با چه شيوهاى بيکاري، نابرابرى اجتماعى را توليد يا باز توليد مىکند؟ و در چه شرايطى تشنجات اجتماعى بهوسيله فعاليتها و کنشهاى دستهجمعى افراد مشمول، مسمومکننده مىشود؟
- سطح خرد:
چه تحميلات و ابتلائاتى براى افراد بيکار ظهور مىکنند؟ راهبردهاى چيرهشوند بر بيکارى در قلمرو معرفتى و رفتارى فعال از چه قرار هستند؟
بازتابهاى افکار عمومى يا اشخاص معين و خاص چه آثارى بر افراد بيکار دارند؟
محدوده دوم مسائل مربوط مىشود به 'نتايج اجتماعي' بيکاري. در اينجا ابتلائات روانشناختى در مرتبه اول قرار دارند. بدون ترديد امروزه آثار بيکارى - تقريباً برخلاف نتايج مطالعات مارينتال (Mariental-Studie) در دهه سى - بهوسيله وجود شبکه سخت بههم بافته جذب بيمههاى اجتماعى تخفيف مىيابد. تحقيقات و بررسىهاى متعددى (رجوع کنيد به: کوچ و ويسوده، ۱۹۷۸؛ اوفه، ۱۹۸۴؛ پلزمان، ۱۹۸۸) نشان دادهاند که تحميلات بروز کرده روانى - اجتماعى ناشى از بيکارى 'حقيقي' بهطور اساسى شديدتر و سنگينتر احساس مىشوند تا محدوديتهاى غيرقابل اجتناب اقتصادي. بهطور کامل و آشکار در عصر جهتگيرىهاى زمان فراغت و مصرف اين امر معتبر است که شغل و کار هميشه و هنوز هم بهمنزله مهمترين منبع اعتبار اجتماعى و 'احساس خودارزشمندي' (Selbstwertgefühl) در نظر گرفته مىشود. درنتيجه صدمه و زيان نظارت کارى در حجم اشتغالات شغلى خيلى پرارزش منجر به انقباض و درهم فشارى قابل احساس نقشها مىشود - که باز احساس خودارزشمندى را در حد زيادى سنگين مىکند و مىتواند بحرانهاى هويت را سبب شود.
جدول بيکاران در آلمان برحسب معيارهاى انتخابى خاص (منبع: مؤسسه اقتصاد آلمان، ۱۹۹۰)
۱۹۷۵
۱۹۷۸
۱۹۸۰
۱۹۸۳
۱۹۸۴
۱۹۸۵
۱۹۸۶
۱۹۸۷
۱۹۸۸
۱۹۸۹
به درصد
آلمانىها
۸۶/۶
۸۹/۶
۸۷/۷
۸۶/۷
۸۸/۵
۸۸/۶
۸۸/۱
۸۷/۵
۸۷/۵
۸۸/۴
خارجيان
۱۳/۴
۱۰/۴
۱۲/۳
۱۳/۳
۱۱/۵
۱۱/۴
۱۱/۹
۱۲/۵
۱۲/۵
۱۱/۶
کارمندان
۳۳/۸
۳۹/۷
۳۸/۴
۳۴/۶
۳۶/۰
۳۶/۶
۳۷/۲
۳۷/۱
۳۸/۴
۳۹/۳
کارگران
۶۶/۲
۶۰/۳
۶۱/۶
۶۵/۴
۶۴/۰
۶۳/۴
۶۲/۸
۶۲/۹
۶۱/۶
۶۰/۷
متخصصان و ماهران
۰
۳۸/۵
۳۸/۲
۴۱/۹
۴۳/۲
۴۱/۱
۴۰/۲
۳۸/۲
۳۸/۸
۴۱/۴
غيرماهر
۰
۶۱/۵
۶۱/۸
۵۸/۱
۵۶/۸
۵۸/۹
۵۹/۸
۶۱/۹
۶۱/۲
۵۸/۶
سن کمتر از ۲۰ سال
۱۱/۵
۱۰/۶
۹/۹
۹/۵
۸/۳
۸/۱
۷/۳
۶/۲
۴/۸
۳/۹
بين ۲۰ تا ۵۵ سال
۷۸/۳
۷۶/۰
۷۴/۶
۷۹/۵
۷۹/۲
۷۸/۹
۸۰/۲
۸۰/۳
۸۰/۴
۷۹/۵
بيشتر از ۵۵ سال عمر
۱۰/۲
۱۳/۴
۱۵/۵
۱۱/۰
۱۲/۵
۱۳/۰
۱۲/۵
۱۳/۵
۱۴/۸
۱۶/۶
معلولان جسمى
۲۰/۲
۲۹/۴
۳۲/۲
۱۹/۸
۱۹/۵
۱۹/۰
۱۹/۹
۲۰/۰
۲۲/۲
۲۴/۱
بيش از يک سال بيکار
۹/۶
۲۰/۳
۱۷/۰
۱۸/۰
۲۴/۹
۲۸/۸
۳۱/۰
۳۱/۹
۳۲/۶
۳۱/۴
دريافتکنندگان بيمه بيکارى
۵۳/۵
۳۹/۶
۳۷/۴
۳۹/۴
۳۴/۰
۳۱/۶
۳۱/۶
۳۸/۴
۴۰/۵
۴۳/۴
دريافتکننده مساعده بيکارى
۱۰/۰
۱۴/۷
۱۱/۸
۲۲/۲
۲۶/۳
۲۶/۴
۲۵/۸
۲۲/۶
۲۴/۱
۲۵/۲
در اين رابطه 'فرآيندهاى نسبت دادن يا اسنادي' (Attributionsprozesse) نيز نقشى بازى مىکنند (رجوع کنيد به: کيرشلر - Kirchler - در ۱۹۸۴؛ پلزمان، ۱۹۸۸ و ويسوده، ۱۹۹۱). اينگونه نسبت دادنها مىتوانند 'درونى و ذاتي' باشند که بر ناتوانى و بىلياقتى خودي، فقدان انگيزش يا فقدان آمادى براى سازش، صدق مىکند و يا اينکه 'خارجى و بيگانه' باشد مثل وجود رقيب در محل کار، کارخانه کهنه و خراب، رئيس و مافوق کوتاهبين و تنگنظر يا بهطور کلىتر، خردورزى پيشرفته بهصورت 'سيستم' و غيره. احتمالاً در اين موارد تفاوتهاى بين فرهنگى نيز وجود دارد؛ فىالمثل اروپائيان اجازه دارند بيشتر 'سيستم' يا 'جامعه' را مسئول بشناسند در حالىکه آمريکائيان بيشتر به نسبتهاى درونى و صفات فردى تمايل دارند.
