانهها ترنم مىکنند.
|
|
عاشيقهاى معاصر آذربايجان، مالک گنجينه بزرگ هنر و ادبيات تاريخى اسلاف خويشاند؛ اينان، سرودههاى استادانه و داهيانه خود را همراه با انديشههاى بشردوستانه و حفظ سنن هنر عاشيقى در ميان مردم رواج مىدهند و وقت و بىوقت در مجالس عروسى و جشنها حاضر مىشوند و هم از اين راه، زندگى روزانه خود را تأمين مىکنند.
|
|
اکنون در آذربايجان کمتر دهکدهاى را مىتوان يافت که جشنها و عروسىهايشان بدون عاشيق برگزار شود. حتى در مناطقى که عاشيق نيست، فرسنگها راه پيموده مىشود تا عاشيقى به جشن دعوت شود و مجلس را با سخنان حکمتآموز و ترانهها و منظومههاى دلنشين خود برگزار کند.
|
|
عاشيق، ساز مىنوازد. ساز آلتى است شبيه تار، مرکب از نه سيم که به سينه مىفشارند و مىنوازند. نام ابتدايى و قديمى آن «قوپوز» است که چيزى شبيه کمانچههاى کنونى بوده است. اکنون همراه هر عاشيق کم و بيش يک يا دو «بالابانچي» (بالابان زن) و «قاوالچي» (دايرهزن) نيز هستند که او را همراهى مىکنند. گاهى نيز چند دسته عاشيق يکجا ظاهر مىشوند و هنرنمايى مىکنند.
|
|
عاشيق هنرمند مردم است. هم شاعر، هم آهنگساز، هم منظومهسرا، هم خواننده، هم نوازنده، هم هنرپيشه و هم داستانگو است. به عبارت ديگر در عرصه شعر، منظومه، موسيقى و رقص خلاق است و هنرمندى است که اين همه را با انگشتان ماهر و صداى دلنوازش اجرا مىکند.
|
|
در روزگاران گذشته، به اين هنرمندان علاوه بر «عاشيق»، «وارساق» و «يانشاق» هم مىگفتند و به هنرمندترين و شايستهترينشان «ده ده» مىگفتند که از آن ميان مىتوان به «ددهقاسم» (قرن ۱۳ هـ.ق)، «توراب دده» (قرن ۱۲ هـ.ق)، «ددهياديار» (قرن ۱۰ هـ.ق)، «کرم دده» و مشهورتر از همه «دده قورقود» اسطورهاى اشاره کرد.
|
|
از عاشيقهاى معروف و قديمى آذربايجان مىتوان از: عاشيق عباس توفارقافلى، سارى عاشيق، عاشيق معصوم، عاشيق امراه، عاشيق قربانى، عاشيق علعسگر و مانند اينها نام برد که هر يک از برجستهترين هنرمندان زمان خود بودهاند.
|
|
از عاشيقهاى معاصر آذربايجان مىتوان به: عاشيق اسد، عاشيق قشم، عاشق جبى، عاشيق حسين جوان، عاشيق عبدالعلى، عاشيق رسول، عاشيق يداله، عاشيق مشى، عاشيق حسن اسکندرى، عاشيق عزيز شهنازى، عاشيق حسن نامور، عاشيق على، عاشيق اشرف و دهها تن ديگر اشاره داشت که شمارى از اينان زير پوشش اداره کل ارشاد اسلامى استان به فعاليت هنرى خود ادامه مىدهند و در سالهاى گذشته ضمن شرکت در مراسم بزرگداشت دهه فجر، در برنامههاى موسيقى بومى خارج از کشور از جمله در آلمان، فرانسه، اسپانيا، آذربايجان و ... شرکت کردهاند و معمولاً با استقبال پرشور شنوندگان روبرو شدهاند.
|
|
| موسيقى بومى، استان آذربايجان غربى
|
|
استان آذربايجان غربى به تبع تنوع و ترکيب قومى خود، داراى انواع مختلف موسيقى بومى نيز هست. اقليتهاى مذهبى، کردها، آذرىها و ساير اقوام هر کدام با توجه به خصوصيات قومى و رفتارهاى فرهنگى خود، نوعى از موسيقى خاص خود را به نمايش مىگذارند. موسيقى بومى آذرىها عمدتاً در وجود «عاشيقها» خلاصه مىشود.
|
|
عاشيقهاى معاصر آذربايجان، مالک گنجينهٔ عظيم هنر و ادبيات تاريخى اسلاف خويش هستند و سرودههاى استادانه و داهيانهٔ خود را با ايدههاى بشردوستانه و حفظ سنن عاشيقى در ميان مردم رواج مىدهند و وقت و بىوقت در مجالس عروسى و جشنها حاضر مىشوند و هم از اين راه معيشت روزانهٔ خود را نيز تأمين مىکنند.
