معمولاً ابتدا درصد تحصيلکردههاى سطوح مختلف را براى رستهها و طبقات شغلى گوناگون در سال مبداء مشخص مىسازند. سپس درصد مزبور را با افزايش مناسبى در سطوح آموزشى براى سال مقصد در نظر مىگيرند؛ مثلاً، ممکن است درصد تحصيلکردههاى دانشگاهى را براى رستههاى شغلى مديريت و تخصص عالى در سال مقصد نسبت به سال مبداء دو درصد افزايش دهند. بههمين ترتيب، ممکن است درصد تحصيلکردههاى فنى و حرفهاى را براى رستههاى شغلى فنى و حرفهاى به ميزان مطلوب بالا برند. چون ضريبهاى آموزشى رستهها و طبقات مشاغل در بسيارى از کشورها تعيين شده است، بعضىها سعى مىکنند با استفاده از روش تطبيقى و مقايسهاى ضريبهاى کشورهاى ديگر را بهعنوان ملاک کار مورد استفاده قرار دهند. اين شيوه در خور احتياط و تأمل است؛ زيرا، کيفيت و برنامه سطوح مختلف آموزشى در کشورها يکسان نيست و ميزان تبحر و کارآيى و کاردانى فارغالتحصيلان سطوح مختلف را نمىتوان از روى برنامه آموزشى آنها مقايسه و معلوم کرد. گذشته از آن، شرايط احراز مشاغل از کشورى به کشور ديگر فرق مىکند؛ مثلاً، به موجب سرشمارى سال ۱۹۶۰ در کشور آمريکا ۳۰/۳۷ درصد آموزگاران داراى ليسانس و ۷۳ / ۴۸ درصد آنها داراى مدرک فوقليسانس و دکترا بودهاند و حال آنکه در بسيارى از کشورهاى در حال رشد، اکثريت قريب به تمامى آموزگاران فقط ديپلمه هستند. طبعاً، انتخاب ضريبهاى آموزشى طبقات شغلى آمريکا براى کشورهاى فقيرتر واقعبينانه نخواهد بود.
در اين مرحله از محاسبات بايد درصد کارکنان هر رسته از مشاغل را براى هر يک از بخشهاى توليدى در سالهاى آتى مشخص کرد. اين محاسبات صورت برآورد و تخمين دارد و تقريباً بسته به عقيدهٔ شخصى و چگونگى ترکيب مشاغل در بخشهاى پيشرو صنعتى است. بعضىها براى سهولت کار، ترکيب مشاغل سال مبداء را تا سال مقصد ثابت فرض مىکنند. اين روش هر چند محاسبات را خيلى ساده و آسان مىسازد ولى واقعبينانه نيست؛ زيرا، تناسب سرمايه و نيروى کار و ماشينآلات به فراخور تغيير تکنولوژى و عوامل ديگر فرق مىکند و ثابت نمىماند و موجب تغيير ترکيب مشاغل مىشود. بههر صورت، اطلاعاتى که در مرحلهٔ دوم محاسبات بهدست مىآيد در جداول زير خلاصه مىشود.
بههر صورت، چون به مناسبت تغيير تکنولوژى و امکانات و مقدورات، سياست استخدامى بخشهاى توليدى فرق مىکند، به همان منوال، نسبت تحصيلکردههاى سطوح مختلف در طبقات شغلى نيز عوض مىشود. راهحل مناسب آن است که برنامهريز فرضهاى مختلفى در نظر بگيرد و براى هر يک، نياز به تحصيلکردههاى سطوح مختلف را معلوم سازد. در اين مورد، هنر و مهارت برنامهريز در آن است که فقط به ايدەآل نپردازد بلکه هدفهاى لازم، مطلوب، و ممکن را از يکديگر تشخيص دهد و ملازمات رسيدن به هر يک را بهعنوان فرضهاى برنامه مشخص سازد و بر اساس آنها پيشبينىهاى مختلفى ارائه کند.
اطلاعاتى که در اين مرحله از محاسبات بهدست مىآيد در جداولى مانند زير خلاصه مىشود.
جدول سطح تحصيل صاحبان مشاغل در طبقات مختلف شغلى در سال مبداء (الف)