|
|
|
فراگرد شهرنشينى زمانى رخ مىدهد که شمار انبوهى از مردم مناطق روستائى کشور را رها کنند و سکونتگاههاى شهرى براى زندگى خود برپا کنند. شهرنشينى در سراسر جهان رو به گسترش است. در کشورهاى صنعتى پيشرفته، شهرنشينى بهگونهاى تدريجى و همراه با رشد صنعت و بازرگانى رخ داده و اکنون بيش از ۷۰ درصد جمعيت اين کشورها را شهرنشينان تشکيل مىدهند. ولى در کشورهاى توسعه نيافته اين گرايش به شهرنشينى براثر بهبود در فنون پزشکى و پائين آمدن نرخ مرگ و مير و هجوم جمعيت اضافى روستاها به شهرها، بهگونهاى تقريباً ناگهانى پديد آمده است، بدون آنکه صنايع نوپاى شهرى بتوانند اين جمعيت اضافى را بهخود جذب کنند. رشد شهرنشينى در اين کشورها جنبهاى بيمارگونه بهخود گرفته و مسائل اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى خطرناکى را براى اين کشورها بهبار آورده است.
|
|
| عوامل بهبارآورندهٔ شهرنشينى
|
|
زندگى شهرى نوين بيشتر بر اثر پيشرفتهاى تکنولوژيک سدهٔ گذشته پديد آمده است. براى آنکه مردم بتوانند در شهرها زندگى کنند و به فعاليتهائى بپردازند که با کشاورزى ارتباطى نداشته باشد، بايد منابع غذائى اضافى براى تأمين نيازهاى جمعيت شهرى به اندازهٔ کافى فراهم شده باشند. پيشرفتهاى فنى در زمينههاى کشاورزي، صنعت، حمل و نقل و ارتباطات، در گرايش مردم به شهرنشينى نقش داشتهاند.
|
|
مثال:
|
انقلاب صنعتى در جوامع صنعتى پيشرفته در رشد سريع شهرنشينى در اين کشورها نقش تعيينکنندهاى داشته است. به موازات تأسيس کارخانجات و مؤسسات صنعتى در شهرها، تعداد هرچه بيشترى از مردم از روستاها کنده شده و براى کار در اين مؤسسات صنعتى به شهرها روى آوردهاند. پيشرفتهاى بزرگ در فنون کشاورزي، مانند اختراع تراکتور و کمباين، نياز به نيروى کار را در روستاها کاهش داده و درنتيجه، جمعيت اضافى روستاها در جستجوى کار براى زندگى کردن به شهرهاى صنعتى هجوم آوردهاند.
|
|
| شرايط ضرورى براى شهرنشينى
|
|
برخى از جامعهشناسان شش شرط را براى شهرنشينى ذکر کردهاند. نخست، بايد تقسيم کار و مشاغل تخصصى وجود داشته باشند. دوم، سازمان اجتماعى بايد برپايهٔ شغل و طبقه اجتماعى استوار باشد و نه بر روابط خويشاوندي. سوم، نهادهاى رسمى دولتى بايد برپايهٔ تقسيمات کشورى و نه برمبناى محدودههاى خانوادگى بهوجود آمده باشند. چهارم، يک نظام بازرگانى و پيشهورى بايد پديد آمده باشد. پنجم، وسايل ارتباطى و مؤسسات خدماتى بايد برقرار شده باشند. ششم، تکنولوژى معقولى بايد بهوجود آمده باشد.
|
|
مثال:
|
در جامعهٔ روستائي، اقتدار اجتماعى در دست پيشکسوتان خانوادهها است. اما در يک جامعهٔ شهري، اقتدار در يک نهاد حکومتى خاصى متبلور است که بهصورتى رسمى بر جامعه نظارت دارد و نظم را در آن برقرار مىسازد. از آنجا که در يک جامعهٔ روستائى بيشتر مردم بهکار کشاورزى اشتغال دارند، نيازى به تخصص احساس نمىشود. اما در يک جامعهٔ شهري، فعاليتهاى متنوع و جداگانهاى وجود دارند و براى آنکه جامعه بتواند اين کارهاى متنوع و مختلف را انجام دهد، به يک تقسيم کار پيچيدهترى نياز است. آموزش در جامعهٔ روستائى تقريباً يکسره در نظارت خانواده است. اما بهخاطر وجود تقسيم کار پيچيده در يک جامعهٔ شهري، نهادهاى آموزشى مستقل و تخصصى وجود دارند که کودکان را با همکارى خانوادهها براى زندگى و فعاليتهاى شهرى آماده مىسازند.
