پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا
ترکیب کد، محتواء و نحوهٔ ارائه
دربارهٔ کدهاى پيام، محتواء پيام و نحوهٔ ارائه پيام مىتوان به اين نکته پرداخت که ترکيب اين سه مىتواند طيف بسيار وسيعى از پيامهاى گوناگون را بهوجود آورد. پيامهائى که مىتوان صفت خوب يا بد، مناسب يا نامناسب، مؤثر و کمتأثير يا بىتأثير را به آنها داد. تمام اين صفتها نسبى هستند. بنابراين براساس همان تعريفى که در فصلهاى گذشته از ارتباط داده شد پيامى که بتواند نسبت Ḿ بر M را به عدد يک نزديک کند يعنى معنى مشابه معنى موردنظر فرستنده در ذهن گيرنده ايجاد کند، مىتواند آن صفتهاى خوب، مناسب، مؤثر و... را داشته باشد. |
اما قضيه بسيار پيچيدهتر از چنين استنباط سادهاى است. اجازه بدهيد با چند مثال اين پيچيدگى را توضيح دهم. |
وقتى هنرمندى به خلق اثرى دست مىزند که در آن از نمادهاى قراردادى شناخته شدهٔ جامعه استفاده نمىکند و خود رمزى را خلق و جانشين آن مىکند و يا از نحوهٔ ارائهٔ ويژه و تازهاى استفاده مىکند، چگونه مىتوان آن را پيامى محسوب کرد که گيرنده بتواند دريافت و درک کند؟ زيرا نمادهاى به کار برده شده، قراردادهاى عمومى نيست و چه بسا هنرمند براى نخستين بار اين نماد يا شيوهٔ ارائه را خلق کرده باشد؟ |
چنين هنرمندى شايد از روشى استفاده مىکند که بتوان آن را معکوس جدول کلمات متقاطع دانست. در جدول کلمات متقاطع، شيوهٔ کار به اين ترتيب است که خواننده جملهاى را که حاوى يک مفهوم خاصى است مىخواند و نماد قراردادى آن را به ياد مىآورد و در جدول قرار مىدهد؛ و در مواردى نيز به چنين کشفى دست نمىيابد. بهتدريج مواردى پيش مىآيد که يک يا چند حرف از کلمهاى مثلاً در ستون افقى باعث مىشود که به کمک جملهٔ کليد، نماد قراردادى بعدى را متوجه شود و سرانجام مواردى نيز پيش مىآيد که برخى از کلمات در اثر تقاطع حروف کلمات ديگر، خودبهخود ساخته مىشوند. اما در يک اثر هنرى که در حوزهٔ ارتباطات انسانى است هنرمند، خود، رمزى را چه بهصورت کلماتى در شعر، تصاويرى در يک پوستر يا صحنهها و صداهائى در يک فيلم و غيره خلق مىکند. او از عناصر و ساختى براى مجموعهٔ کدها، محتواء و نحوهٔ ارائهٔ پيام خود استفاده مىکند و در واقع ترتيبى مىدهد که دريافت کنندهٔ اين مجموعه نمادهاى قراردادى شناخته شده را در کنار نمادهاى تازه قرار گرفته بهنحوى دريافت کند که معنى موردنظر او در ذهن گيرنده متجلى شود. مثلاً در يک فيلم، هنرمندى مىخواست عجز و ناتوانى شاگرد مدرسهاى را در مقابل نحوهٔ تدريس بسيار بد، خشونتآميز و سريع يک معلم نشان دهد. در اينجا کارى به مجموع سناريوى فيلم نداريم فقط قسمتى از سناريو را که خالق آن خواسته است شيوهٔ تدريس نامناسب معلم و اثر آن را بر شاگرد بهصورت يک عجز و ناتوانى و از دست رفتن اتکاء به نفس او نشان دهد بررسى مىکنيم. هنرمند براى نشان دادن اين دو مفهوم دست به نوآورى زد. به نوآورى او در انتخاب رمزها و نحوهٔ ارائه آنها توجه کنيد: |
