الگوهاى راهنمايى به سه قسمت ابتدايي، بعدي، و معاصر تقسيم مىشوند. الگوهاى ابتدايى راهنمايى شامل پارسوني، و مشابه با آموزش و پرورش مىباشد. مدلهاى بعدى راهنمايى توزيع و سازگاري، باليني، تصميمگيرى و انتخابى را در بر مىگيرد. الگوهاى معاصر راهنمايى عبارت از مجموعه خدمات، رشدي، دانش عمل هدفدار، بازسازى اجتماعي، و رشد تخصصى است.
|
|
|
| الگوى راهنمايى مشابه با آموزش و پرورش (Guidance as Identified with Education)
|
|
الگوى راهنمايى مشابه با آموزش و پرورش اولين بار توسط بروئر (Brewer) استاد دانشگاه هاروارد مطرح گرديد. وى در سال ۱۹۱۷ ميلادى با دانشآموزان دبيرستان کار مىکرد و براى آموزش مشاوران درسهائى را پيشنهاد و ارائه داد. واژهٔ راهنمايى تحصيلى اوّل بار توسط کلى (Kelley) در سال ۱۹۱۴ ميلادى به عنوان فعاليتى براى کمک به دانشجويان در زمينهٔ انتخاب رشتهها و برنامههاى درسى ارائه گرديد. از اين ديدگاه، آموزش و پرورش بايد اولاً دانشآموزان را براى مشارکت در فعاليتهاى معنىدار زندگى آماده سازد؛ و ثانياً راهنمايى با آموزش و پرورش از نظر هدف، روش، و نتايج تفاوتى ندارد و هر دو مشابه هستند. اگر اهداف آموزش و پرورش شامل تأمين سلامت جسمى و رواني، تحکيم مبانى خانواده، کمک به انتخاب شغل مناسب، استفادهٔ صحيح از اوقات فراغت، رعايت حقوق ديگران، و پرورش سجاياى اخلاقى باشد، راهنمايى نيز درصدد تحقق همين موارد است. راهنما که انسان مجرب و دلسوزى است، فرد را براى حل مشکلات و انجام وظايف و يادگيرى تجربيات جديد و نهايتاً خود - رهبرى آماده مىسازد.
|
|
ابتدا راهنمايى مفهوم محدودى داشت و فقط راهنمايى شغلى را در بر مىگرفت. ارائه اين مدل، دامنهٔ عمل راهنمايى را گسترش داد و راهنمايى فرد را در کل موقعيتهاى زندگى که با احتياجات فرد هماهنگ باشد، ضرورى دانست. در صورت اجراى اين الگو، موضوعات راهنمايى مىتواند از طريق برنامههاى آموزش روزانه در کلاسهاى گوناگون - همچون ساير دروس - به دانشآموزان آموزش داده شود. به نظر برخى از متخصصان ادغام فعاليتهاى راهنمايى با جنبههاى آموزشى و ادارى مدرسه موجب مىگردد که ارائه اطلاعات به دانشآموزان و ارزشيابى ايشان بهطور ناقص انجام پذيرد.
|
|
| الگوى راهنمايى به عنوان توزيع و سازگارى (Guidance as Distribution Adjustment)
|
|
الگوى راهنمايى به عنوان توزيع و سازگارى در سال ۱۹۲۰ ميلادى توسط ويليام پراکتور (Proctor) - که راهنمايى را عامل واسطهاى در کمک به دانشآموزان براى مواجهه با فشارهاى زندگى و مدرسه مىدانست - بهوجود آمد. به نظر او دانشآموزان مدارس متوسطه آمريکا براى انتخاب موضوعات درسي، فعاليتهاى مکمل برنامه، مدارس فني، و دانشکدهها به راهنمايى بيشتر نياز دارند و در سال ۱۹۳۰ ميلادى مفهوم راهنمايى تحصيلى و شغلى پذيرفته شد.
