پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
مجله ویستا
روانشناسی آلمان و مکتب اطریش
از لحاظ سيستمى در اواخر قرن نوزدهم دو قطب روانشناسى در آلمان وجود داشت. يکى روانشناسى عمل که نماينده آن برنتانو بود و ديگرى روانشناسى محتوا که رهبر آن وونت بود. مباحث گذشته نشان داد که چگونه روانشناسى محتوا و روش آزمايشگاهى با يکديگر همراه شدند. واقعيت تاريخ نشانگر اين امر بود که روانشناسى محتوا همواره تن به روش آزمايشگاهى داده است، در حالىکه روانشناسى عمل چنين نکرده است. وسوسهانگيز است که تصور کنيم اين تفاوتى اساسى و مربوط به ماهيت اين دو مکتب است، ليکن نبايد با عجله نتيجهگيرى کرد. تصادفات تاريخى که منجر به همجوارى و ارتباط پديدهها با يکديگر مىگردند، الزامى نيستند. واقعيت اين است که 'عمل' مفهوم قديمىتر بود و از اين رو بيشتر با فلسفه که هنگام برخورد با روان غيرآزمايشگاهى است عجين شد. برعکس، محتوا از عينىگرائى تحليلى جديد، نشأت گرفته بود و لذا به دست آزمايشگران افتاد. البته مىتوان تصور کرد که روانشناسى 'عمل' خود بدون وجود روانشناسى محتوا مىتوانسته بهسوى تکامل رفته و بهصورت روانشناسى پويائى جديد درآيد. در آن صورت آن همه سالهائى که روانشناسان دروننگر به مشاهده طولانى و خستهکننده هوشيارى و بررسى اين يا آن احساس و عاطفه و تصوير ذهنى پرداختند، ممکن بود وجود نداشته باشد. |
گهگاه اين مکتب 'عمل' را 'مکتب اطريشي' (Austrian School) نيز خواندهاند. تفکيک مکاتب براساس حدود جغرافيائى از اين نوع بهندرت صحيح است، ليکن هيچ ترديدى وجود ندارد که جايگاه و موطن مناسب اين نهضت در دورانى که ما از آن سخن بهميان مىآوريم در اطريش و ناحيه هممرز آن در جنوب آلمان بود. |
زمانى که مکتب اطريشى از بحث درباره سيستم خارج شد و توجه خود را به قلمرو روانشناسى آزمايشگاهى معطوف نمود، موضوعاتى که مورد بررسى آن قرار گرفت بيشتر مسائل مربوط به ادراک فضائى و زيباشناسى بود. علت اين امر نيز کاملاً روشن بود. مسئله ادراک، مسئله اساسى در روانشناسى است که خود را به آسانى تحت شرايط آزمايشگاهى قرار مىدهد. مکتب محتوا با متحد شدن با فيزيولوژى حواس، به بررسى احساس سوق داده شد و از آنجا به موضوعات ديگر متمايل گشت و کوشيد که همه آنها را تحت شرايط آزمايشگاهى درآورد. روانشناسى 'عمل' که هيچگونه تمايلى به هميشه فيزيولوژيک و يا آزمايشگاهى بودن نداشت و ارثى نيز از تحليلگران ارتباطىگرا نبرده بود، مىتوانست ادراک را مورد بررسى و آزمايش قرار دهد و سپس آن را به حال خود رها کند. |
مهمترين نقطه برخورد در اواخر قرن نوزدهم بين مکتب روانشناسى اطريش و روانشناسى آزمايشگاهى در نظريه شکل و کيفيتها است (که به انگليسى Form - Qualities و به آلمانى Gestalt Qualitäten ناميده مىشود - مترجم). اين دکترين با ديدگاه آنان که ادراک را مجموعهاى از احساسات ابتدائى مىدانستند مخالفت نمود، ديدگاهى که نماينده نظريات مکتب محتواگرا در روانشناسى بود. از بطن مکتب شکل و کيفيتها بود که مکتب روانشناسى گشتالت بيرون آمد. |
براى اينکه درک بهترى از مکتب اطريش داشته باشيم لازم است که به شخصيتها و دانشگاههاى مربوط در آن زمان يکجا بنگريم. نامهاى مهم آن دوره عبارتند از برنتانو، ليپس، ماينونگ (Meinong)، اهرنفلز (Ehrenfels)، کرنليوس (Cornelius)، ويتاسک (Witasek) و بنوسى (Benussi). اشتومف نيز تصادفاً و بهعلت اينکه شاگرد برنتانو بود بهسوى مکتب 'عمل' متمايل شد. کالپى و مىسر (Messer) در حاشيه قرار داشتند. مک نيز بهعلت توجه به مسئله شکل و کيفيتها به شکل غيرمستقيمى به اين مکتب ارتباط پيدا مىکند. دانشگاههائى که در اطريش براى پيشرفت اين مکتب مهم بودند عبارتند از وين، گراز (Graz) و پراگ (دو دانشگاه ديگر نيز در اطريش بودند که در اين رابطه حائز اهميت بودند، اينز بروک - Innsbruck و کراکو - Cracow). |
دانشگاه مونيخ در باوارياى جنوبى را نيز بايد به اين فهرست افزود. وسوسهانگيز است که نام وارزبرگ را که در آن نيز در باواريا بود بهعلت ارتباط آن با برنتانو، اشتومف و کالپى به اين فهرست اضافه کنيم، ليکن بايد در تأکيد بر رابطه بين جغرافيا و ديدگاه فلسفى شرط احتياط را رعايت نمود. حال بگذاريد تصوير اين نهضت را ترسيم نمائيم. |
برنتانو در سالهاى ۱۸۷۴ تا ۱۸۹۴ در وين بود. مک در پراگ بود و پس از نگاشتن کتابهاى مهمى روانشناسى را زير نفوذ خود گرفت و کمى بعد از ترک برنتانو به وين آمد. ماينونگ شاگرد برنتانو در وين بود و براى مدتى هم دانشيار آن دانشگاه شد؛ او در سال ۱۸۸۲ به گراز رفت و اولين آزمايشگاه روانشناسى اطريش را در آنجا تأسيس نمود و تا سال مرگ آن يعنى ۱۹۲۰ در آنجا ساکن شد. اهرنفلز شاگرد برنتانو در وين بود و سپس به گراز و وين رفت و بالاخره در پراگ به سمت پروفسورى منصوب گرديد. ويتاسک از سال ۱۹۰۰ تا سال ۱۹۱۵ که تاريخ وفات آن بود در گراز بهسر برد. کمى بعد بنوسى به گراز رفت و در سال ۱۹۲۷ درگذشت. اين مردان يعنى برنتانو، ماينونگ، اهرنفلز، ويتاسک و بنوسى در وين، گراز و پراگ شخصيتهاى مهم مکتب اطريشى بودند. متحدين نزديک آنان ليپس و کرنليوس بودند. ليپس در مونيخ به سال ۱۸۹۴ جانشين اشتومف گشت و تا سال ۱۹۱۴ يعنى سال وفات در آنجا ماند. کرنليوس در زمان اشتومف در مونيخ بود و با ليپس در آنجا ماند تا سال ۱۹۱۰ که به فرانکفورت رفت. |
همانطور که گفتيم اولين نتيجه مهمى که از ارتباط اين مردان و دانشگاهها بهدست آمد، دکترين شکل و کيفيتها بود. |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست