جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا
حکمی که همچو آب روان در دیار اوست
|
همچنین مشاهده کنید
- بیش از دی گرم استغنا زدن گریدهی
- ز دستت جیب گل پیراهنانرا چاک میبینم
- یگانهای در دل میزند به دست ارادت
- ای صبا درد من خسته به درمان برسان
- سیه چشمی که شادم داشت گاهی از نگاه خود
- بس که همیشه در غمت فکر محال میکنم
- بر رخ پر عرق مکش سنبل نیم تاب را
- گذری بناز و گوئی ز چه باز دلگرانی
- ای طاعت تو بر همهی کائنات فرض
- به مجلس بحث از آن خصمانه اغیار میکردم
- ای گل به کس این خوبی بسیار نمیماند
- در ظل همائی که بر او میل جهانی است
- دست به دست همچو گل آن بت مست میرود
- جان بر لب و ز یار هزار آرزو مرا
- با بد آموزت مگر قانون الفت ساز نیست
- حوصله کو که دل دهم عشق جنون فزای را
- من منفعل که پیشت دو جهان گناه دارم
- بعد مرگ من نکرد آن مه تاسف برطرف
- غمزهاش دست چو بر غارت جان بگشاید
- آن که بود از تو به یک حرف زبانی قانع