قسمتى از سناريوى فيلم کلاس آخر است که بهعنوان پاياننامهٔ دورهٔ ليسانس ۳ فارغالتحصيل رشتهٔ هنري، تيرماه ۱۳۶۶ در مجتمع دانشگاهى هنر عرضه شد. |
معلم وارد کلاس شد. از توضيح دربارهٔ دکور کلاس، چهره، لباس او، نوع راه رفتن، محل قرار گرفتن دوربين براى تصويربردارى از حرکات او و بسيارى ريزهکارىهاى ديگر مىگذريم. فقط به اين قسمت اشاره مىکنم که معلم با گچ سفيد شروع به نوشتن جملاتى روى تخته سياه کرد. جملات عبارت از مثالها و ابياتى بود از ادب کهن پارسى مانند 'توانا بود هرکه دانا بود' يا 'ادب مرد به ز دولت اوست' و... اين کار بهطور پيوسته و با تکرار گهگاه همان جملات ادامه يافت. لحظه به لحظه به کمک افزايش سرعت فيلمبردارى سرعت سطرنويسى معلم روى تختهٔ سياه افزوده مىشد. صداى متن فيلم، صداى ماشين تحريرى بود که همزمان با سرعت دست معلم روى تختهٔ سياه کار مىکرد و هر وقت گچ به آخر سطر مىرسيد و بايد سطر بعدى شروع مىشد صداى زنگ ماشين تحرير در فضا مىپيچيد. بديهى است ايجاد تصورى از تصاوير اين فيلم در ذهن شما به کمک کلماتى که مىنويسم بسيار مشکل است، اما به هر حال اين مجموعه بهتدريج انجام يک کار ماشينى بدون تفکر و بدون هدف را در ذهن بينندهٔ فيلم تداعى مىکرد. ضمن آنکه مجموعهٔ حرکات و صداها از کشش و زيبائى لازم نيز برخوردار بود. |
از آنسو، لحظهاى که يکى از سه شاگرد کلاس، در اثر عدم توانائى براى دنبال کردن اين سرعت ماشينى نگارش، دچار عجز و سرخوردگى شد، هنرمند با کمک شگردهاى فيلمبردارى نشان داد که شاگرد بهتدريج مثل يک شمع آب شده روى زمين ولو شد. بعد در حالىکه به کمک همان شگردهاى سينمائى چنين ديده مىشد که بهصورت خوابيده و بدون هيچ تلاشى از سوى او مانند يکى شيء خودرو روى زمين کلاس به طرف در مىرفت و کتابهاى او نيز يکايک، خود از روى ميز به روى زمين منتقل و به دنبال شاگرد همچون قطارى از آدم و کتب از کلاس خارج مىشدند ضمن آنکه صداى عبور قطار و سوت آن، متن فيلم را تشکيل مىداد. به اين ترتيب هنرمند عجز و ناتوانى شاگرد را در ذهن بينندهٔ فيلم متجلى ساخت. |
بيننده با قرار گرفتن در مقابل صداى ماشين تحرير همزمان با حرکت دستان معلم، عبور خوابيدهٔ شاگرد روى زمين و خروج او با آن قطار کتابها از کلاس، در واقع مواجه با مجموعه نمادهائى است بکر که با نحوهٔ ارائهٔ خاص سرانجام پيامى را به او عرضه مىکند که معنى موردنظر فرستندهٔ پيام در او متجلى مىشود. اگرچه احتمالاً هنرمند قصدى براى اينکه پيام فيلم او را همهٔ مردم و تودههاى جامعه درک کنند نداشته بلکه او خالقى است که بيش از آنکه براى آن نسبت Ḿ بر M مجموع بينندگان فيلم مطرح باشد ممکن است بهوجود آوردن يک اثر هنرى براى او اهميت بيشترى داشته باشد. اينجا است که حدود و مرز بين هنر براى هنر و هنر براى مردم مطرح مىشود و اينجا است که براى هنرمند تعريف مخاطبان مساوى تودهٔ مردم يا مخاطبان مساوى آنان که مىتوانند اثر او را درک کنند مطرح مىشود. |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست