|
|
فرآیندهای نزولی و بافت (context)
|
|
تمایز میان فرآیندهای صعودی و نزولی از تمایزهای اساسی در ادراک است. فرآیندهای صعودی (botton-up processes) تنها با دروندادها فعال میشوند، حال آنکه فرآیندهای نزولی (top-down processes) با اطلاعات و انتظارات شخص بهجریان میافتند. برای نمونه، بازشناسی شیء بهعنوان چراغ براساس توصیف حجمهای بنیادی آن، فرآیندی صعودی است: کار با ویژگیهای ابتدائی درونداد شروع میشود. سپس، پیکربندی حجمهای بنیادی آن مشخص میشود، و سرانجام توصیف این درونداد با توصیف شکلهای اندوختهشده در حافظه مقایسه میشود. برعکس، بازشناسی چراغخواب براساس قرار گرفتن آن روی میز کنار تختخواب، مسلماً مستلزم برخی فرآیندهای نزولی است، چرا که برای این منظور فرد به اطلاعاتی بهجز آنچه درونداد حسی عرضه میکند، نیاز دارد. هرچند اکثر فرآیندهائی که در مبحث حاضر بدانها پرداختیم از نوع صعودی است، فرآیندهای نزولی نیز نقش عمدهای در ادراک شیء ایفاء میکنند.
|
|
فرآیندهای نزولی همان پدیدههائی هستند که در تأثیر نیرومند بافت بر ادراک آدمی از اشیاء و اشخاص نهفتهاند. وقتی انتظار دارید همکلاسی خود محمود را هر روز، ساعت ۳ بعدازظهر در آزمایشگاه ببینید، اگر محمود در همان موقع وارد آزمایشگاه شود نیازی نیست که نگاه کنید تا بتوانید بگوئید خودش است. معلومات قبلی شما به انتظار نیرومندی انجامیده است و برای بازشناسی این همکلاسی، اندکی درونداد کفایت میکند. اما اگر ناگهان در خلال تعطیلات عید سری به شهر موطن شما بزند، احتمالاً در بازشناسی او به مشکل برمیخورید. در این شرایط او بیرون از بافت است: این رویداد با انتظارات شما همخوان نیست و باید به پردازش نزولی وسیعی متوسل شوید تا او را بشناسید (این حالت را در موارد 'غافلگیرشدن' - doing a double take تجربه میکنیم). این مثال روشن میکند که وقتی بافت مناسب باشد (یعنی شیء درونداد را پیشبینی کند)، ادراک تسهیل میشود، و بافت نامناسب، ادراک را دچار اختلال میکند.
|
|
اثر بافت وقتی بسیار شگفتانگیز میشود که محرک مبهم باشد، یعنی به بیش از یک صورت قابل ادراک باشد. تصویر مبهمی در شکل محرک مبهم آمده که میتوان آن را پیرزن یا زن جوانی دید (هرچند احتمالاً در ابتدا پیرزن دیده میشود). اگر قبلاً به تصویرهای غیرمبهمی شبیه زن جوان در شکل محرک مبهم نگاه کرده باشید (یعنی اگر بافت، زنان جوان باشد)، معمولاً در نخستین نگاه به تصویر مبهم، آن را بهصورت زن جوانی میبینید.
|
|
| محرک مبهم. نقاشی مبهمی که هم بهصورت زنی جوان دیده میشود و هم بهصورت پیرزن. بیشتر مردم در نگاه اول پیرزنی را میبینند. زن جوان رویش را برگردانده است و ما سمت چپ چهرهٔ او را میبینیم. چانهٔ او بینی پیرزن و گردنبندش دهان پیرزن است (اقتباس از بورینگ - Boring در ۱۹۳۰).
|
|
|
این اثر که به بافت زمانی موسوم است در مجموعه تصاویری در شکل تأثیر بافت زمانی نشان داده شده است. این مجموعه تصاویر را داستان فکاهی مصوری درنظر آورید، از چپ به راست و از بالا به پائین. تصویرهای میانی این مجموعه مبهم هستند. اگر به شکلها بهترتیبی که گفته شد نگاه کنید، امکان دارد تصویرهای مبهم را بهشکل چهرهٔ مرد ببینید، اما اگر شکلها را از آخر به اول نگاه کنید معمولاً تصویرهای مبهم را بهشکل زنی جوان میبینید.