|
|
در روزگاران گذشته، به اين هنرمندان علاوه بر «اوزان» و «عاشيق»، «وارساق» و «يانشاق» هم مىگفتند و به هنرمندترين و شايستهترينشان «دده» اطلاق مىشد که از آن ميان مىتوان به «دده قاسم» (قرن ۱۳ هـ.ق)، «توراب دده» (قرن ۱۲ هـ.ق)، «دده ياديار» (قرن ۱۰ هـ.ق)، «کرم دده» و مشهورتر از همه «دده قورقود» اشاره نمود.
|
|
عاشيقهاى معاصر استان آذربايجان غربى عبارتند از : عاشيق يوسف مسيحى، عاشيق دهقان، عاشيق درويش، عاشيق بلوت، عاشيق حيدر، عاشيق حميد، عاشيق ايوب، عاشيق اصلان، عاشيق واحد و عاشيق اکبر جنون. تعدادى از اين افراد مورد حمايت و تحت پوشش بخش فرهنگى ادارهٔ کل فرهنگ و ارشاد اسلامى استان به هنرنمايى مىپردازند.
|
|
| موسيقى بومى و رقصهاى محلى، استان چهارمحال وبختيارى
|
|
موسيقى و شعر در ايل بختيارى پيوند جاودانهاى با زندگى ايلى يافته است. مقامهاى موسيقى ايل بختيارى به نام «بيت» معروف هستند. از مشهورترين آنها به مقام گلهدارى، برزگرى، ابوالقاسم خان و مقام شيرعلى مردون که تعداد آنها حدود ۲۰ تا ۲۵ مقام است مىتوان اشاره کرد.
|
|
هر طايفه و تيره نوازندگان محليِ ويژهاى دارد که به آنها توشمال مىگويند. توشمالها داراى طايفه و محل زندگى جداگانهاى هستند، مخارج ساليانهٔ خود را با شرکت در مراسم عروسى، عزادارى و جشنهاى ديگر به دست مىآورند و به کار زراعت و دامدارى نيز مىپردازند.
|
|
همانطور که هر روستا، دلاک مخصوص به خود دارد که در مواقع برداشت محصول همه به سهم خود کمکهايى به او مىکنند، هر روستا نيز يک توشمال براى خود انتخاب کرده است که در مواقع لازم براى اجراى مراسم از او دعوت مىکنند و هنگام برداشت محصول اجرت او را نيز مىپردازند. دستهاى از توشمالها سيار هستند، يعنى تابستانها به ييلاق و زمستانها به قشلاق کوچ مىکنند. توشمالها دختر غير را به زنى نمىگيرند و زن هم به غير نمىدهند.
|
|
توشمالها مردمى عاشقپيشه و شاعر مسلکاند که بيشتر وقت زندگى روزانهٔ خود را صرف ساختن ابيات، لطيفهها، ضربالمثلها و متلها مىکنند. آنان در به وجود آوردن آثار و ادبيات عاميانهٔ سرزمين بختيارى سهم بسزايى دارند. توشمالها پسربچههايشان را از کودکى همراه خود به مجالس عروسى و عزادارى مىبرند تا شرم و کمرويى آنها برطرف شده و با شغل آتى خوش آشنا شوند. لذا کودکان توشمال از دوران کودکى مجبور به آموختن ساز و دهل هستند.
|
|
بختيارىها توشمالها را مردمى پائينتر از خود مىدانند. هر چند خود به اين موضوع واقفند که توشمالها در غم و شادى آنها شريکند و اگر توشمالى براى عروسى آنها پيدا نشود، عروسى سر نخواهد گرفت. توشمالها در نواختن متوالى ساز و دهل استقامت عجيبى دارند، ساعتها بدون خستگى آهنگهاى مختلف را مىنوازند و در موقع استراحت چاى فراوان مىخورند و سيگارهاى پىدرپى مىکشند.
|
|
آلات موسيقى بختيارىها، ساده، محدود و عمدتاً شامل : کرنا، ساز و دهل است.
|
|
آوازهاى محلى روستاهاى چهارمحال و بختيارى با لهجههاى مخصوص به خودشان به خصوص در هنگام عروسى و شادى واقعاً جالب توجه است. ادوات موسيقى آنها عبارتاند از : دهل، سنج، نى، کرنا، طبل و سنتور که در ميان آنها افراد نىزن و سنتور نواز ماهر نيز وجود دارد.
|