|
|
هر یک از پنج نهاد یاد شده برای منظور خاصی وجود دارد و کارکردهای معین و مخصوصی را انجام میدهد.
|
|
- کارکردهاى خاص نهاد خانواده عبارتند از:
|
۱. تنظيم رفتار جنسي.
|
۲. پرکردن جاى آدمهاى يک نسل بهوسيلهٔ يک نسل ديگر از طريق توليدمثل
|
۳. مراقبت و حمايت از فرزندان، ناتوانان و سالمندان.
|
۴. اجتماعى کردن کودکان.
|
۵. تثبيت جايگاه اجتماعى و منزلت افراد از طريق وراثت.
|
۶. تأمين امنيت اقتصادى براى اعضاء خانواده بهعنوان واحد بنيادى توليد اقتصادى و مصرف.
|
|
- کارکردهاى ويژهٔ نهادهاى آموزشى عبارتند از:
|
۱. ايجاد آمادگى در افراد براى قبول نقشهاى شغلي.
|
۲. عمل کردن بهعنوان وسيلهٔ انتقال ميراث فرهنگي.
|
۳. آشنا ساختن افراد جامعه با نقشهاى گوناگون.
|
۴. آماده ساختن افراد براى برخى نقشهاى اجتماعى موردنظر.
|
۵. فراهمآوردن مبناى ارزيابى و فهم منزلتهاى اجتماعي.
|
۶. فراهمآوردن تغيير و پيشرفت در جامعه از طريق پژوهشهاى علمي.
|
۷. تقويت قدرت تطبيق افراد با ارزشهاى اجتماعى و تسهيل روابط اجتماعي.
|
|
- کارکردهاى ويژهٔ نهادهاى مذهبى عبارتند از:
|
۱. کمک به افراد در پيدا کردن هويت اخلاقي.
|
۲. فراهمآوردن تفسيرهائى براى تبيين محيط طبيعى و اجتماعى فرد.
|
۳. بالا بردن روحيهٔ اجتماعى افراد، انسجام اجتماعى و همبستگى گروهي.
|
|
- کارکردهاى ويژهٔ نهادهاى اقتصادى عبارتند از:
|
۱. توليد کالاها و خدمات مورد نياز اعضاء جامعه.
|
۲. توزيع کالاها و خدمات همراه با توزيع منابع اقتصادى (کار و تجهيزات).
|
۳. مصرف کالاها و خدمات.
|
|
- کارکردهاى خاص نهادهاى حکومتى عبارتند از:
|
۱. نهادمند ساختن هنجارها از طريق قوانين مصوب مجالس مقننه.
|
۲. اجراء قوانين تصويبشده.
|
۳. حل و فصل درگيرىهاى موجود در ميان اعضاء جامعه.
|
۴. برقرارى خدماتى چون مراقبتهاى بهداشتي، آموزش، رفاه و نظاير آن.
|
۵. حمايت شهروندان در برابر حملات ملتهاى ديگر و حفظ هوشيارى ملت در برابر تهديدهاى خارجي.
|
|
|
کارکردهاى نهادى خاص، بسيار بههم وابسته هستند. براى آنکه جامعهاى کارکرد مؤثرى داشته باشد، نهادهاى بنيادى آن بايد بهگونهٔ کارآمد و سازندهاى با هم ارتباط داشته باشند. توازن متناسب و گهگاه ظريفى بايد ميان نهادهاى خانوادگي، حکومتي، مذهبي، اقتصادى و آموزشى برقرار باشد. از آنجا که نهادهاى مختلف کارکردهاى گوناگونى را انجام مىدهند که گهگاه در يکديگر تداخل پيدا مىکنند، برقرارى توازن يادشده گاه دشوار مىگردد. هرچند که نهادهاى گوناگون ممکن است بتوانند نياز مشابهى را برآورده سازند، اما به هر روى ضرورت دارد که نهاد واحدى بر نهادهاى ديگر چيرگى داشته باشد و نفوذ چشمگيرى بر نهادهاى ديگر اعمال مىکند.
|
|
مثال:
|
هم نهاد خانواده و هم نهاد رسمى آموزشى در اجتماعى کردن نوجوانان سهيم هستند. در يک جامعهٔ صنعتى نوين، مدرسه مسئوليت اصلى اجراء کارکرد آموزشى را برعهده دارد. اما در اجتماعات کشاورز روستائي، خانواده بيشترين نقش را در آموزش دارد، زيرا اين چشمداشت وجود دارد که کودکان روزى مسئوليتهاى ادارهٔ مزرعهٔ خانوادگى را برعهده گيرند.
|
|
|
از آنجا که ممکن است يک نهاد در مقايسه با نهادهاى ديگر اهميت پيدا کند، گهگاه کارکردهائى از يک نهاد به نهاد ديگر اهميت پيدا کند، گهگاه کارکردهائى از يک نهاد به نهاد ديگر انتقال مىيابند. يک چنين جابهجائى کارکردى زمانى رخ مىدهد که يک يا دو شرط وجود داشته باشد: ۱. يک نهاد ديگر نتواند نياز معينى را در جامعه برآورده سازد، يا ۲. دو يا چند نهاد قادر به برآوردن يک نياز باشند، ولى يکى از اين نهادها به روشنى اثبات کند که مىتواند آن نياز را به بهترين وجهى برآورده سازد.
|
|
مثال:
|
در جوامع صنعتى نوين، خانواده بيش از هر نهاد ديگرى کارکردهاى خود را از دست داده است. بيشتر کارکردهاى اجتماعى کردن فرزندان به مدارس واگذار شده است و خانواده اکنون بيشتر يک مصرفکنندهٔ کالاها است، در حالىکه زمانى هم توليدکننده و هم مصرفکننده بود و عوامل اقتصادى مؤثر بر خانواده، اکنون در اختيار نهادهاى اقتصادى و حکومت هستند.
|
|
| رقابت و همکارى در ميان نهادها
|
|
نهادهاى اجتماعى ممکن است تداخل يابند و کارکردهاى يکسانى را انجام دهند. نهادهاى اجتماعى در چارچوب يک جامعه چنان در هم تنيدهاند که نه تنها با يکديگر کنش متقابل دارند بلکه به صورتهاى گوناگون به يکديگر وابسته و مرتبط هستند. اما با اين همه، عنصر نيرومندى از رقابت در ميان نهادهاى اجتماعى وجود دارد که ممکن است در نهايت به تضعيف عنصر يا عناصر سازندهٔ يک نهاد بىانجامد. اين روح رقابت براى آن وجود دارد که هر نهادى به دليل انجام انواع کارکردهاى ضروري، ممکن است با نهاد ديگرى که کارکرد مشابهى را انجام مىدهد، به رقابت پردازد. در اينجا بايد يادآور شد که برخى از نهادها ممکن است نفوذ قابل ملاحظهاى بر نهادهاى ديگر داشته باشند.
|
|
مثال:
|
در بيشتر کشورهاى امروزى حکومت بر چهار نهاد اجتماعى ديگر نفوذ چشمگيرى را اعمال مىکند. حکومت حتى در ارتباط با نهادهاى مذهبي، ممکن است از طريق مجالس قانونگذار و دادگاهها، تصميماتى را اتخاذ کند که بر فعاليتهاى اين نهادها تأثير گذارد.
|
|
اما از سوى ديگر، از آنجا که نهادها بسيار بههم وابسته هستند، همديگر را چنان تقويت مىکنند تا همگى بتوانند در جامعه کارآئى داشته باشند.
|
|
مثال:
|
از آنجا که بخش مهمى از نظام آموزشى ما بهعهدهٔ دولت گذاشته شده است، نهادهاى آموزشى به نهادهاى سياسى وابستگى نزديک پيدا کردهاند و سياستهاى حکومتى در حجم و کيفيت نهادهاى آموزشى بسيار تأثير دارند.