|
|
در حدود سالهاى ۱۹۲۵ - ۱۹۳۷ پراکتور مفهوم راهنمايى از عامل واسطهاى را به جريان توزيع و سازگارى تغيير داد. از طريق توزيع و ارائه اطلاعات، مشاور به دانشآموز کمک مىکند تا اهداف شغلي، تحصيلى و اجتماعى خود را بشناسد و با فرصتهاى تحصيلى و شغلى آشنا گردد. در اين الگو، از طريق ارائهٔ اطلاعات زياد، به دانشآموز کمک مىشود تا به خودشناسى وسيعى نايل آيد. در صورتى که مراجع نتواند با توجه به اهدافش، بين خصوصيات خويش و محيط تلفيقى بهوجود آورد، براى سازگارى به يارى و کمک مشاور نياز خواهد داشت.
|
|
راهنمايى به عنوان توزيع و سازگارى به فرد کمک مىکند تا در فعاليتهاى مکمل برنامه مدرسه، نقش فعالى ايفاء کند و اطلاعات وسيعى دربارهٔ استعدادها و رغبتهاى خود، برنامهها و فعاليتهاى مدرسه، و فرصتهاى تحصيلى و شغلى جامعه و نهايتاً کسب سازگارى بيشتر، بهدست آورد. اين الگو، دانشآموز را در خودشناسى و شناخت محيط و تصميمگيرى درست يارى مىدهد. براى نيل به اين اهداف، بازنگرى و تغيير مداوم در برنامههاى آموزشى ضرورت مىيابد. محدوديت اين الگو در آن است که اکثر دروس برنامههاى آموزشي، با استعدادها و اهداف دانشآموزان تناسبى ندارند. همچنين استفاده از آن محدود به زمانى مىشود که دانشآموز مشکلى داشته باشد و سازگارى او مختل گردد.
|
|
| الگوى راهنمايى به عنوان يک جريان بالينى (Guidance as a Clinical Process)
|
|
الگوى راهنمايى به عنوان يک جريان باليني، اول بار توسط ويتلس (Viteles)، پاترسن، و ويليامسون مطرح شده است. اين الگو، نبايد صرفاً يک مدل راهنمايى تلقى شود، بلکه مستقيماً با يکى از خدمات راهنمايى - يعنى مشاوره - ارتباط دارد.
|
|
پيدايش آزمونهاى روانى و نياز به سنجش و اندازهگيرى در راهنمايى که مورد توجه روانشناسان کاربردى بود، در ظهور و گسترش الگوى بالينى نقش بهسزائى داشت. پيروان اين الگو، با عدول از روشهاى سنتي، درصدد يافتن فنونى برآمدند که به وسيله آنها بتوانند تحليل جامعى از فرد بهعمل آورند و جريان راهنمايى را تابع نظم خاصى يعنى تحليل، ترکيب، تشخيص، پيشبيني، مشاوره، و پيگيرى کنند. از طريق اين الگو، متخصص با استفاده از نتايج آزمونهاى روانى و شيوههاى بالينى مىکوشد مراجع و مشکل او را بهتر و دقيقتر بشناسد. مشاور براى مراجع تصميم نمىگيرد، بلکه با ارائهٔ اطلاعات و فراهم آوردن موقعيتى مناسب، به مراجع امکان مىدهد تا دربارهٔ علل مشکل خود بينش بيشترى بهدست آورد و مناسبترين راه حل را با توجه به امکانات برگزيند.
|
|
اين الگو بر حل مسأله و کاربرد شيوههاى عينى براى جمعآورى اطلاعات تأکيد مىکند و در حل مشکلات دانشآموزان - بهعنوان يک وسيلهٔ راهنمايى - کارآئى زيادى دارد و اهميت کار مشاوران را در حل مشکلات مراجعان مشخص مىسازد. اِشکال اين الگو در آن است که به علت مستقيم بودن روش کار، بار مسؤوليت به مقدار زيادى بر عهدهٔ مشاور است و از طرفى چون بر کاربرد فنون زياد تأکيد مىشود خود فرد به اندازهٔ کافى مورد توجه قرار نمىگيرد و در نتيجه شايد باعث شود که فرد مشکلش را از خود جدا بداند.
|