جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

ای روشن از رخ تو زمین و زمان همه


ای روشن از رخ تو زمین و زمان همه    تاریک بی‌تو چشم همین و همان همه
از خود ترا به چشم یقین دیده عاشقان    و افتاده از یقین خود اندر گمان همه
از مشتری به نقد، چو دلال، حسن تو    زر برده و متاع تو اندر دکان همه
در عالم از رخ تو نشانی شده پدید    و افتاده عالمی ز پی آن نشان همه
چشم تو عرضه کرده ز هر سو هزار ترک    با ما نهاده تیر جفا در کمان همه
دیدم که با تو ناله و فریاد سود نیست    دادم به باد عشق تو سود و زیان همه
چون غنچه در هوای تو یک بارگی دلیم    چون بید نیستیم ز عشقت زبان همه
کرد آشکار صورت خوبت هزار حسن    و آن حسنها ز دیده‌ی صورت نهان همه
چشم ترا به کشتن ما تیغ بر کمر    ما را به جستن تو کمر بر میان همه
گر کارکرد قهر تو، دادیم سر ز دست    ور یار گشت لطف تو، بریدم جان همه
از بس که پر شدم ز صفات کمال تو    نزدیک شد که پر شود از من جهان همه
در عرض دیدن تو دل تنگ اوحدی    خطی به خون نبشته و ما در ضمان همه


همچنین مشاهده کنید