در کنار نتايج دروني، ممکن است مسائل 'پراکندگى و عدم يکپارچگى اجتماعي' وجود داشته باشد. حذف تماس با همکاران در قلمرو کارى اولين مرحله زيان سرشار روابط اجتماعى است. اين امر در قلمرو دوستان و آشنايان ادامه مىيابد و تا ارتباطات خانوادگى اثر مىگذارد. به اين ترتيب همچنين 'فشار اجتماعي' ايجاد مىشود که در خيلى از موارد مىتواند برعکس اثر بگذارد، يعنى سبب پديدآمدن گرفتارى و درگيرى (Verstrickung) روزافزون در سرنوشت کار باشد.
الگوهاى اقتصادى 'جستجوى شغلي' (Job-search-Modelle) فرض را بر اين قرار مىدهند که جستجو براى اشتغال مجدد بههمان نسبت که فشار مالى (و اجتماعي) بيشتر شود، شديدتر و عميقتر و موفقيتآميزتر مىباشد. از تحقيق پلزمان (۱۹۸۸) چنين برمىآيد که اين امر فقط براى دوره آغاز کار معتبر است؛ بدين ترتيب که جويندگان کار فقط در اولين سه ماه بهواسطه فشار مالى و اجتماعى و خانوادگى بهطور مثبت برانگيخته مىشوند. بعداً مقامات صالح اجتماعى (و نيز خانوادههاى خود آنها) بيشتر بهمنزله تحميلکننده و مزاحم احساس مىشوند. در عين حال پلزمان بررسى مىکند که معيار بيکارى خود دليل پنهانى است براى اينکه از نو شاغل شوند. اگر کسى بتواند نشانى از وضعيت کارى بىعيب و نقص بيابد، بيشترين چشمانداز براى اشتغال جديد يا ادامه اشتغال را پيدا مىکند. به اين ترتيب کارفرمايان بالقوه به جويندگان کار که مدت طولانىترى بيکار بودهاند بههمان نسبت کمتر شانس کار مىدهند. در اين زمينه حتى نشانى از فعاليتهاى اقتصاد سايه (يا کار قاچاقى و غيرقانونى در بازار سياه) بخت بيشترى را براى اشتغال و کار مجدد هم از ديد و داورى خود بيکار و هم از ديد و داورى کارفرماى بالقوه افزايش مىدهد. اين امر دلالت بر آن دارد که معيار بيکارى با طول مدت در حال افزايش مىتواند بهمنزله انگى (برچسبي) (Stigma) دربيابد که برگشت به مناسبات جذّاب کارى را مانع مىشود.
البته بيکارى فقط يک مسئله نيست که وضعيات و مناسبات فردى را نشان دهد حتى در چارچوب 'کل جامعه' مسائل مهمى بهوجود مىآيند. گسترش بومى و محلى بيکارى براى هر جامعه تاحدى نيز بيانگر مسئله سياسى داغ است. حتى اگر همگامىکردن و تعاون بيکاران در معناى گرايشهاى تخريبکننده يا تغييردهنده سيستم فعلى هنوز آشکار نشده باشد در اين مورد نيروى انفجارى فوقالعاده زيادى نهفته شده است. بهويژه ممکن است ادامه بيکاري، جوانان را به حالت نوميدى و افسردگى سوق دهد يا به رفتار پرخاشجويانه آنان منجر شود و بههمراه آن اجتماعى شدن و يکپارچگى قسمتهاى مهمترى از مردم را مانع گردد. همين موضوع براى ادغام و يکپارچگى مردم آلمان شرقى سابق نيز مصداق داشت و دارد - بهعلاوه براى نسل جوان آنجا - که با آن بهطور کلى مىتواند بعد اشتراکى و دسته جمعى قسمتهاى جمعيت بيکار را بهسوى گرايشهاى نابهنجار - با نتيجهگيرى افراطگرائى يا نوميدى و افسردگى - بکشاند. مخصوصاً در آنجا اين امر مصداق خواهد داشت که شکستهائى در سيستم ارزشى بروز خواهند کرد و صدمه به سنتها در معناى خلاء ارزشي، قدرت نابهنجار و غيرعادى (و خطر آفرين) را آماده مىسازد. به اين ترتيب يک بار ديگر نشان داده مىشود که زندگى بدون کار در ميان يک جامعه کاري، ممکن است بهسوى 'ساختارزدائي' (Entstrukturierung) دنياى زندگى کشيده شود. مىتوان پيشبينى کرد که چنين خطوط فاصله برانگيز و تنشآورى دشمنى و مخالفت قديمى سرمايه و کار را تحتالشعاع قرار دهد حتى اگر مناسبات و پرسشهاى وصلکننده بين دو طرف خطوط فاصلهانداز وجود داشته باشد.