|
|
- ترانهٔ دعاى هنگام عقد:
|
در خراسان هنگام خواندن صيغهٔ عقد دو زن سفيدبخت، بالاى سر عروس قند مىسابند و مىخوانند:
|
|
يا عزيز خدا عزيزش کن
|
يا عزيز خدا عزيزش کن
|
|
|
زن ديگرى ضمن تظاهر به کوک زدن پارچهاى مىخواند:
|
|
بستم بستم؛ به حق سليمان نبى
|
بستم بستم؛ به حق نوح نبى
|
بستم بستم؛ به حق يونس نبى
|
بستم زبان داماد و قوم و خويش داماد را
|
|
|
(عقايد و رسوم مردم خراسان)
|
|
- ترانههاى آرايش عروس:
|
در خراسان، موقع آرايش سر عروس اين شعر را مىخوانند:
|
|
سر نگهدار عروسک
|
سَِروَر نگه دار عروسک
|
خانهٔ شُويت مِى بُرَن
|
شوور نگه دار عروسک
|
|
|
(عقايد و رسوم مردم خراسان)
|
|
- ترانههاى جشن شب عروسى (در خراسان):
|
امشب چه شبى است، شب مراد است امشب
|
اين خانه پر از شمع و چراغ است امشب
|
اى شمع تو مسوز که شب دراز است امشب
|
اى صبح تو مَدَم که وقت ناز است امشب
|
بادا بادا بادا، ايشالا مبارک بادا
|
عروسى شاهانه، ايشالا مبارکش باد
|
جشن بزرگانه، ايشالا مبارکش باد
|
گل به گلستانه، ايشالا مبارکش باد
|
آن يار من است که مىرود سر بالا
|
دسمال به دست و مىزند گرما را
|
محمل بزنيد، سايه کنيد صحرا را
|
آفتاب نزنه، شاخ گل رعنا را
|
بادا بادا بادا، ايشالا مبارک بادا
|
امشب اميد که در خواب رود چشم نديم
|
خواب از روضه رضوان نکنند اهل نعيم
|
جاى آن است که خاموش نشيند مطرب
|
شب آن نيست که باشند حريفان تسليم
|
مبارک و مبارک، ايشالا مبارکش باد
|
لعبت مستانه، ايشالا مبارکش باد
|
سر و خرامانه، ايشالا مبارکش باد
|
اى يار مبارک بادا، ايشالا مبارک بادا
|
|
|
(عقايد و رسوم مردم خراسان)
|
|
در خانوادههائى که اعتقادات مذهبى تند و قوى دارند، در شب عروسى بهجاى ساز و آواز و دهل و سرنا [اشعارى که به مناسبت عروسى حضرت فاطمه عليهاسلام سروده شده) آتو ئى (ātuyi = زن روضهخوان، مکتبدار، ملاباجى) با صداى خوش مىخواند:
|
|
بادا مبارک، بر جمله يکسر
|
از بهر عيش خاتون محشر
|
جبريل آمد، نزد پيمبر
|
نُه ساله چون شد، زهراى اطهر
|
گفتا به لقمان، آن حىّ داور
|
بنديد و عقد زهرا به حيدر
|
ياران بگوئيد، با ديدهبوسى
|
بادا مبارک عيش عروسى
|
کردم قباله، کوه نمک را
|
دادم به تو من، شاهزنان را
|
مهريهٔ او، آبهاى عالم
|
قربانى او، جانهاى عالم
|
آن دم به فرمان حىّ طاها (=طه)
|
بنديد و عقد، خورشيد و ماها
|
ياران بگوئيد، با ديدهبوسى
|
بادا مبارک، عيش و عروسى
|
مشعل ز نور پاک پيمبر
|
اندر جلو بود زهراى اطهر
|
بنشسته زهرا بر هودج نور
|
اندر کنارش، چندين صف حور
|
حوران و غلمان، با ديدهبوسى
|
صف در صف ايستاده،بهر عروس
|
ياران بگوئيد، با ديدهبوسى
|
بادا مبارک، عيش و عروسى
|
داخل به حجله، شير خدا شد
|
در آسمانها، عشرت به پا شد
|
چون ماه و خورشيد، با هم قرين گشت
|
خوشحال و خرم، عرش برين گشت
|
جبريل مىخواند سورهٔ تبارک
|
جمله خلايق گو يَنْ مبارک
|
ياران بگوئيد با ديدهبوسى
|
بادا مبارک عيش و عروسى
|
عيش ولى داور است، ياران مبارک باد
|
ساقى حوض کوثر است، ياران مبارک باد
|
تيغش به فرق کافر است، ياران مبارک باد
|
باب سرير و سرور است، ياران مبارک باد
|
شوهر زهراى اطهر است، ياران مبارک باد
|
ابن عم پيغمبر است، ياران مبارک باد
|
از همه کس او بهتر است، ياران مبارک باد
|
|
|
- ترانههاى حنابندان عروس:
|