|
|
| روابط متقابل در مناطق شهرى
|
|
روابط آدمها در جامعه شهرى، جنبهاى غير شخصى دارند و افراد بدون آنکه از يکديگر شناسائى داشته باشند، بهگونهاى نه چندان پايدار با همديگر ارتباط برقرار مىکنند. شهر از چنان جمعيت انبوه و ناهمگونى ترکيب شده است که شخص در آن به اسانى مىتواند ناشناخته باقى بماند و تقريباً به ميل و سليقهٔ خود زندگى کند. در يک چنين محيطي، آدمها مىتوانند به گروههاى منحرف بپيوندند و با پذيرفتن ارزشهاى انحرافى اين گروهها بر ضد ارزشهاى مسلط بر کل جامعه عمل و فعاليت کنند، بىآنکه دچار عذاب وجدان شوند. بزرگى حجم جمعيت ناهمگون شهرى و گمنامى نسبى آدمها در اين جمعيت، در مقايسه با جوامع روستائي، زمينههاى بيشترى را براى تبهکارى و بزهکارى فراهم مىآورد.
|
|
مثال:
|
آمارها نشان مىدهند که ميزان ارتکاب جنايت در شهرهاى بزرگ چهاربرابر همين ميزان در مناطق روستائى است. بهدليل تراکم جمعيت، عدم انسجام اجتماعى و نرخ بالاى بيکاري، رفتار انحرافى در شهرها رواج بيشترى دارد.
|
|
| نظريهٔ مربوط به گذار از جامعهٔ روستائى به جامعهٔ شهرى
|
|
جامعهشناسانى چون دورکيم، رِدفيلد و تونيس، انتقال از زندگى شهرى به زندگى روستائى را در اوايل سدهٔ بيستم مورد بررسى قرار دادند. آنها به اين نتيجه رسيده بودند که انتقال از شيوه زندگى روستائى به شيوهٔ زندگى شهري، پيامدهاى ناخوشايند فراوانى دارد. آنها معتقد شده بودند که در اين انتقال، روابط غيرشخصى جانشين روابط شخصى مىشوند و درنتيجه، نظم و نظام جامعه در معرض از همگسيختگى قرار مىگيرد.
|
|
|
وقتى شمار انبوهى از مردم در مناطق محدود شهرى در فاصلهاى نزديک به يکديگر زندگى مىکنند، فشارهاى روانى ممکن است آرامش زندگى آدمها را برهم زنند. در يک چنين جامعهٔ انبوه و متراکمى بيشتر آدمها بسيار کم همديگر را مىشناسند و رابطهٔ رو در رو با يکديگر ندارند و تنها با آدمهاى اطراف خود ارتباط نزديک و شخصى دارند. اين وضعيت زمينهساز بىاعتمادى متقابل و نارضايتى کلى از کيفيت زندگى شهرى مىشود. از اين گذشته، زندگى در شهر با سطح بالائى از رقابت و کشمکش همراه است. در اينجا برخلاف جوامع روستائي، منزلت اجتماعى شخص نه برمبناى مادرزادي، بلکه با دستآوردهاى آن مشخص مىشود و بنابراين هرکس مىکوشد دستآوردهائى بيشتر از ديگران بهدست آورد و نگران واپسماندن از ديگران است.
|
|
| مزاياى اقامت در يک اجتماع شهرى
|
|
از جملهٔ مزاياى اقامت در يک منطقهٔ شهرى عبارتند از:
|
|
۱. داشتن حريم شخصى
|
۲. تحرک
|
۳. تنوع سبک زندگى و مشاغل
|
۴. فرصت خلاقيت
|
۵. فرصتهاى آموزشى عالى
|
۶. برخوردارى از مراقبتهاى پزشکى تخصصى
|
۷. برخوردارى از فعاليتهاى تفريحى مناسب
|
۸. برخوردارى از فرصتهاى پژوهشي.
|
|
مثال:
|
فردى که در شهر اقامت دارد هم مىتواند از حريم شخصى برخوردار باشد و هم فرصت ابراز وجود دارد. مؤسسات آموزشى و پژوهشى بزرگ، مراکز و متخصصان پزشکى درجهٔ يک که از عهدهٔ درمان سختترين بيمارىها برمىآيند، تنها در شهرهاى بزرگ پيدا مىشوند.