|
|
|
|
|
برای نشان دادن اثر بافت، لزومی ندارد شیء محرک، مبهم باشد. فرض کنید به شخصی نخست عکس صحنهای را، و سپس برای مدت بسیار کوتاهی عکس شیء غیرمبهمی را ارائه میدهند تا آن را بازشناسی کند. این بازشناسی در صورتی درست خواهد بود که شیء مزبور متناسب با آن صحنه باشد. مثلاً پس از نگاه کردن به تصویر آشپزخانه، آزمودنی گردهٔ نانی را که برای لحظهای کوتاه نمایش داده شده، غالباً بهتر بازشناسی میکند تا صندوق پستی را (پالمر - Palmer در ۱۹۷۵).
|
|
در پردازش نزولی، انگیزهها و امیال ما میتوانند بر ادراک ما اثر بگذارند. وقتی خیلی گرسنه هستیم، گوی قرمز روی میز آشپزخانه ممکن است در نگاه اول، گوجهفرنگی بهنظر آید. میل به غذا ما را به فکر غذا انداخته، این انتظار با درونداد حسی (شیء گرد و قرمز) ترکیب شده و ادراک گوجهفرنگی را پدید آورده است. انگیزههای ما میتوانند تأثیر زیانباری بر ادراک داشته باشند. برای مثال اگر گمان کنیم که مردی انحراف جنسی دارد، ممکن است به خطا، رابطهٔ پاک و بیشائبهٔ او را با کودکان، رابطهای جنسی ادراک کنیم.
|
|
اثر بافت و پردازش نزولی در مورد حروف و واژهها نیز رخ میدهد و نیز نقشی اساسی در خواندن ایفاء میکند. بههنگام خواندن، سطری از متن را با حرکتی پیوسته و هموار دنبال نمیکنیم، بلکه چشمها بهمدت کوتاهی میایستند و سپس به جایگاه دیگری در سطر جهش میکنند. باز هم مدت کوتاهی میایستند و دوباره جهش میکنند (این بار شاید بهسطری دیگر). در فاصلهای که چشمها میایستند و به تثبیت (fixation) موسوم است، دستگاه بینائی اطلاعات را استخراج میکند. تعداد و نیز مدت زمان این تثبیتها عمدتاً تحت تأثیر مقدار اطلاعات ما دربارهٔ متن است و درنتیجه بستگی دارد بهمیزان پردازش نزولی که میتوانیم فراخوانیم. وقتی با مطالب ناآشنا سروکار داریم - مانند مطالب علمی پیچیده - پردازش نزولی بسیار اندک است. در چنین مواردی، معمولاً روی هر واژه تثبیت میشویم، بهجز واژههائی چون 'از' ، 'به' و 'این' . هرچه مطالب آشناتر باشند میتوانیم اطلاعات قبلی خود را از طریق فرآیندهای نزولی بهکار گیریم و روی واژههای بیشتر و برای مدت کوتاهتری تثبیت شویم (جاست - Just و کارپنتر - Carpenter در ۱۹۸۰؛ رینر - Rayner در ۱۹۷۸).
|
|
|
پردازش نزولی و دروندادهای ضعیف (degraded input)
|
|
اگر درونداد ضعیف یا ناکافی باشد پردازش نزولی در نبود بافت هم رخ میدهد. فرض کنید وارد آشپزخانهٔ تاریک منزل دوستتان شدهاید و در گوشهای چیز سیاه و کوچکی میبینید. با خود فکر میکنید که ممکن است گربهٔ دوستتان باشد، اما درونداد ادراکی ضعیفتر از آن است که قانعتان کند. پس ویژگی خاصی از گربه، مثلاً دمش را، در نظر میگیرید و توجه انتخابی خود را معطوف آن بخش میکنید، چون اگر واقعاً گربه باشد به احتمال زیاد ویژگی مذکور در همانجا دیده خواهد شد (کاسلین و کونیگ، ۱۹۹۲). این پردازش از ایننظر نزولی است که از معلومات خاصی (دم داشتن گربه) در طرح انتظار معینی استفاده شده و این انتظار با درونداد بینائی درآمیخته است. موقعیتهائی از این دست در زندگی روزمره فراوان است. وقتی درونداد بسیار ضعیف باشد، انتظار ما ممکن است کاملاً غلط از آب درآید، مثلاً اینکه در آخر متوجه شویم آنچه گربه پنداشتهایم در واقع کیفدستی دوستمان بوده است.
|