پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن


آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن    آینه صبوح را ترجمه شبانه کن
ای پدر نشاط نو بر رگ جان ما برو    جام فلک نمای شو وز دو جهان کرانه کن
ای خردم شکار تو تیر زدن شعار تو    شست دلم به دست کن جان مرا نشانه کن
گر عسس خرد تو را منع کند از این روش    حیله کن و ازو بجه دفع دهش بهانه کن
در مثل است کاشقران دور بوند از کرم    ز اشقر می کرم نگر با همگان فسانه کن
ای که ز لعب اختران مات و پیاده گشته‌ای    اسپ گزین فروز رخ جانب شه دوانه کن
خیز کلاه کژ بنه وز همه دام‌ها بجه    بر رخ روح بوسه ده زلف نشاط شانه کن
خیز بر آسمان برآ با ملکان شو آشنا    مقعد صدق اندرآ خدمت آن ستانه کن
چونک خیال خوب او خانه گرفت در دلت    چون تو خیال گشته‌ای در دل و عقل خانه کن
هست دو طشت در یکی آتش و آن دگر ز زر    آتش اختیار کن دست در آن میانه کن
شو چو کلیم هین نظر تا نکنی به طشت زر    آتش گیر در دهان لب وطن زبانه کن
حمله شیر یاسه کن کله خصم خاصه کن    جرعه خون خصم را نام می مغانه کن
کار تو است ساقیا دفع دوی بیا بیا    ده به کفم یگانه‌ای تفرقه را یگانه کن
شش جهت است این وطن قبله در او یکی مجو    بی وطنی است قبله گه در عدم آشیانه کن
کهنه گر است این زمان عمر ابد مجو در آن    مرتع عمر خلد را خارج این زمانه کن
ای تو چو خوشه جان تو گندم و کاه قالبت    گر نه خری چه که خوری روی به مغز و دانه کن
هست زبان برون در حلقه در چه می شوی    در بشکن به جان تو سوی روان روانه کن


همچنین مشاهده کنید