|
|
بساوِشْن، گوشِن، اندوه، منْش، ترمنشن، هَميمال، فادوسپان، شترپاون
|
|
اين لغات با وجود آنکه طرف توجه و علاقه و مورد حاجت گويندهٔ فارسى زبان بوده و هست، ليکن چون لغات زيباتر و آسانترى بهجاى آنها آمد مثل: لمس، قول، غم، حال يا طبع، کبر، خصم، والي، امير ـ لغات مذکور فارسى خودبهخود از ميان رفت اما لغت 'نماز' با آنکه با شريفترين و پرزورترين لغت عربى که اساس انقلاب اسلامى است طرف بود ولى چون تازى آن 'الصلوة' زيباتر و آسانتر از لغت فارسى نبود، نماز به حال خود باقى ماند، همچنين 'روزه' با آنکه لغت متروک فارسى از لغات ترسايان و جهودان ايرانى بود، معذلک در برابر لغت 'صوم' عربى پايدارى نمود و از بين نرفت.
|
|
|
لغات فرانسوى که از مشورطه به اين طرف يکباره شيوع يافته و به جرايد رسيد و از جرايد در زبان عوام افتاد از قبيل، سِوِر، اِفِه، اَنترِه، اَنتريک، اُرْگان، ليدر، کميته، کميسيون، دوسيه و غيره از لغاتى بود که بدون شک ابتدا در دربار شاه به سبب انس به زبان مذکور تکلم مىشده و سپس و رؤساى دولت و وزيران و کارمندان دولتى و محصلان فرنگ بدان سخن رانده (اين معنى فريضه نيست و نويسنده اطلاع درست بر اين کار دارد) و از آنجا به جرايد رخنه کرده و عاقبت در دهان مردم افتاده و نزديک بود لغات: سخت يا جدي، صرفه، درآمد، فايده، دسيسه و شيطنت و سخنچينى و غيره را از بين ببرد ـ همچنين است بيشتر لغات عربى که تا ديروز مستعمل بوده و لغات فارسى آن نزديک بود نابود شود از قبيل تعارفات: صَبّحکُم الله بالخير و العافيه، مساکم الله... ظِلََّکم مَمْدود... جُعِلْت فِداک... لُطفکم مَزيد... و غيره، يا القاب و ادعيه:جناب مستطاب، حضور باهرالنور، دامَاقباله العالي، دامت شوکته، و غيره يا ترکيبات و مفردات ديگر چون: ذهاب و اياب، بيع و شري، ظلم و جور، عقد و نکاح، لعلّ، يُمکن، کأن لَمْ يکنِ باَيّ نحوکان، و غيره هزاران نظاير که همهٔ آنها داراى برابرهائى از فارسى شيرين بوده و اجبارى هم در بهکار بستن آن لغتها در ميان نه، و تنها تفنن فضلا و علما و رجال قرن يا قرون آخرى موجب هجوم اين همه لغت بيگانه بوده است و بس ـ يا لغاتى که محض ادب عمداً به لغت اجنبى ذکر مىشود مثل متعلقه عوض زن ـ والده عوض مادر ـ صبيه بهجاى پدر، اخوى بهجاى بردار و صدها لغت ديگر که عمداً و محض ادب و نزاکت رسم است که لغت اجنبى استعمال مىکنند.
|
|
|
اين دو لغت از القاب بسيار محترم قرون اول اسلامى است 'خداوند' لقب پادشاهان و 'خواجه' لقب صدور بوده است (۱) و اين دو لقب تا قرن هشتم نيز به قوت خود باقى است و در اشعار شيخ سعدى و خواجه حافظ و ساير شعراى معاصر ايشان و در کتب تواريخ و غيره اين القاب را به معنى قديم خود مىبينيم و صدور بزرگ چون: خواجه رشيدالدين فضلالله و امرائى چون خواجه على سربدار به اين لقب مشرّف هستند. ليکن به قرائن زياد ديده مىشود که در قرن هشتم و نهم اين دو لقب دستمالى و مبتذل مىشود (مثل لقب خان و بيک و جناب و حضرت و اجل اشرف در عصر اخير) و اشخاصى که نه پادشاه هستند لقب 'خداوند' به خود مىبندند و چون 'خواندمير' و 'ميرخواند و 'خواوندشاه' و غير هم و گروهى که وزير نيستند نيز لقب خواجه مىگيرند چون 'خواجوى کرماني' که احتياط کرده و آن را مصغر ساخته ولى شاگرد او 'خواجه حافظ ـ اگر اين لقب در زمان حيات به او داده شده باشد' و هزاران تاجر مسيحى و جهود چون خواجه شمعون و خواجه بغوز و خواجه فلان و خواجه بهمان، بنابراين دورهٔ سلطنت تيموريه و آققوينلو و قرهقوينلو و صفويه و ساير سلسلههاى بعد اين القاب به سبب ابتذال نابود مىشود يعنى ديگر بزرگان بدان اعتنا نمىکنند و تا مدتى 'خداوند' به شکل مخفف 'خوند' لقب ملاهاى بسيار معتبر چون 'آخوند ملاصدرا' و نظاير او بوده و بعد آن هم مبتذل شده و نابود گرديد ـ و لقب خواجه هم تا چندى لقب تجار ارمنى بود و بعد لقب خادمان سياه شد و امروز به کلى آن هم نابود گرديده، و فعلاً خداوند يک معنى عام دارد که گاهى نسبت به پدر و بزرگتر تعارف مىشود و يک معنى خاص که نام باريتعالى است، در صورتى که معنى اخير مجارى است.
|
|
(۱) . اين هر دو لغت ظاهراً در فارسى درى بعد از اسلام لغت 'خوتاي' پهلوى که به معنى صاحب و آقا و شاه و مدير و گاهى هم لقب فرشتگان چون 'ماهخداي' و 'ديرندخداي' و غيره بوده بود، ساخته شد، چه 'خداي' را در اسلام بهجاى 'الله' و 'رب' عربى گذاشتند و برابر شاه و صاحب و آقا 'خداوند' را با ضميمهٔ 'وند' که از ادات تشبيه يا نسبت است ساختند، که از همان ريشه ولى عين آن نباشد ـ و خواجه نيز بايد مخفف و مصغر 'خوتاي' با الحاق 'يژه ـ يچه' که از ادات تصغير است، باشد، يعنى خداى کوچک و شاه کوچک که بهتدريج همچنانکه خداوند 'خوند' شده است خود ايچه نير 'خواجه' شده است. ملاحظه شود در 'خواندگار' لقب سلاطين آلعثمان، که مخفف 'خداوندگار' است و 'خوندعالم' و 'ميرخواند' و 'خواندمير' و 'خاوندشاه' و 'خوند' و 'آخوند' که همه مخفف 'خداوند' است (رجوع کنيد به: رحلةابنبطوطه ص ۱۴۹ ـ ۱۵۷ ح ۱ و ص: ۷ ـ ۱۱ ـ ۱۹ ـ ۲۷ـ ج ۲ چاپ قاهره.)
|