در سمنان، در مراسم حنابندان عروس قبل از عقد [اين مراسم حنابندان قبل از عقد مختصرتر و محدودتر از حنابندان روز عروسى است] اين ترانه را مىخوانند:
|
|
حنا حنا حنايه |
|
حنا چه خوش نمايه |
دست عروس ببنديد |
|
شو مادرش ميايه |
|
|
(آداب و رسوم مردم سمنان، پناهى سمناني، از يادداشتهاى پرويز عندليبزاده ـ واعظ)
|
|
واسونکهاى زير در هنگام بلهبُران، خواستگارى و مقدمات عروسى خوانده مىشود:
|
|
من و تو دخترِ ملا، من و تو تُنگِ طلا
|
جاى ما بالابن دازين، شاه ميات پيش شما
|
شير بها را کم بُکُن اى کدخدا بهر خدا
|
ما دو تا مادرملا، ما دو تا تُنگِ طلا
|
جاى ما بالا بينداز، شأن ما پيش از شما
|
ننه عروس ننه عروس کو سراندازِ سَرتِ
|
اى طمعهائى که دارى کو جاهاز دخترت
|
شب يک و منزل هزار و چشم دوماد انتظار
|
يک عروسى سيت ميارُم در همين فصل بهار
|
عمامهٔ سبز وکيل سايه انداخته بُِر وُ
|
صد جوون سروِسونى فردا ميان گفتگو
|
يک چراغى سيت بسازُم صد و سيصد لولهدار
|
جلوت وا دارم عروسِ گلهگى از من مدار
|
|
|
در مجلس عقد مىخوانند و روى سر عروس و داماد نقل و نبات و سکه مىريزند:
|
|
صد تومن دادم دعا و صد تومن بند دعا
|
صد تومن دادم به ليلى تا بيات عقد شما
|
|
|
هنگام حنابندان عروس و داماد خوانده مىشود:
|
|
بَرقُ برق زلفونت دوماد ميايه منزلت
|
من حنابندم سرِت، داغت نبينه مادرت
|
آى حنابند آى حنابند حناى مغبول ببند
|
داغ فرزندت نبينى با گلريحون ببند
|
آى حنابند، آى حنابند طشت ببر بالاى بون
|
حِناى دوماد بيند اَندر ميون قوماشون
|
جونِ من و جونِ تو و جونِ من قربونِ تو
|
جون تو دسمال بدوزم سى حنابندون تو
|
|
|
سورىها و افراد خانوادهٔ داماد وارد خانهٔ عروس شده مىخواهند او را ببرند:
|
|
اومديم و ببريم گل سفيد پمبه را
|
مونس شبهاى تاريک شبچراغ حجله را
|
يک بخارى تش کنين سيصد غالى فرش کنين
|
دختر مردم ميبرين خوب نگهداريش کنين
|
سر بالا کن ماه نو، نيمسر بالا کن ماه نو
|
امشبت که ميبرن خنده به ما کن ماه نو
|
گل آورديم، گل آورديم مادرش گريون شده
|
از صداى نالهاش مرغ هوا بريون شده
|
گل وخى چادر به سر کن گل هواى رفتنه
|
والله بالله من نميام خونه بابام بهتره
|
خونه بابام همهش من نون و پسَه مىخورم
|
خونه شوهر همهش من نون و غصه مىخورم
|
|
|
داماد منتظر عروس است:
|
|
شب شد و عروس نيومند چشم دوماد انتظار
|
خير ببينى ننهعروس، زود گل از خونهت درآر
|
شب شد و عروس نيومد جل چراغون پاکِ سوخت
|
غم مخور اى شازده دوماد شب بود مانند روز
|
|
|
عروس را به خانهٔ داماد مىبرند:
|
|
چارقد گردت بنازم فوروفور باد مىبره
|
رنگ گلناريت بنازم دل دوماد مىبره
|
سوريا نرين به کوچه، کوچه پرشُليه
|
لالهها بالا بيگيرين، لب عروس گليه
|
|
|
عروس وارد خانهٔ داماد مىشود در حالىکه اسپند دود کردهاند و آينهٔ بزرگى را جلويش گرفتهاند:
|
|
ماشين اومد تو خيابون خانم عروس شد سوار
|
ننه عروس گريه مىکرد مثل بارون باهار
|
اومديم و اومديم و نگوئين دير اومديم
|
گل به دس دسمال به جيب و شاد و خرم اومديم
|
شازده دوماد شازده دوماد تو چرا افسردهاى
|
دخترى که تو مىخواستى ما بَرات آوردهايم
|
|
|
عروس و داماد در حجلهاند:
|
|
کى به حجله کى به حجله، شازده دوماد با زنش
|
کى بگرده دور حجله، خواهر کوچکترش
|
يل خودم، يل دوزخودم، انگشتر فيروز خودم
|
اذن بده چائى بيارم خواهر دلسوز خودم
