|
شمار زيادى از نويسندگان که به اشکال گونهگون فرهنگى علاقهمند بودهاند، به 'بررسىهاى فرهنگي' پرداختهاند و باعث تحول اين موضوعات طى سدههاى نوزدهم و بيستم گرديدهاند. برخلاف جامعهشناسى پيکرهبندى که نوربرت الياس مطرح کرده، بررسىهاى فرهنگى را نمىتوان به آسانى به نويسندهاى يگانه يا به پژوهش سنتى واحدى نسبت داد. بسيارى از نويسندگان ممکن است به فرانکفورت در سالهاى بين دو جنگ جهانى بهعنوان زادگاه نظريهٔ انتقادى و در پى آن بررسىهاى فرهنگى اشاره کنند. ليکن بايد توجه داشت که بررسىهاى فرهنگى همچنين به شدت تحت تأثير مکتب ترکيبگرائى فرانسوي، مطالعات ايتاليائىها در زمينهٔ ايدئولوژى و سنت انگليسى نقد ادبى قرار داشته است. اين مقدمهٔ مختصر آرمانهاى اساسى نهفته در پشت نظريهٔ انتقادى را به شکلى که مرکز مطالعات فرهنگى معاصر CCCS) - (Center Contemporary Cultural Studies) در بيرمنگام عنوان کرده مطرح مىسازد. تاملينسن (Tom linson) (۱۹۹۰-۱۹۸۹) بر آن است که بررسىهاى اوقات فراغت و مطالعات فرهنگى بديلهاى نمونهاى براى توضيح اوقات فراغت، مصرف و فرهنگ به شمار مىآيد.
|
|
گرچه رويکرد و تحليل موضوع از نظر نويسندگان ناهمگونىهاى زياد دارد، لحن پارهاى از اين اظهارنظرها در همهٔ بررسىهاى فرهنگى يکسان است:
|
|
۱. توجه به فرايندهاى اقتصادى سرمايهدارى و روابط آنها با اشکال فرهنگي؛ چنين مىنمايد که پارهاى از اين اشکال تا اندازهاى خودمختار يا مستقل از سرمايهدارى است حال آنکه پارهاى ديگر بيان مستقيم توان سرمايه براى تبديل اشياء به کالاهاى تجارى و فروش آنها به بازارهاى جمعى و بزرگ به شمار مىآيد.
|
|
۲. علاقه بر اشکال فرهنگى 'والا' و 'تودهپسند' بهويژه فنآورىهاى ارتباط جمعى بر هنر، موسيقي، نمايشنامه و ادبيات.
|
|
۳. تمرکز بر نقش دولت در محدودهٔ جامعهٔ سرمايهدارى و بنا نهادن ايدئولوژى 'ملي' بر پايهٔ اشکال توده پسند، تقسيمات مبهم، نابرابرىها و محدوديتها در جامعه و در عين حال فراهم آوردن فردى براى مصرف.
|
|
۴. تعهد به طبقهٔ اجتماعى و رابطهٔ آن با اشکال فرهنگي. هر طبقهاى فرهنگ خود را پديد مىآورد که هم فراوردهٔ تجربيات 'زندهٔ ' خويش است (در مورد کار، خانواده و اوقات فراغت) و هم رابطهاش با ساير طبقات (از نوع تسلط و وابستگي). براى شناخت اينکه چگونه طبقات حاکم موفق به کسب رضايت فعال طبقات زير دست مىشوند و در عين حال اينگونه فرايندها مورد بحث قرار مىگيرد و بر بنياد تاريخى بنا نهاده مىشود، پى بردن به ماهيت انگارش چيرگى بسيار مهم است (به کتابهاى کلارک و کريچر ۱۹۸۵ نگاه کنيد).
|
|
گرچه همين اواخر در مطالعات فرهنگى علاقهٔ بيشترى به بررسى همبستگىهاى جنسيتى نشان داده مىشود، تمرکز اصلى آنها بر طبقات اجتماعي، جامعه و استخدام است تا بر کارهاى خانگى و زنان، به همين دليل چنين بررسىهائى از نظريه و تحليلهاى فمينيستى فاصلهٔ بسيار دارد.
|
|
| مکتب فرانکفورت - فرضيهٔ انتقادى
|
|
نويسندگان مکتب فرانکفورت بنياد کار خويش را بر تجربياتى که شخصاً طى سالهاى دهههاى ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ در آلمان به دست آورده بودند بنا نهادند. بسيارى از آنان يهوديانى بودند که طى سالهاى دههٔ ۱۹۳۰ به دست فاشيستها گرفتار شده بودند و گروه بزرگى از آنان مارکسيستهائى بودن که تلاش داشتند از فاشيسم که پيش چشمشان در حال شکوفائى و گسترش بود درک صحيحى داشته باشند. چرا آن سان که نظريهٔهاى اقتصاد سرمايهدارى و مبارزات طبقاتى مارکس پيشبينى کرده بود، هيچگونه انقلاب سوسياليستى به وقوع نپيوسته بود؟ چرا آنان شاهد رشد دولت سرمايهداري، فروپاشى مقاومت سوسياليستى و فرهنگ تودهاى آمرانه و مقتدر بودند که سوخت آن از طريق تبليغات دولتى تأمين مىگرديد؟ از چه روى جنبشهاى طبقات کارگرى با اتنوسانتريسم (Ethnocentrism) بسيج و با بيکارى از هم مىپاشيد؟
|
|
چنين پرسشهائى نويسندگان اصلى مانند مارکوز (Marcuse) آدورنو (Adorno) و هورکهايمر (Horkheimer) را بر آن داشت تا تجزيه و تحليل مارکسيستى را مورد بررسى مجدد قرار دهند (با چنان صلابتى که بسيارى از منتقدان اعلام داشتند که از آن پس ديگر مارکسيت نخواهند بود). آنان بار ديگر همبستگى بين فرد و جامعهٔ سرمايهدارى را مورد کردند و شروع بهعمل پيچيدهٔ يکپارچهسازى ديدگاههاى فرويد در مورد شخصيت و ديدگاههاى مارکسيست در مورد سرمايهدارى کردند. روشنترين و در دسترسترين اظهار نظر در مورد چنين ترکيبى را مىتوان در کتاب هربرت مکوز (Herbert Macuse) (۱۹۶۴) به نام مرد يک بعدى يافت. اين کتاب کارى است پرمايه و پيچيده، سرشار از راه حل و مشکل. يکى از موضوعات مهم براى شناخت اوقات فراغت اين است که مقاومت در برابر نابرابرىهاى سرمايهدارى از طريق نظرات و انديشههاى مسلط طبقهٔ حاکمه و از طريق فرايندهاى کنترل قيموميتى جذب و از مسير خود منحرف گردد. از طريق مديريت دولتى و 'فرهنگ صنعتي' (اصطلاحى که آدورنو و هورکهايمر به کار بردهاند)، طبقهٔ حاکم فرد را به طرف مصرف سوق مىدهد. همانند ساير کالاها، اوقات فراغت به صورت کالائى قابل مصرف درمىآيد، به جاى اينکه مصرفکنندگان کالاها را بخرند، صحيحتر است بگوئيم که 'کالاها مصرف کنندگان را مىخرند' . فرهنگ صنعتى در 'کاخهاى مردم' تفريحات تودهاى فراهم مىآورد. بازار، لوازم خانگى بادوام و شيوههاى اوقات فراغت با تنوع گستردهاى فراهم مىآورد؛ اينها به نيازهاى کاذب تبديل مىشود که سوخت موتور آن از طريق تبليغات و صفحه نمايش 'در کاخهاى مصرف' تأمين مىگردد. اين ديدگاههاى دلسردکنندهٔ اوقات فراغت در فصلهاى پيش يک به يک شرح داده شده (يعنى در مورد مصرف و آيندهٔ اوقات فراغت در جامعه - دستگاههاى ارتباط جمعي).
|
|
| مرکز مطالعات فرهنگى بيرمنگام - مارکسيسم فرهنگى
|
|
در نشريهٔ مرکز مطالعات فرهنگى معاصر که دانشگاه منتشر کرده ديدگاه خوشبينانهترى دربارهٔ اوقات فراغت به چشم مىخورد. اين ديدگاه به جاى آنکه حضار و شنوندگان دستگاههاى ارتباط جمعى و فرهنگ تودهاى را بهعنوان جلوههاى دلسردکنندهٔ اوقات فراغت در نظر گيرد، آنها را جايگاهى براى مبارزات فرهنگى و مقاومت نسبت به سرمايهدارى از طرف کارگران معمولى به شمار مىآورد. کارى که مرکز مطالعات فرهنگى تلاش مىکند انجام دهد، آن است که به جاى آنکه بر استفادهٔ مردم از فرهنگ صنعتى تأکيد کند، بر بيان جلوهگر شدن مردمى افراد شاغل معمولى به اشکال فرهنگى مورد نظر خودشان پافشارى مىکند. هريس (۱۹۹۲) بر آن بود که پژوهش مرکز مطالعات فرهنگى به علت خيالى و افسانهاى ساختن جوامع کارگري، حالتى احساساتى به خود گرفته است. فوتبال باشگاههاى کارگران، زمينهاى اجارهاى مورد استفادهٔ باغباني، مسابقات کبوتران و غيره به عنوان کلى اشکالى از فرهنگ طبقات کارگرى که توانسته است فضا و محدودهاى از روابط - کارى سرمايهدارى را بربايد در نظر گرفته شده است. در حالى که فرضيهپردازان منتقد از نظر تمرکز بر هنرهاى 'والا' کاملاً طرفدار 'برگزيدگان' به شمار مىآيند، پژوهشگران مرکز مطالعات فرهنگى به فرهنگ تودهاى بهعنوان محمل و جايگاهى براى توسعهٔ اوقات فراغت هم از لحاظ لذت و هم از ديدگاه آزادى نگريستهاند. پژوهشهاى اوليهٔ مطالعات فرهنگى بعدى نژادپرستي، اقليتهاى فومى و زنان را نيز مورد بررسى قرار دادند.
|