دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
مجله ویستا
نمونهای از تذکرة الشعرا تألیف سمرقندی
| |||||||||
'مَعَرَّه از بلاد شامست در جوار حِمْص، و ابوالعلا از آنجا است، فصلى کامل و بلاغتى شامل داشته و او را در عمل معانى و بيان تصانيف است (۱) (؟) و او را اميرالمؤمنين القائم بامرالله العباسى اعزاز نمودى (؟) و مربى او بودى (؟) و در مدايح خاندان عباس ابوالعلا را قصايدست (؟) حکايت کنند که ابوسعيد رستمى شاگرد ابوالعلا بود (؟) و ابوسعيد از اکابر و اعيان شعرا و فضلاست و در نهايت حال، ابوالعلا نابينا شد (؟) و او را ابوالعلاى ضرير بدان سبب گويند، هرگاه ابوالعلا مدحى جهت خليفه انشاء کردى ابوسعيد رستمى قايد او شده اوا را به مجلس خليفه آوردى (؟) گويند دارالخلافه را دروازههاى چنان بلند بودى که علمداران علم را در آنجا خم ناکرده در آوردندى و در خم شدن تفأل بد مىنمود، هرگاه ابوسعيد رستمى ابوالعلا را به دروازه رسانيدى گفتي: يا ايهاالاستاد دوتا شو! ابوالعلا پشت خم کردى و خليفه و ارکان دولت خندان شدندى و ابوالعلا گفتى احسنت زهى شاگرد خلف ... الى آخر' . | |||||||||
(۱) . تذکره دولتشاه، ذيل شعراى عرب صفحه ۲۲. | |||||||||
(۲) . اين استفهامات علامت اغلاط صريح تاريخ است ابوالعلا در معانى و بيان يک سطر چيز ننوشته است! | |||||||||
- توضيح حکايت: | |||||||||
اين حکايت سر تا پا غلط است، چه هيچگاه ابوالعلاء معرّى بهحضور قائم عباسى نرفته و در اين باب ذکرى در کتابى نيست! و همچنين در مقدمهٔ حکايت که مىگويد 'او را در علم معانى و بيان تصانيفى است' چنين تصانيفى از ابوالعلا ديده نشده است! و نيز گويد 'در مدايح آل عباس ابوالعلا را قصايديست' چنين قصايدى نيست و نيز ابوالعلا در کودکى نابينا شده است نه در نهايت حال! | |||||||||
فاما ابوسعيد رستمى، يتيمةالدهر او را از معاصران صاحب عباد مىشمارد و مىگويد: 'ابوسعيد محمدبن محمدبن الحسنبن علىبن رستم من ثناء اصبهان ... و من شعراء العصر ... و الصاحب يقدّمه على اکثر ندمائه و صنايعه ...' و سپس گويد: رستمى چون پير شد از گفتن شعر اقالت و خوددارى نمود (يتيمة جلد ۳، ص ۱۳۰-۱۲۹). و صاحب سنهٔ ۳۸۵ وفات يافت و فوت ابىالعلا در سنهٔ ۴۴۹ بود، پس چگونه ابوالعلا استاد رستمى تواند بود؟ و زشتتر از همه حکايتى است که به ابوالعلا و رستمى در ورود به دارالخلافه نسبت داده است، با آنکه معلوم نيست ابوالعلا هيچوقت به دارالخلافه رفته باشد! | |||||||||
اما حقيقت مطلب اولاً مقدمات احوال ابوالعلا را دولتشاه از روى حدس و قياس ذکر کرده و همين قدر که تحقيق کرده است که ابوالعلا معاصر با القائم به امرالله بوده ديگر خود را محتاج نديده است که به ديوان او رجوع کند و ببيند که آيا اين شاعر مديحهسراى بوده است يا نه، و اگر بوده است آيا در مدح خليفه شعرى گفته يا خير؟ و تجسس کند که آيا هرگز با خليفه ملاقات کرده و از خليفه صله يافته و از وى راضى بوده است يا نبوده، که اگر در اين صدد مىبود عکس آنچه نوشته بود مىيافت، ولى او مطابق حدس و قياس که دربارهٔ شعراى فارسى نيز روا داشته است عمل کرده و مقدماتى بىاساس درهم آميخته است. | |||||||||
ثانياً دربارهٔ ابوسعيد رستمى که جان کلام اينجا است هيچ فرضى نمىتوان کرد و نيز نمىشود پنداشت که دولتشاه اين حکايت را از خود جعل کرده باشد از طرف ديگر هيچکس از عرب تا عجم چنين حکايتى دربارهٔ ابوالعلا نياورده است، پس بايستى مأخذى براى آن بهدست بياوريم و ما اين مأخذ را بهعقيدهٔ خود پيدا کردهايم. | |||||||||
ابن فندق در تاريخ بيهق که در سنهٔ ۵۶۳ تأليف شده و ذکر آن گذشت در صفحهٔ ۱۵۲ ذيل ترجمهٔ ابواسحق ابراهيمبن محمدالبيهقى المغيثى گويد: | |||||||||
'و اين امام ابراهيم مغيثى شاگرد ابوسعيد احمدبن خالد الضرير بوده است در خراسان، و در بغداد شاگرد ابوالعباس المبّرد و ثعلب ... و امير ابواحمد عبداللهابن طاهر او را ارتباط (ارتباط کردن به معنى مرتبط گردانيدن و به خود بستگى دادن است) فرموده بود و به مذاکرهٔ او مؤانست تمام او را حاصل بودى ... و هزل بر طبع اين ابراهيم غالب بود، وقتىکه دست ابوسعيد ضرير گرفتى چون به در سراى طاهريان رسيدى گفتى: ايهالاستاد صيانت کن روى خويش را از درگاه و اين درگاه سراى چنان بودى که سوار با عََلَم (بىآنکه علم بخُسباند) در وى گذر کردى که آل طاهر به فال نداشتندى علم بخسبانيدن ابوسعيد ظرير منحنى گشتى و مردم از آن تعجب کردندى و آواز قهقهه از درگاه برخاستى، وقتى که به کنار جوئى رسيدى و هنوز اندکى مانده بودى و دانستى که اگر ابوسعيد برجهد در ميان جوى افتد او را گفتى ايهاالاستاد قطع کن مسافت جوى را بجستن، ابوسعيد بيچاره جامه در هم پيچيدى و برجستى، در ميان جوى افتادى! و با اينهمه منزجر نشدى' (۱). | |||||||||
(۱) . تاريخ بيهق دره مانجاى، شوخى ديگرى نيز از اين ابراهيم ذکر کرده است که بسيار بامزه است. | |||||||||
بسيار محتمل است که دولتشاه اين قصه را از اين تاريخ يا کتابى ديگر از قبيل تاريخ نيشابور حافظ ابوعبدالله، يا کتاب مفاخر خراسان لابىالقاسم الاکعبى البلخى خوانده باشد يا ديگرى خوانده و براى او به اشتباه نقل کرده و به سبب عدم دقت و لااباليگيرى که شيوهٔ بيشتر نويسندگان اين عصر است نام 'ابوسعيد' و لفظ 'ضرير' فراياد او مانده و باقى اساس از ياد رفته، و آن قصه بابىالعلاى ضرير و ابوسعيد رستمى نسبت داده باشد (۲)! | |||||||||
(۲) . تاريخ بيهق قطعهٔ بسيار خوبى از ابراهيم نقل کرده است که ما آن را اينجا ذکر مىکنيم: | |||||||||
|
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست