|
|
ميرزا محمد جلالالدين طباطبائى زوارى از شاعران و نثرنويسان و مؤلفان معروف در سدهٔ يازدهم هجرى است.
|
|
اگر چه اطلاعات ما دربارهٔ احوالش چندان زياد نيست ولى اين را مىدانيم که وى در ايران کسب دانش کرد و سپس در سيال ۱۰۴۴هـ روانهٔ هند شد و به دربار شاهجهان راه يافت و از مقبولان درگاه گشت.
|
|
اگر چه شاهجهاننامه يا پادشاهنامهٔ جلالاى طباطبائى تنها کارنامهٔ پنج سال از دوران شاهجهان است ولى با اين حال تاريخ پرارزش و سند معتبرى از تاريخ دوران کوتاه ياد شده است زيرا جلالا در اين مدت مورخ رسمى دربار بوده و به اسناد معتبر دسترس داشته و آنها در تأليف کتاب خود بهرهمند شده است.
|
|
اثر ديگر جلالا کتاب دستورنامهٔ کسروى يا توقيعات کسروى يا توقيعات کسرى يا توقيعات مطول است.
|
|
ديگر مجموعهٔ نامههاو بعض منشآت او است که به 'رقعات جلالا' شهرت دارد و از آن نسخههائى در دست است. از مجموعهاى ديگر از نوشتههاى او بهنام 'منشآت جلالا' هم نسخههائى موجود است که ديباچهٔ ديوان ابوطالب کليم و ديباچهٔ ديوان قدسى جزو آنها است. ديگر 'سه نثر جلالا' است که به تقليد از سه نثر ظهورى تهيه شد. ديگر ظفرنامهٔ فتح کانگره يا شش فتح کانگره مربوط به فتح قلعهٔ مذکور است به سال ۱۰۲۷هـ ق بهوسيلهٔ سپاهيان شاهجهان.
|
|
جلالا يکى از منشيان زبردست عهد خود بوده که در نثر منشيانه و مصنوع شهرت داشت و ناقدان عهد او شيوهٔ ميرزاجلال را در نثر با طرز وصاف مشابه دانستهاند.
|
|
|
شيخ محمدصالح کنبوى لاهورى از مورخان و نثرنويسان معروف هند در سدهٔ يادزهم هجرى است. وى برادر کوچکتر عنايتالله کنبو نويسندهٔ بهاردانش و پروردهٔ او بود. از شرح حالش اطلاع کافى در دست نيست. چه از نوشتههاى معاصرانش و چه از تأليفات خود او مطلب مهمى دربارهٔ او فراز نمىآيد. اثر مهم و اصلى او کتاب عمل صالح معروف به شاهجهان نامه است دربارهٔ شاهجهان نامه و عهد او و اوايل عهد جانشين اورنگ زيب عالمگير به انضمام لاحقهاى در بيان حال رجال علم و ادب دورهٔ شاهجهان. محمدصالح چنانکه خود گفته عمل صالح را در سال ۱۰۷۰ به پايان برد ولى به يقين تا سال ۱۰۸۲ که سال فوت بردار خود عنايتالله کنبوه را نوشته در آن تجديد نظرهائى کرده است.
|
|
اثر مهم ديگر شيخ محمدصالح مجموعهٔ منشآت او است بهنام بهارسخن در يک مقدمه و چهار بخش که هر يک را 'چمن' نام داده است، و 'خاتمه' . اين مجموعه به ترتيب شامل ستايش شاهجهان و شرحى دربارهٔ منشاء اين سفينه و نامههائى است که بهوسيلهٔ مؤلف از طرف پادشاهان و اميران وقت او به پادشاهان ايران و توران نوشته شده و به بعضى ديگر نامههاى نويسنده است به بعضى از رجال معاصر خويش. مهمترين قسمت اين مجموعه نامههائى است که محمد صالح به همعهدان معروفش مانند ملامنير لاهوري، عنايتالله لاهوري، ميان عبدالله قادرى نگاشته است و نيز بخش ديگر آن منشآت مصنوعى است در موضوعهاى گوناگون که آخرين آنها توصيفهائى است از شاهجهان آباد، اگرا، کشمير و ديگر شهرها و ناحيتهاى هند. و همچنين است مقدمهٔ محمدصالح بر سومين جلد پادشاهنامه و مقدمه بر بهار دانش و جز آنها.
