|
|
| نظریههای مدلهای مختلف تغییر
|
|
بسيارى از علماء قرن نوزدهم به خاطر دستيابى به علوم طبيعى و اعتقاد بيش از حد به روشهاى آن، معتقد به کاربرد اين روشها در کشف قوانين اجتماعى شدند. مثلاً اشارهٔ جامعهشناسان بر مفهوم 'قانونمندىهاى اجتماعي' (Social Laws) و اينکه پيشرفت جوامع انسانى از طريق مراحل معين حتمىالوقوع است از آن جمله مىباشد. آنان بودند که جهت تغيير فقط به يک شکل صورت مىگيرد و تنها يک نوع تغيير وجود دارد. در اين ميان بعضى مانند: 'کندرسه' و 'تورگو' و اصحاب مکتب تکاملى و همچنين طرفداران مکتب ديالکتيک با ديدى 'خوش بينانه' بر پيشرفت تأکيد مىکردند و اعتقاد داشتند که همه تغييرات بهصورت خط مستقيم بالارونده است.
|
|
در مقابل خوشبينان، يعنى کسانىکه جهان را در ترقى ابدى مىدانستند بدبينانى چون 'کنت دوگوبينو' و 'چمبرلين' جهان را در تنزل دانسته و با بدبينى به آن مىنگريستهاند.
|
|
متفکران بورژوازى غرب مانند 'کندرسه' و 'تورگو' مىگفتند که جهان دائماً در تغيير و پيشرفت است و معتقد بودند که اين ترقى و تکامل ادامه خواهد داشت.
|
|
'تورگو' مانند 'اگوست کنت' دورهٔ تکاملى انسان را به سه مرحله تقسيم کرد که عبارت هستند از:
|
|
۱. مرحلهٔ حيوانيت
|
|
۲. مرحلهٔ تجسس
|
|
۳. مرحلهٔ علمى
|
|
'کندرسه' پيشبينى مىکند که ممکن است روزى کليهٔ ملل و نژادها به همان درجه از روشنبينى فکرى برسند که انقلاب، افکار مردم فرانسه و آمريکا را روشن کرده است. دموکراسى همه جا حکمفرما شود، استثمار نژادهاى عقبمانده موقوف گردد و اروپائيان بهجاى آنکه ارباب سياهان باشند برادر بزرگتر نژاد سياه خواهند شد. اختلاف طبقاتى از ميان برود، آزادى تجارت، بيمه درمانى و پيري، الغاى جنگ، از ميان بردن فقر و تجملپرستي، ايجاد حقوق مساوى براى زنان و مردان و بالاتر از همه توسعهٔ تعليمات عمومى جهاني، عملاً فرصت متساوى براى همهٔ مردم ايجاد خواهد کرد و سرانجام 'کندرسه' اميدوار است که ترقى انسان به حد کمال خواهد رسيد.
|
|
اما برعکس اينها کسانى مانند 'کنت دوگوبينو' (بعداً چمبرلين) که از اشراف و از طرفداران 'فلسفه نژادي' هستند، وقتى اشراف را در حال انحطاط ديدند، در واکنش به مخالفتهاى بسيار و دامنهدارى که در قرن هيجدهم برضد اشراف و امتيازات آنها مىشد، مىگويد: جهانى مىبينيم که دائماً رو به سقوط است. چون معتقد است که اختلاط و امتزاج نژادها، اصالت نژاد سفيد را که موجد تمدن و فرهنگ و ترقى و تعالى بشرى است دستخوش زوال و تباهى مىنمايد. نژاد برتر و اصيل از مقام خود فرو افتاده و با از دست دادن برترى خود امتيازات آن سلب شده است.
|
|
مالتوس نيز بهطور کلي، نسبت به آينده بشرى بدبين بود و همين جريان بدبينى در او، در زمان او و اندکى بعد از او سخت مؤثر افتاد و اساس فسلفهٔ خوشبينى پيشين را متزلزل نمود.
|
|
اما جامعهشناسى در حال حاضر شکل واحدى از تغيير را قبول ندارد و مىگويد تغيير ممکن است، تدريجى يا سريع، آرام يا شديد، ممتد يا غيرممتد، منظم يا آشفته باشد. مثلاً انقلاب تغييرى است سريع، شايد غيرممتدد و بالاخره آشفته و آشوبگر.
|
|
مثال ديگر تغيير در نرخ سهام شرکتها است که ممکن است، سريع يا تدريجي، ممتد و منظم و يا حتى غيرمنظم باشد.
|
|
تغيير، اشکال بسيار متعددى دارد و در جنبههاب مختلف زندگى اجتماعى هم به يک صورت انجام نمىپذيرد.
|