|
|
اگر تغييرى در يک نهاد رخ دهد، معمولاً دگرگونىهائى نيز در نهادهاى ديگر پيش مىآيند. از اينرو، وقتى نهادى کارکرد تازهاى بهدست آورد يا يکى از کارکردهاى خود را از دست مىدهد، دگرگونىهائى بايد در داخل آن نهاد پديد آيند تا آن نهاد بتواند خدمت تازهاى را ارائه دهد و يا بر کارکردهاى باقيمانده خود تأکيد بيشترى را اعمال نمايد.
|
|
مثال:
|
وقتى ايالات متحد در سال ۱۹۴۱ وارد جنگ جهانى دوم شد، نه تنها دگرگونىهائى در اولويتها و خدمات حکومت رخ دادند، بلکه تغييراتى نيز در نهادهاى اقتصادي، خانواده و مدارس پديد آمدند، بدين ترتيب که توليد خصلت جنگى پيدا کرد، زنان وارد بازار کار شدند و در برنامهٔ درسى مدارس تعديلهائى بهمنظور تأکيد بيشتر بر نيازهاى زمان جنگ، انجام گرفتند.
|
|
|
نيازهاى بنيادى مردم در هر جامعهاى بايد به شيوهاى ارضاء گردند که از نظر فرهنگى مورد تأييد و پذيرش اعضاء آن جامعه باشد. پنج نهاد بنيادى يادشده بايد در هر جامعهاي، از ابتدائى گرفته تا پيشرفته، حضور داشته باشند. اما با اين همه، تنوع بسيارى در شيوهٔ برآوردن نيازهاى بنيادى مبناى اين نهادها، در جوامع بشرى وجود دارد. الگوهاى زندگى خانوادگي، آئين مذهبي، روش اجتماعىکردن، نظام اقتصادى و صورت حکومتي، از يک فرهنگ به فرهنگى ديگر دگرگون مىشوند.
|
|
|
نهادها معمولاً ويژگىهاى گوناگونى دارند. عامترين اين ويژگىها به سه دسته تقسيم مىشوند که عبارتند از نمادهاى فرهنگي، قواعد رفتار و ايدئولوژى.
|
|
نمادهاى فرهنگى نشانههاى شاخصى هستند که نشانگر حضور يک نهاد بهشمار مىآيند. اين نمادها هم مىتوانند مادى باشند و هم غيرمادي.
|
|
مثال:
|
پرچم، سرود ملي، صليب، کليسا و شعارها، همگى نمادهائى هستند که نشانگر نهادهاى گوناگون هستند.
|
|
قواعد رفتار در برگيرندهٔ آئينهاى کردارى رسمى و سنتهاى غيررسمى هستند که براى نقشهاى معين، شايسته بهشمار مىآيند. گرچه در هر جامعهاى قواعد رفتارى وجود دارند که به رسميت شناخته و همگانى بهشمار مىآيند، اما هيچ تضمينى وجود ندارد که همهٔ افراد از اين قواعد پيروى کنند. در صورتى يک شخص نقش نهادى خود را بهدرستى انجام مىدهد که طى فراگرد اجتماعىشدن، براى آن نقش کاملاً آمادگى پيدا کرده باشد.
|
|
مثال:
|
بيشتر پزشکانى که به سوگندنامهٔ بقراط، بهعنوان آئين اخلاقى حرفهٔ پزشکي، سوگند مىخورند، آن را رعايت مىکنند ولى هستند پزشکانى که سوگند خود را فراموش مىکنند و به کارهاى پزشکى غيراخلاقى دست مىزنند.
|
|
ايدئولوي، نظامى از عقايد همبسته است که اعضاء يک گروه در آن اشتراک دارند. ايدئولوژي، مصلحت اجتماعي، اخلاقي، اقتصادى يا سياسى خاص يک گروه را توجيه مىکند و جهان را برحسب ديدگاههاى مورد پذيرش آن گروه، تبيين مىکند.
|
|
مثال:
|
ايدئولوژى سياسى در کشورهاى پيشرفتهٔ غربى مبتنى است بر يک باورداشت بنيادى به دمکراسي، اقتصاد مبتنى بر بازار آزاد و ارزشها و باورداشتها و عواطف مربوط به آن، مبناى اقتصادى ايدئولوژى سياسى حاکم بر اين کشورها را تشکيل مىدهد.
|