|
صبح صادق بارشيم تا غنچهٔ گل وا کنيم
|
ما که صدق صاف داريم با على سودا کنيم
|
کاسه چينى تو طاقچه جار بلبل مىزنه
|
شازده دوماد توى حجله بوسه بر گل مىزنه
|
|
|
مىخواهند عروس و داماد را در حجله تنها بگذارند:
|
|
عروس شاهانه، ايشالاّ مبارکش کن (دستهجمعى)
|
جشن بزرگانه، ايشالا مبارکش کن (دستهجمعى)
|
پاش تو رکاب دولته مبارک ايشالا (دستهجمعى)
|
همه بيگين مبارک، مبارک ايشالا (دستهجمعى)
|
شالا عروس خوشش بو، ايشالا (دستهجمعى)
|
شالا دوماد خوشش بو، ايشا (دستهجمعى)
|
ننه دوماد خوشش بو، ايشالا (دستهجمعى)
|
بُواى دوماد خوشش بو، ايشالا (دستهجمعى)
|
شازده دوماد خوشش بو، ايشالا (دستهجمعى)
|
جيبش پرپول آبو، ايشالا (دستهجمعى)
|
ايشالا عروس خوشش بو، ايشالا (دستهجمعى)
|
شکم اول پُس، آب، ايشالا (دستهجمعى)
|
شِکَم دوم دُخ آبو، ايشالا (دستهجمعى)
|
|
|
واسونکهاى زير را ممکن است در تمام مراسم بخوانند:
|
|
من نمىرفتم به غربت تو فرستادى مرا
|
گر بميرم شهر غربت آه تو گيرد مرا
|
يى حياط و او حياط و مهجومه نقل و نبات
|
چى چى پيشکش دوماد کن، جون مادرزن فدات
|
خانم عروس گيس بلند و توى گيست جو ز وقند
|
پيش روى شازده دوماد کم بگو شيرين بخند
|
يا نمىشم، يا نمىشم تا سرم غوغا شود
|
سکّه بر سر مىزنم تا همسرم پيدا شود
|
نون شيرى پختهايم و برگ گل آوختهايم
|
سوريا گو يين مبارک آش پر گوشت پختهايم
|
چارسوار از تنگ دراومد، چارتفنگ بر دوششون
|
چار فتيلهٔ ابر شومى خان مىشه مهمونشون
|
آفتابه گردن سهراهى از مرصّع جومشه
|
دوماد خاصه خودمون مشت جعفر نومشه
|
هل و ميخک روتشه، دوماد نمىدونم چه شه؟
|
غورى بنداز رو سماور تا چائى دم بکشه
|
چارقد گرد حريرى بر سر حور و پرى
|
هر که از دولت مىتازه ما از خداى بالا سرى
|
|
|
- هفت ـ يَزْلِه (ترانهٔ شادى در بوشهر):
|
هِلِهيُوْس، هلهيوسا |
helleyowos helle yowsa |
جهاز اومد نفع دزا: کشتى آمد به نفع دزدان
|
هلهيوس، هلهيوسا
|
بيس جهاز، صد بغل: نخستين الوار چوبى که هنگام ساختن کشتى بهکار مىاندازند، صد بغل است.
|
هلهيوس، هلهيوسا
|
بشير سيا، بالاى دکل
|
هلهيوس، هلهيوسا
|
بشيرا کى گفته زن کنى؟: بشير، چه کسى گفته زن بگيرى؟
|
هلهيوس، هلهيوسا
|
خودت اسير غم کنى
|
هلهيوس، هلهيوسا
|
مو عاشق سمنبرم: من عاشق سمنبر هستم
|
هلهيوس، هلهيوسا
|
پاى پتى رى مَنْوَرم (نوعى کشتى اقيانوسپيما).
|
|
|
(شروهسرائى در جنوب ايران، ص ۵۶ ـ ۵۷)
|
|
- ترانهٔ عروسى چوپى محلى (لا حولالله):
|
لا حول لا لله، قوّت الا بالله
|
مىخوام بخوابم، خوابم نمياد
|
هر چى مىشينم، يارم نمياد
|
لا حول لا لله، قوت الا بالله
|
ما که عروس آورديم، الحمدلله
|
دو تا بوديم که داغ هم نبينيم
|
گل خرمن زنيم سايهش نشينيم
|
گل خرمن زنيم، سايه نداره
|
که درد عاشقان چاره نداره
|
يا حول لا لله...
|
ما که عروس آورديم، الحمدلله
|
|
|
(موسيقى بوشهر، ص.۸۲)
|
|
- ترانهٔ عروسى ترکمنى:
|
آرپَه چورک بى دِرمَه: به عروس نان جو نخوران
|
آلا چه کوينک گى دِرمَه: و لباس کرباس مپوشان
|
آقزلا را تا پدرِمَه: و رفتارى مکن که به زبانها بيفتى
|
طوى نسق لا رى يترِمَه: عروسى را بر هم مزن، عروس با نعمت فراوان
|
ساق اَلى سارى ياغدا: زندگى کند و دست راستش هميشه توى روغن زرد
|
سُل آلى سوق اوندا: و دست چپش درآرد سفيد قرار داشته باشد
|
|