|
|
|
جامعهشناسان اصطلاح بومشناسى را از رشتهٔ زيستشناسى وام گرفتهاند و اصول اين علم را در بررسى جمعيتهاى شهرى بهکار بستهاند. بومشناس شهرى رابطهٔ ميان ساکنان يک شهر و فضاى اجتماعى قابل استفاده براى آنها را مورد بررسى قرار مىدهد. از آنجا که فضاى موجود در شهرها محدود است، رقابتى براى داشتن فضاى بيشتر در شهرها وجود دارد.
|
|
|
اصطلاح مناطق بومشناختى را براى منظورهاى گوناگون مىتوان بهکار بست. مناطق ويژه کسب، صنعت، سکونت و تفريح، از جملهٔ مناطق بومشناختى شهر بهشمار مىآيند.
|
|
|
اين نظريه را نخستين بار ارنست بِرجِس در ۱۹۲۵ مطرح کرد. برجس شهر را داراى يک رشته مناطق هممرکز مىدانست که هر منطقهٔ آن به کار معينى اختصاص دارد و بخش خاصى از جمعيت شهر را در برمىگيرد. منطقهٔ ۱ يا منطقهٔ مرکزي، ناحيهٔ تجارى مرکزى است؛ منطقهٔ ۲ به منطقهٔ انتقالى اطلاق مىشود که ساختمانهاى رو به زوال دارد و انسجام اجتماعى در آن بسيار ضعيف است؛ منطقهٔ ۳، منطقهاى مسکونى است که خانههاى کارگران در آن جاى دارند؛ منطقهٔ ۴، نيز ناحيهاى مسکونى است و سکونتگاه افراد طبقهٔ متوسط است؛ منطقهٔ ۵، در حومهٔ شهر قرار دارد و سکونتگاه افراد طبقهٔ متوسطى است که هر روزه براى کار به شهر رفت و آمد مىکنند. بايد يادآور شد که اين نظريه تنها در مورد برخى از شهرها قابل کاربرد است و نه همه شهرها.
|
|
|
نظريهٔ بخشهاى متحدالمرکز و هستههاى چندگانه
|
|
هم نظريهٔ بخشها و هم نظريهٔ هستهها به الگوهاى استفاده از زمين شهرى مىپردازند. در نظريهٔ بخشها، فرض بر اين است که شهرها از مرکز به اطراف بهصورت بخشهاى مثلثىشکل مسکوني، تجارتي، تفريحي، و يا صنعتي، توسعه مىيابند. در نظريهٔ هستههاى چندگانه، شهرها داراى تعدادى مناطق تخصصى تصور مىشوند که هريک از آنها هستهاى براى خود دارد. اين مناطق تخصصى مىتواند به دولت، تجارت يا صنعت اختصاص داشته باشند. در هر منطقهاي، هستهٔ منطقه بر رشد و توسعهٔ نواحى اطراف آن تأثير مىگذارد.
|
|
| فراگردهاى عمدهٔ بومشناختى در مناطق شهرى
|
|
جامعهشناسان در شهرها پنج فراگرد عمدهٔ بومشناختى تشخيص دادهاند. اين فراگردها عبارتند از:
|
|
۱. تراکم، يعنى جمعشدن آدمها و تسهيلات در يک مکان جغرافيائى به نسبت تنگ؛
|
|
۲. تمرکز، يعنى دور هم چمع شدن افرادى که کارکردهاى اقتصادى و خدماتى ضرورى را انجام مىدهند؛
|
|
۳. تمرکززدائى، يعنى پراکندهشدن آدمها و تسهيلات شهرى در يک ناحيه گسترده؛
|
|
۴. انشعاب، يعنى جمع شدن آدمهاى داراى فرهنگ و اوضاع مادى يکسان در نواحى کوچکتر؛
|
|
۵. تهاجم، يعنى اقامت يک گروه نوپديد در منطقهاى که بيشتر در اشغال گروه ديگرى بود.
|
|
|
از نظر جامعهشناختى، شهرکها در حد فاصل مراکز شهرى و اجتماعات روستائى قرار دارند. شهرکها ويژگىهاى هر دو اجتماع شهرى و روستائى را نشان مىدهند. از آنجا که شهرکها به نسبت کوچک هستند، بسيارى از ساکنان آنها همديگر را شخصاً مىشناسند و روابط غيررسمى با هم دارند. در بيشتر موارد، شهرکها اقتصادى غيرکشاورزى دارند و از اين جهت به مراکز شهرى شبيه هستند.
|