|
|
|
محمد داراشکوه پسر شهابالدين محمد خرم (شاهجهان ) در سال ۱۰۲۴هـ از ارجمند بانو دختر يمينالدوله آصفخانبن غياثالدين محمد تهراني، مقلب به ممتاز محل (م۱۰۴۰هـ) زاده شد. وى نزد استادان معروف عهد خود ادب فارسى و هندى آموخت و به عرفان توجه يافت و به فرقهٔ قادريه گرويد و از عرفان و حکمت و آئين هندوئى هم زير نفوذ يکى از معلمانش (بابالعل داس) آشنائى عميق حاصل کرد و ترجمهٔ کتاب او پانيشادها خود معرف اين حال است.
|
|
داراشکوه از ميان برادران، مورد علاقهٔ خاص شاهجهان و وليعهد او بود و به همين سبب، خاصه بهعلت تمايلش به صوفيه، برادرانش با او از در مخالفت درآمدند و اورنگ زيب که بر پدر و برادر شوريده بود، او را به خيانت يکى از رؤساى افغان مقيد ساخت و بعد از کسب فتواى فقها مبنى بر اينکه او طريقالحاد پيموده مخالف شرعى است، در سال ۱۰۶۹هـ به قتل رسانيد و خاندانش را برانداخت.
|
|
از داراشکوه اثرهاى متعدد برجاى ماند که اينک به ذکر مختلصرى دربارهٔ آنها مبادرت مىشود:
|
|
۱. سفينةالاوليا در ترجمهٔ حال مشايخ تصوف که در ۱۰۴۹هـ (بيست و پنج سالگى داراشکوه) تأليف شد. اين کتاب در نه قسمت و بر روى هم حاوى چهارصد ترجمهٔ حال است. در بخش اول سيرهٔ پيامبر و خلفاى راشدين دوازده امام شيعه و ائمهٔ اربعهٔ اهل سنت و در هشت قمست ديگر به ترتيب دربارهٔ تراجم احوال مشايخ و کتابى مهم در ذکر طبقات صوفيه است. نثرى ساده دارد و چند بار به طبع رسيده است.
|
|
۲. سکينةالاوليا در شرح حال مشايخ قادريه از آغاز تا عهد مؤلف. داراشکوه در اين کتاب گذشته از مأخذهاى مکتوب از بسيارى روايتهاى شفاهى نيز استفاده کرد.
|
|
۳. رسالهٔ حقنما که حاوى تحقيقى است عرفانى در شش فصل
|
|
۴. حسناتالعارفين يا شطحات مشتمل بر شطحات مشايخ پيشين و همعصر داراشکوه.
|
|
۵. مجمعالبحرين در تطبيق انديشه صوفيان و موحدان هند (عرفان هند) و يافتن وجه مشترکى ميان آن دو تأليف شد، ترجمههائى از آن به عربى و انگليسى کردهاند.
|
|
۶. سراکبر يا سرالاسرار ترجمهاى است از پنجاه پانيشلاد از سانسکريت به يارى يکى از عالمان دينى هندو به فارسى. او در مقدمه اين کتاب مدعى است که وادها از کتابهاى مقدس دينى است که در زمان بسيار قديم بر انبياء پيشين نازل شده است، و اين را يکى از دلايل الحاد و ميلان طبع او به آئين هندوان دانستهاند که در کشتن او بىاثر نبود. ولى حقيت امر آن است که با ترجمهٔ چهار کتاب ودا (= اپنکهت) مىخواست به حقيقت انديشه هندوان که در آنها نهفته است پى برد. بايد يادآور شد که برخى از آثار نفيس داراشکوه به همت دانشمند فرزانه آقاى دکتر سيّد محمدرضا جلالى نائينى تصحيح و در تهران طبع شده است.
|
|
داراشکوه شعر فارسى نيز مىسرود و در شعر قادرى تخلص مىکرد. ديوانش باقىمانده و اشعارش متوسط و متضمن انديشههاى عرفانى اوست.
