|
|
|
مجموعه ارزشها، باورها، اعتقادات، هنجارها، آفرينشهاى ادبي، هنري، فلسفي، علمي، دانشها و کليه دستاوردهاى مادى و معنوى که از زندگى جمعى انسانها بهوجود آمدهاند را فرهنگ گويند.
|
|
فرهنگ و جامعه دو عنصر جدايىناپذير بهحساب مىآيند. جامعه به نظام روابط متقابلى اطلاق مىشود که افرادى را که داراى فرهنگ مشترک هستند به همديگر مربوط مىسازند. هر جامعهاى فرهنگ خاص خود را دارد و هر فرهنگى نيز متعلق به يک جامعه خاص مىباشد. فرهنگ داراى دو جنبه يا دو بخش مىباشد؛ فرهنگ مادى و فرهنگ معنوي. اين دو جنبه فرهنگ در يک کليت منسجمى بههم مرتبط هستند و در تحليل نهائى بايد تأثيرات متقابل آنها در بستر کلى هر جامعه معين (و تأثيرپذيرى آنها از عناصر فرهنگى ديگر جوامع) را مورد توجه قرار داد.
|
|
جامعهشناسي، آنتونى گيدنز، ترجمه منوچهر صبوري، نشر نى ۱۳۷۷، صفحه ۳۶.
|
|
هر جامعه در حقيقت ترکيبى از نهادها و سازمانهاى اجتماعى و گروهها، اقشار و طبقات اجتماعى است و فرهنگ نتيجه تعاملات و روابط پيچيده گروههاى انسانى در سازمانهاى مختلف و مجموعه دستاوردهاى مادى و معنوى انسان است. از اينرو فضاى گستردهٔ فرهنگ هر جامعهاي، کليه اجزاء متشکله جامعه از جمله گروهها و طبقات و سازمانهاى متفاوت را تحتتأثير قرار مىدهد.
|
|
فرهنگ يک مقوله تاريخي-اجتماعى است که نظير ديگر اجزاء و عناصر جامعه با ساختار سياسي-اقتصادى و اجتماعى هر جامعه مشخص از يک سو و به ويژگىهاى عوامل بينالمللى از ديگر سو پيوند دارد. در عين حال فرهنگ ملتها در درون خود عناصر فرهنگى کوچکترى (يعنى خردهفرهنگها يا پارهفرهنگها) را جاى دادهاند که تبلورى از ويژگىهاى فرهنگهاى قومي، و منطقهاى هستند.
|
|
بدين جهت سازمانها در مقياس ملي، از عناصر فرهنگى تحت تأثير مداوم قرار دارند. نظر به اينکه هر سازمانى متشکل از زيرسيستمهاى متفاوتى مىباشد و زيرسيستم انسانى سازمان که بهوجود آورنده و انتقالدهنده ويژگىهاى فرهنگى است (نوعاً، عنصرى متعقل و در عين حال داراى بار فرهنگى و ارزشى متفاوت مىباشد)، لذا تأثير ويژگىهاى فرهنگى جوامع بر خصوصيات و کارکردهاى سازمانها تبعات و نتايج متفاوتى بهوجود مىآورد و از اين ديدگاه مطالعه تأثيرات عناصر فرهنگى هر جامعه بر سازمانها، ضرورتى اساسى بهحساب مىآيد.
|
|
فرهنگ بهعنوان يک عنصر اجتماعي، دائماً در حال تغيير و تحول است و خصلت پويائى دارد. مکانيسم پويائى فرهنگ هم به تأثيرات داخلى جنبههاى مادى و معنوى فرهنگ و هم به تأثيرات عوامل خارجى مرتبط مىباشد. گرچه ممکن است يک جنبه (يا بخش) از فرهنگ در دورهاى خاص، کارکرد تعيينکنندهترى از ديگر جنبه فرهنگ داشته باشد، ليکن مطلقانگارى اين موضوع به مثابه يک قانونمندى عام حيات اجتماعى امرى نادرست خواهد بود.
|
|
ويژگىهاى فرهنگي، بر خصوصيات رفتارى افراد جامعه تأثير قطعى دارند. در هر جامعه و در بستر فرهنگى آن، هنجارها، ضوابط و ارزشهائى وجود دارند که افراد هر جامعه عمدتاً در قالب آنها عمل و رفتار مىکنند.
|
|
جامعهشناسان در مورد چگونگى تغييرات و تحولات عناصر مادى و عناصر معنوى فرهنگ نظرگاههاى متفاوتى دارند. ويليام آگبورن جامعهشناس مشهور معتقد است که جنبههاى مادى فرهنگ سريعتر از جنبههاى غيرمادى تغيير و تحول مىيابند٭. اصولاً از چنين ديدگاهي، اعتقاد بر اين است که پس از تحول در ساختار اقتصادى و مادى جامعه، مدت زمانى به طول مىانجامد تا چارچوب ارزشها، اعتقادات، هنجارها و ضوابط (يعنى بُعد معنوى فرهنگ) متناسب با شرايط جديد متحول گردد.
|
|
اصول و مبانى جامعهشناسي، دکتر سياوش گلابي، نشر ميترا ۱۳۷۸، ص ۱۴۲.
|
|
|
در علم جامعهشناسي، فاصله حاصله بين ابعاد مادى و ابعاد معنوى فرهنگ را عقبماندگى فرهنگى (يا تأخر فرهنگي) مىنامند. اين قانونمندى خود گوياى اين امر است که عناصر متشکله فرهنگ جوامع به يک ميزان (در مقياس کيفى و زماني) تغيير و تحول نمىپذيرند و لذا پديده عقبماندگى فرهنگى از تغييرات و تحولات جوامع نشئت مىگيرد.
|
|
|
برخى از ويژگىهاى اساسى فرهنگ به اختصار بيان مىگردد:
|
|
۱. فرهنگ امرى اکتسابى است و بهوجود آمده از زندگى اجتماعى نوع انسان بوده که به انسانها هويت مىبخشد.
|
|
۲. فرهنگ هر ملت، قوم و جامعهاى ويژه خود آنها است.
|
|
۳. گرچه فرهنگ از ساختار سياسي-اقتصادى و خصوصيات اجتماعى (و تأثيرپذير از عوامل جهاني) مىباشد ليکن پس از مراحلى از تکامل، حالت استقلال نسبى پيدا مىکند و بر ساير عناصر حيات اجتماعى (از جمله سازمانها) تأثير مىگذارد.
|
|
۴. فرهنگ در عين حال نيازمندىهاى فردى و اجتماعى انسان را تأمين مىکند.
|
|
۵. عناصر هر فرهنگ (مانند هنجارها، معيارها، ارزشهاى اجتماعى و دستاوردهاى مادي) بهصورت مجموعهاى بههم پيوسته و به مثابه يک سيستم مىباشند.
|
|
۶. پذيرش، اقتباس از فرهنگها، ابداع و نوآورى (و بهويژه در شرايط کنوني) ترقى علوم و تکنولوژي، عوامل مؤثر بر تحولات فرهنگى محسوب مىشوند.
|
|
۷. افراد و گروههاى مختلف اجتماعى که ويژگىهاى فرهنگى مشابهى داشته و در يک فضاى فرهنگى زندگى مىکنند، يک حوزه فرهنگى را تشکيل مىدهند.
|