جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

حکمی که همچو آب روان در دیار اوست


حکمی که همچو آب روان در دیار اوست    خونریز عاشقان تبه روزگار اوست
از غیرتم هلاک که بر صید تازه‌ای    هم زخم زخم کاری و هم کار کار اوست
خون می‌چکاند از دل صد صید بی‌نصیب    تیر شکاری که نصیب شکار اوست
بدعاقبت کسی که چو من اعتماد وی    بر عهدهای بسته نا استوار اوست
حرفی که می‌گذارد و می‌داردم خموش    لطف نهان و مرحمت آشکار اوست
باغیست تازه باغ عذارش که بی گزاف    صد فصل در میان خزان و بهار اوست
نیکوترین نوازش جانان محتشم    آزار جان خسته و جسم فکار اوست
فریاد اگر نه جابر آزار او شود    سلمان جابری که خداوندگار اوست


همچنین مشاهده کنید