|
|
|
ملاطغراى مشهدى از شاعران و نويسندگان و مترسلان زبردست سدهٔ يازدهم هجرى است. ولادتش در مشهد بود و همانجا بباليد و به تحصيل ادب پرداخت و در آخرهاى دوران جهانگير پادشاه (۱۰۱۴-۱۰۳۷ هـ) به هند رفت و بعد از چندى اقامت در دکن به شمال سفر کرد و به دربار شاهجهان راه جست و به سمت منشى در دستگاه شاهزاده مرادبخش فرزند شاهجهان پذيرفته شد و همراه او به بلخ رفت و در اواخر عمر به کشمير سفر کرد و آنجا ماند و به عزلت مىزيست تا بدرود حيات گفت.
|
|
طغرا شاعرى خوش فکر و مضمونياب و فطرتاً منشى و صاحب قلم بود. شايد هم علت آنکه بيهوده نسبت دزدى افکار و آثار خود را به اين و آن مىداد، آن بود که بسيارى از معنىها و مضمونها به طبيعت و فطرت در خاطرش رسوخ داشت و هر که آنها را بيان مىکرد بهنظر وى از او مىدزديد.
|
|
از وى رسائل و منشآت متعدد به پارسى بازمانده است که به هر يک مطلب و موضوع خاصى دارد. مجموعهاى از آنها شامل هجده رساله که آخرين آنها رقعات طغرا است به سال ۱۸۷۶ در کاونپور به طبع رسيد، و مجموعهاى از آنها کليات طغرا شامل شانزده دفتر، و مجموعهاى ديگر بهعنوان کليات طغرا شامل بيست و پنج دفتر است.
|
|
در همهٔ دفترها شعرهائى به مناسبت آمده است و حتى غالب آنها با شعر آغاز شدهاند. همهٔ نوشتهها اعم از نظم و نثر اثر طغرا و به رسم او بسيار مصنوع و همراه با اصرار در به کار بردن مجازها و استعارههاى بعيد است. وى در رسالهٔ 'الهاميه' از ديوان شعر خود (متضمن قصيده و غزل و قطعه و دو بيتى) و از مجموعهٔ منشآتش نام برده است.
|
|
|
ميرزا برخورداربن محمود ترکمان فراهى متخلص به ممتاز و معروف به ممتاز فراهى از نويسندگان و منشيان دوران شاهسلطانحسين است. آغاز زندگانى را در زادگاه خود فراه گذراند و همانجا به کسب ادب و دانش پرداخت و خيلى زود به نويسندگى و شاعرى روى آورد. سپس از فراه به مرو شاهجهان رفت و به خدمت حاکم آنجا اصلانخان درآمد و دو سال در آن شهر بهسر برد و بعد از آن به اصفهان سفر کرد و ملازم و منشى حسنقلىخان قورچىباشى شاملو گرديد و در اين شهر نخستينبار مجموعهاى از حکايات بهنام رعنا و زيبا ترتيب داد و آنها را به قول خود 'به زيورهاى الوان نکات و استعارات' بياراست چنانکه مورد توجه اهل زمان گرديد و همين توجه و تشويق او را بر آن داشت تا حکايتهائى نو بر آنچه بود بيفزايد و آن را محفل آرا نام نهد. چندگاهى بعد که از اصفهان به فرات و هرات و 'درون' سفر کرد، در جنگهاى سرحدى که با طايفههاى متمرد درگرفت کتاب محفلآراى وى با آنچه داشت به غارت رفت و او بعد از مدتى در خبوشان (قوچان کنونى) ديگر بار به گردآوردن حکايتها و تحرير و تأليف تازهٔ آنها همت گماشت و اينبار آن را محبوبالقلوب ناميد و در ديباچه و مقدمه و پنج باب و خاتمه تنظيم نمود، و اين همان است که به مناسبت يکى از حکايات شيرين باب دوم که خود مجموعهاى از داستانها را به دنبال مىآورد و به شمسه و قهقه اشتهار يافت.
|
|
ديباچه و بسيارى از درآمدهاى قصصّ و حکايات در اين کتاب داراى نثرى مصنوع و مغلق همراه با اطناب و درازکشى بيهوده و نابههنجار در سخن است ولى چون از اين موردها بگذريم يعنى وقتى که گفتار مؤلف با روايت و نقل همراه شود، از مبالغه در اطناب و صنعت در کلامش کاسته مىشود. وى شعر نيز مىسرود امّا پائينتر از حدّ متوسط.
|